فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکم اعدام عامل افشای محل تردد "سردار سلیمانی" صادر شد
سخنگوی قوه قضاییه:اخیرا سید «محمود موسوی مجد» عامل جمعآوری اطلاعات محل استقرار شهید سلیمانی که هم به سرویس موساد و هم سرویس سیا وصل شده بود و در قبال دلار در حوزه های امنیتی و نیروهای مسلح جاسوسی می کرد دستگیر شد.
این فرد با حکم دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد که حکم در دیوان عالی کشور تایید شد و این حکم به زودی اجرا خواهد شد تا اربابان این افراد ببینند که نتیجه این خیانت ها چیست.
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
مصاحبه با زهره هادی، خواهر شهید ابراهیم هادی شنیدنی است. #قسمت_اول ـ💢شما خواهر شهیدی هستید که فقط
گفتگوی اختصاصی ایکنا با خواهر #شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_دوم
♻️در زمان انقلاب چه فعالیتهایی انجام میداد؟
🌸ابراهیم ورزشکار بود و در بسیاری از تیمها و بازیها حضور داشت و در زمان انقلاب پیام حضرت امام(ره) را به همتیمیها و ورزشکارها منتقل میکرد، با وجود سن کم بسیار فعال بود و شب قبل از ورود حضرت امام(ره) به ایران تا صبح بیدار بود و به کار و هماهنگی میپرداخت. جالب است بدانید که در شرایط سخت زمستان سال ۵۷ به رساندن نفت و گاز به مردم مشغول بود تا مردم اذیت نشوند.
♻️ چطور راهی جنگ و جبهه شد؟
🌸جنگ که در سال ۱۳۵۹ شروع شد ابراهیم جزء کسانی بود که عاشقانه به جبهه اعزام شد. انگار مسیر خدمت خود را یافته و خیلی حوشحال بود که به جبهه اعزام شده و میگفت زندگی در جبهه و جنگ برایم بسیار شیرین است. میگفت میخواهم آنقدر در جبهه بمانم تا اگر لایق شدم و خدا پذیرفت شهید شوم. به نظرم این روحیه باید در جوانان امروز ما تقویت شود. ابراهیم خیلی جوان بود، ولی دلش مالامال عشق خدا بود. میگفت الگوی من امام حسین(ع) و شهدا هستند و باید ایثار و شهادت مثالزدنی آنها را من هم بتوانم پیاده کنم. البته میدانند با همه روحیات این چنینی بسیار اهل خنده و خوشمشربی بود و همه از روحیه و حسن معاشرتش لذت میبردند. کشتی میگرفت و کشتیگیر توانایی بود، ورزش میکرد و در والیبال و بهویژه کشتی صاحبمقام و اهل ذوق و رفاقت بود.
♻️ـ حکایت دزد خوششانس و برخورد شهید ابراهیم هادی با وی چیست؟
🌸عصر یک روز وقتی خواهر و دامادمان به منزل ما آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سر و صدایی شنیده شد. ابراهیم سریع از پنجره طبقه دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور دامادمان را برداشته و در حال فرار است.
♻️ #ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچههای محل لگدی به موتور زد و دزد با موتور به زمین خورد. تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پر از ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را
بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کردند.
🌸کارهای #ابراهیم خیلی عجیب بود. شب با آن فرد به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم مفصل با آن دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچارهای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده است.
♻️ #ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و شغل مناسبی برای آن آقا فراهم شد. مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب نیز با هم شام خورده و استراحت کردند. صبح فردا خیلی از بچهها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود: مطمئن باشید آن آقا این برخورد را فراموش نمیکند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کارساز است.
#ادامه_دارد............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به اذن خداوند متعال و به دعای #امام_زمان علیه السلام
به رهبری #امام_خامنه_ای ، با ذکر " حیدر کرار "
آمریکا را فتح میکنیم...
مجید بنی فاطمه
👆👆
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🌹🕊🍃
🍃
#نذر_کرده_امام_رضا_ع
📞آخرین باری که از سوریه با من تماس گرفت با لحن خاصی گفت «دلم خیلی برای بچهها بخصوص زینب تنگشده؛ دوست دارم آنها را ببینم.»
💔من آرامش کرده و گفتم «چند روز دیگر برمیگردی و انشاءلله بچهها را میبینی.» بعد از اینکه تلفن را قطع کردم توی حیاط رفتم؛ دستانم را رو به آسمان بلند کرده و گفتم :
😔«خدایا اگر قرار بر شهید شدن است، فقط یکبار دیگر بچهها را ببیند و این آرزوبهدلش نماند!»
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_محمدجواد_قربانی
🔻قسمت یازدهم🔺
🍃
🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🌹🕊🍃
🍃
#نذر_کرده_امام_رضا_ع
🌹محمدجواد بااینکه میدانست شاید هرگز برگشتی نداشته باشد، کاملاً آماده بود و همراه دوستش موسی جمشیدیان در عملیات شرکت کرد. قبل از عملیات نماز میخواند و دوباره محمدجواد از خدا شهادت میطلبد.
⚔مواجهه با نیروهای تکفیری که از همه لحاظ مسلح بودند کار هولناکی است. در آن میان عدهای شهید میشوند و دیگران باید بیاعتنا به کار خود ادامه بدهند و عقبنشینی نکنند.
✨محمدجواد یا حسین گویان همراه همزمانش پیش میرود و انگار دعای حضرت زینب بدرقه راهشان بوده است.
