فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نصب کتیبهی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بر سر در ایوان نجف در حرم مطهر امیرالمومنین علی علیهالسلام همزمان با ایام_فاطمیه ۱۴۰۳
🍃🕊🍃@shahid_gomnam15
💢 همراهان گرامی جهت دسترسی به قسمتهای مختلف رمان عشق در یک نگاه از طریق لیست زیر اقدام نمایید.
قسمت اول ✾✾✾✾✾✾ قسمت نهم
قسمت دوم ✾✾✾✾✾✾ قسمت دهم
قسمت سوم ✾✾✾✾✾✾ قسمت یازدهم
قسمت چهارم ✾✾✾✾✾ قسمت دوازدهم
قسمت پنجم ✾✾✾✾✾ قسمت سیزدهم
قسمت ششم ✾✾✾✾✾ قسمت چهاردهم
قسمت هفتم✾✾✾✾✾ قسمت پانزدهم
قسمت هشتم ✾✾✾✾ قسمت شانزدهم
قسمت هفدهم✾✾✾✾قسمت هجدهم
قسمت نوزدهم✾✾✾✾
✅این لیست هر روز بروز رسانی می شود.
❣ با ما همراه باشید هرشب رأس ساعت ۲۱ ادامه رمان عشق در یک نگاه
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عظمت حضرت زهرا(س) در روز قیامت!😭
حجت الاسلام👇
عالی🎙
سخنرانی🔊
فاطمیه🏴
فاطمیه_سلام_الله_علیها
@shahid_gomnam15
نهج البلاغه
حکمت 314 - روش برخورد با متجاوز
وَ قَالَ عليهالسلام رُدُّوا اَلْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ فَإِنَّ اَلشَّرَّ لاَ يَدْفَعُهُ إِلاَّ اَلشَّرُّ🌸🍃
و درود خدا بر او، فرمود: سنگ را از همان جايى كه دشمن پرت كرده، باز گردانيد، كه شر را جز شر پاسخى نیست
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
@shahid_gomnam15❤️
بازم بوی فاطمیه . . .🥀
کم کم دوباره صدای مهدی رسولی
توی کوچه خیابون ها میاد.
چقدر شهید داشتیم که با توسل به حضرت زهرا(س) در ایام فاطمیه ، رزق شهادت رو گرفتن.
انشاالله نصیب ما بشه.🌱
🌱🌱🌱🌱🌱
❌ شهید یوسف قربانی🌹🕊
شهیدی که دردنیا هیچکس را نداشت و برای آب نامه مینوشت
🔹محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه
🔹در ۶ ماهگی پدر، در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادربزرگش و برادرش را در تصادف از دست داد؛
زمانی هم که شهید شد، غریبانه دفنش کردند
🔹چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسید: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داد: غواص یعنی مرغابی امام زمان (عج)
🔹 نامه برای آب...
گ
همرزم یوسف میگوید: هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد!
با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
🔹یک روز گفتم یوسف جان برای کی نامه مینویسی؟ نامهات را پست نمیکنی؟
🔹دست مرا گرفت، قدمزنان کنار ساحل اروند بُرد، نامه را از جیبش درآورد، و داخل آب انداخت! چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم، کسی را ندارم که
🔻به یادش فاتحه و صلوات به روح مطهر این شهید عزیز هدیه شود🥀
@shahid_gomnam15❤️
🌿 آنچه که مهم است حفظ راه شهداست یعنی پاسداری از خون شهدا.
این وظیفه اول ماست. در قـبال شهـدا همہ هم موظّفیم نه این که بعضی وظیفه دارند و بعضی نه...