در سوریه کربلایی دیگر برپا بوده و آنها که یزید زمانهشان را شناخته بودند تفنگ به دست میجنگند و در راه آزادی بارگاه حضرت زینب مخلصانه پیش میروند. در همین میان موسی جمشیدیان و محمدجواد ترکش خوردند. موسی، دوست و همرزم محمدجواد، بلافاصله شهید میشود.
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_محمدجواد_قربانی
🔻قسمت دوازدهم🔺
🍃
🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
21 Mihmani (1394-5-5) Mashhad.MP3
21M
🔈 #مهمانی
* بررسی آفت های گفتاری و نقش آن در ادامه روابط
* نهی از سوالات غیر ضروری و سخنان لغو و بیهوده
* دو سوم پیمانه زیرکی؛ یک سوم پیمانه تغافل!!!
* گاهی گره های زندگی حاصل دلشکستن هاست
* پرهیز از بیان کردن مهارت های فرزند و خصوصیات شخصی همسر
* پاسخ به سوال: آیا پرسش از مواردی که جزئی و شخصی نباشد جایز است؟
* پاسخ به سوال: چگونه به افرادی که سوال شخصی می پرسند پاسخ دهیم؟
* پاسخ به سوال: چگونه قشر جوان را امر به معروف و نهی از منکر کنیم؟
* معرفی کتاب توسط استاد: "نقش زبان در سرنوشت انسان"
⏰ مدت زمان: ۳۹:۴۱
#مشهد
#رمضان94
#سخنان_بسیار_جذاب_و_آموزنده 👌
#استاد_امینی_خواه ( از جامعه مدرسان حوزه علمیه قم )
سلام
دعای توسل امشب یادتون نره بخونید برا خودتون
ما هم التماس دعا داریم
یا حق
🔹 #داستان_ادامه_دار_نسل_سوخته
#قسمت_اول:
👈این داستان #نسل_سوخته🌹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹دهه شصت ... نسل سوخته ...
هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته... ما نسلی بودیم که ... هر چند کوچیک ... اما تو هوایی نفس کشیدیم که ... شهدا هنوز توش نفس می کشیدن...
#ما_نسل_جنگ بودیم ...
🔹آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند ... دل خانواده ها رو سوزوند ... جان عزیزان مون رو سوزوند ... اما انسان هایی توش نفس کشیدن ... که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت ... #بی ریا ... #مخلص ... #با_اخلاق ... #متواضع ... #جسور ... #شجاع ... #پاک ... انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون ... تمام لغات زیبا و عمیق این زبان ... کوچیکه و کم میاره ...
🔹و من یک دهه شصتی هستم ... یکی که توی اون هوا به دنیا اومد ... توی کوچه هایی که هنوز #شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن ... کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد ...
🔹من از نسل سوخته ام ... اما سوختن من ... از آتش #جنگ نبود ...
داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد ... غرق خون ... با چهره ای آرام ... زیرش نوشته بودن ... "بعد از شهدا چه کردیم؟ ... #شهدا_شرمنده_ایم"💔🍃 ...
🔹چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ ... نمی دونم ... اما زمان برای من ایستاد ... محو تصویر #شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم ...
🔹مادرم فرزند #شهیده ... همیشه می گفت ... روزهای بارداری من ... از خدا یه بچه می خواسته مثل #شهدا ... دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت ...
🔹اون روزها کی می دونست .. #نفس_مادر ... چقدر روی جنین تاثیرگذاره ... حسش ... فکرش ... آرزوهاش ... و جنین همه رو احساس می کنه ...
🔹ایستاده بودم و به اون تصویر نگاه می کردم ... #مثل_شهدا🌹🍃 ...
اون روز ... فقط 9 سالم بود ...
🔘 #ادامه_دارد....✔️
🔹 #داستان_ادامه_دار_نسل_سوخته
👈 #قسمت_دوم🔻
این داستان← #غرور_یا_عزت_نفس🍃
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون روز ... پای اون تصویر ... احساس عجیبی داشتم ... که بعد از گذشت 19 سال ... هنوز برای من زنده است ...
مدام به اون جمله فکر می کردم ... منم دلم می خواست مثل اون #شهید💔 باشم ... اما بیشتر از هر چیزی ... قسمت دوم جمله اذیتم می کرد ...
بعضی ها می گفتن مهران خیلی مغروره ... مادرم می گفت... عزت #نفس داره ...
#غرور یا عزت #نفس ... کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم ...
- ببخشید ... عذرمی خوام ... شرمنده ام ...
هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره ... منم همین طور... اما هر کسی با دو تا برخورد ... می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه ...خصلتی که اون شب ... خواب رو از چشمم گرفت ...
صبح، تصمیمم رو گرفته بودم ...
- من هرگز ... کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم ...
دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن ... به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم ...
- #دوست_شهیدداشتید؟ ... #شهیدی رو می شناختید؟ ... #شهدا🌹 چطور بودن؟ ...
یه دفتر شد ... پر از خصلت های اخلاقی #شهدا ... خاطرات کوچیک یا بزرگ ... رفتارها و منش شون ...
بیشتر از همه مادرم کمکم کرد ... می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه ... اخلاقش ... خصوصیاتش ... رفتارش ... برخوردش با بقیه ...
و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد ...
خیلی ها بهم می خندیدن ... مسخره ام می کردن ... ولی برام مهم نبود ... گاهی بدجور دلم می سوخت ... اما من برای خودم هدف داشتم ...
هدفی که بهم یاد داد ... توی رفتارها دقت کنم ... #شهدا ... خودم ... اطرافیانم ... بچه های مدرسه ... و ... پدرم ...
#ادامـــــــــہ_دارد....