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
مقام_معظم_رهبری
@shahid_gomnam15
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت20
رفتم سمت زمانی
سرم پایین بود و سلام کردم
زمانی: سلام، زیارت قبول
- خیلی ممنونم
زمانی جلو حرکت کرد و من پشت سرش ،حتی یه بار هم به پشتش نگاه نکرد
خوب این چه اومدنیه،میاومد و من گمش میکردم تو این جمعیت ،همینجوری میرفت؟
رسیدیم هتل و تشکر کردم رفتم سوار آسانسور شدم
انگار سرم داشت گیج میرفت
به زور خودمو به اتاق رسوندم
روی تخت دراز کشیدم
غذای کنار تختمو نگاه کردم
به زور چند تا قاشق خوردم که فشارم نیافته
بعد سه روز رفتیم سمت کربلا
وداع با حرم امیر المومنین خیلی سخت بود
انگار یه چیزی رو جا گذاشته بودم تو حرمش
توی راه به خاطر غذایی که نخورده بودم حالم بد شد و بیحال شدم
چشمامو به زور باز کردم
دیدم به دستم سرم وصله و خانم موسوی بالای سرمه
موسوی: خوبی نرگس جان؟
- چی شده؟
موسوی: چقدر گفتم که غذاتو بخور ،گوش نکردی ، اینم شد حال و روزت
- شرمنده ببخشید
موسوی: دشمنت شرمنده ،یه نیم ساعت دیگه سرمت تمام میشه میریم
- بچه ها کجان؟
موسوی: اقای حسینی اونا رو برد هتل ،تو هم سرمت تمام شد با هم میریم
بعد تمام شدن سرم
سوار ماشین شدیم ورفتیم سمت هتل
اقای حسینی و ساجدی و زمانی بیرون هتل ایستاده بودن
از ماشین پیاده شدیم
اقای حسینی اومد سمتمون : خوبی دخترم؟
- ممنونم بهترم
رفتیم داخل هتل سوار آسانسور شدیم ،توی آسانسور اقای زمانی سرش پایین بود و زیر لب زمزمه ای میکرد
در آسانسور باز شد و من و خانم موسوی خداحافظی کردیم و رفتیم توی اتاقمون
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است
در غیر این صورت نویسنده راضی نیست
و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت21
نزدیک اذان مغرب بود
خواستم آماده بشم
خانم موسوی: نرگس جان تو امشب استراحت کن ،فردا میبرمت حرم
- من خوبم ،خانم موسوی
خانم موسوی: عزیزم به حرفام گوش کن
- چشم
خانم موسوی: واسه شامم نمیخواد بری پایین ،به بچه ها میسپرم که برات غذا رو بیارن بالا ،حتمن میخوریاااا
- چشم
خانم موسوی: چشمت بی بلا
با رفتن خانم موسوی رفتم لب پنجره ایستادم
از پنجره اتاق میشد گنبد طلایی حرم امام حسین و دید
از راه دور سلامی دادم و دراز کشیدم
رفتم حمام یه دوش گرفتم ،لباسامو عوض کردم
روی تخت دراز کشیدم
گوشیمو پیدا کردم
نت و روشن کردم ،رفتم داخل تلگرام
چه خبره ،یه عالم پیام
پیام زهرا رو باز کردم
یا خداا منو بست به فوحش
حقم داشت از وقتی اومدیم خبری بهشون ندادم
یه وویس براش فرستادم:سلام زهرا جان ،شرمندم به خدا ،یادم رفت از خودم خبری بدم تو خوبی؟ آقات خوبه، مامان و بابا خوبن؟
بعد چند دقیقه جواب داد: سلام و درد ،کجایی تو معلوم هست؟ چرا یه خبر نمیدی تو ،شانس آوردیم که خانم موسوی لااقل همراته وگرنه تا الان چند بار باید زنده میشدیم و میمردیم ،دختره ی خل
- وااییی زهرا یه نفس داری میریااا،من که گفتم ببخشید
خودت بیا اینجا ،دیگه هیچ کسی به فکرت نمیرسه
زهرا: دیوونه الان ما کسی هستیم ، کجایی الان
- تو هتلم ،دارم استراحت میکنم
زهرا: غذا میخوری؟چه سوال مسخره ای ،معلومه که نه
- زهرا باروتت تنده هااا
( صدای در اتاق اومد)
- زهرا جان بعدن باز بهت پیام میدم فعلن یاعلی
- کیه؟
خانم اصغری ،زمانی هستم
- امرتون؟
زمانی: خانم موسوی گفتن براتون غذا بیارم
چادرمو سرم کردم رفتم درو باز کردم
- سلام
زمانی: سلام ببخشید ،غذاتونو آوردم، بفرمایید
ظرف غذا رو ازش گرفتم
- خیلی ممنونم
میخواستم درو ببندم
زمانی : ببخشید خانم اصغری
- بله بفرمایید
(یه بسته تو دستش بود ،پسته و بادام داخلش بود )
زمانی: بفرمایید
- نه خیلی ممنون
زمانی: مطمئنم که غذاتونو نمیخورین باز،حیفه این همه راه اومدین ،نتونین زیارت کنین
( بسته رو گذاشت روی ظرف غذا و رفت )
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📝』حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟
می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود.
فرستاده بود دنبالم. رفتم سنگر فرماندهی.
گفت: می خواهم شعر “کبوتر بام حسین (ع)” را برایم بخوانی.
گفتم: قصد دارم دیگر این شعر را برای کسی نخوانم. برای هر کسی که خواندم شهید شده.
گفت: حالا که این جوری است حتما باید بخوانی.
دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من/فدای صحن و حرم و نام حسین بشم من
دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم/مدال افتخار نوکری از او بگیرم
وسط خواندن حال و هوای دیگری داشت و صدای گریه هایش سنگر را پر کرده بود.
دلم می خواد چو لاله ای نشکفته پرپر بشم/ شهد شهادت بنوشم مهمون اکبر بشم
وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا.
🗣❥راوی:حسین یکتا و علی مالکی
📚❥کتاب مربع های قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا
@shahid_gomnam15❤️
🕊🌷
پروردگارا واژه شهید چیست؟!
که رویِ هر جوانی میگذاری
این چنین زیبا میشود...
شهید | مجید قربانخانی🌹🕊
@shahid_gomnam15❤️
.
سلااام خدمت دوستان عزیزم
شبتون به خیر و سلامتی باشه ان شاالله 🤲
امشب شروع فاطمیه اول است
😭😭😭
این روزهای غم و اندوه رو
اول خدمت آقاجانمون حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
و
سپس خدمت شما عزیزای دلم
تسلیت عرض می نمایم.🥺
💔💔💔🏴🏴🏴
.
عزیزانی که میخوان مهمان در خانه ی مادرمون زهرای اطهر سلام الله علیها باشند
وضو بگیرید
حجاب بزارید
سر سجاده ی عشق بشینید🥺
و در عزای مادر گریه کنید و اشکهاتون رو نذر ظهور پسرش مهدی موعود کنید
💔💔💔😭😭😭
🍃بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🍃
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ
وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ
وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَی بِقُدْرَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ
فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ
وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ لا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلا مَا دَفَعْتَ وَ لا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلا مَا کَشَفْتَ
وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ
وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ فَلا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ
وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ ،وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک
وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ وَ أَذِقْنِی حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً
وَ فَرَجا هَنِیئا وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجا وَحِیّا وَ لا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ
وَ اسْتِعْمَالِ سُنَنِکَ [سُنَّتِکَ] فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی
یَا رَبِّ ذَرْعا وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّا وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ
وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
647f87689ff6e.mp3
1.31M
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
قرار شبانه
ان شاءالله امشب در پرونده همه خادمان و دوستداران شهدا بنویسند.
🍃محب امیرالمومنین(ع)
🍃زیارت کربلا و نجف،
🍃سربازی امام زمان(ع)
🍃جهت :
♡سلامتی و تعجیـلدر فرج آقا صاحب الزمان عج
♡شفای بیماران علل خصوص مریض های مد نظر🤲
♡حاجت روایی اعضای کانال