13.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه بسیار سوزناک حضرت زهرا (سلام الله علیها)_ زنده یادحاج محمدباقر منصوری
پرده اول🍂🥀
کنار چادرِ روی زمین افتاده، نشسته و با چشم های مظلوم و مبهوت به مادر خیره شده...
هنوز باورش نمیشود. مادر عمیق نفس میکشد. نه یکبار، نه دوبار... این نمی دانم چندمین بار است.
چرا حالش سر جا نمی آید؟!
حسنِ کوچک چند بار آب دهان فرو می دهد تا بغض را مهار کند و آخر سر با همان صدای بغض آلودی که تلاش می کند محکم هم باشد میگوید:
_ بروم دنبال بابا؟!
صدای قاطع مادر بلند بشود: نه...
پلکی میزند و نگاهش را به تیلههای سیاه و لرزان پسرکش میدوزد: چند دقیقه تحمل کن میوه دلم... خودمان میرویم...
قلب مهربانِ حسن درحال مچاله شدن است. از گوشه چشمها بغض قطره قطره سرریز می کند.
مادر از دیدن اشکهای او بی تاب می شود و دست دراز می کند؛
اصلاً بیا دستم را بگیر برویم خانه جانِ مادر...
حالم خوب است
اشک ها را با سر آستین میگیرد و دست دراز میکند.
فاطمه دستش را روی شانه نحیفش میگذارد اما به او تکیه نمیکند. دست دیگر را به دیوار می گیرد. سنگین و سخت، اما می ایستد.
دستهای کوچک حسن خاک را از روی چادرش میتکاند.
انگار نه انگار صلاه ظهر است.
زیر تیغ آفتاب کوچه تاریک و محو شده.
چند بار پلک می زند و به طرفین نگاه میکند.
یادش نمی آید کجا ایستاده...
صدای دردآلود حسن به کمکش میآید:
مادر... بیا ... از این طرف...
پرده دوم🥀🍂
نشسته و به مکعب مستطیل بزرگ گوشه حیاط خیره شده. دیروز آن را آورده اند و گذاشتهاند آن گوشه. از آن خوشش نمی آید. شاید هم میترسد.
دیروز، بابا که آمد از او پرسید این چیست اما جوابی نداد. رو گرفت و رفت.
زینب چند ثانیه بالای سرش ایستاد و به سیاهی داخل مکعب زل زد.
حسن آمد و دستش را گرفت و برد داخل خانه.
ولی از دیروز هر فرصتی پیدا می کند می ایستد و به آن خیره می شود.
از حسین هم سوالی کرده اما او هم نمی دانسته آن جعبه بزرگ چیست.
شاید هم نخواسته جواب زینب را بدهد.
چندباری خواسته برود و از مادر سوال کند. اما مادر این روزها سخت حرف میزند. دلش نمی آید از او حرف بکشد.
بابا از در وارد می شود و زینب جلو می دود.
خودش را در آغوش بابا میاندازد: بابا... میشود این جعبه چوبی را از خانه ببری؟
دوستش ندارم...
بابا به زینب نگاه نمی کند. آرام پیشانی اش را می بوسد اما به چشمهایش نگاه نمیکند. راه می افتد سمت خانه و آرام می گوید:
مادرت گفته این باید اینجا باشد دخترم...
صدایش مثل همیشه نیست
صدایش قلب بیقرار زینب را نا آرامتر می کند.
زینب میداند این جعبه چوبی تابوت است.
فقط نمی خواهد به رو بیاورد...
پرده سوم🥀🍂
با قدم های آهسته از مسجد به سمت خانه می روند. فقط صدای نعلین هاست که سکوت کوچه را می شکند. حسین از گوشهی چشم به حسن خیره شده است
میخواهد سوالی بپرسد اما صورت جدی و نگاه سنگین حسن نمیگذارد.
این روزها خانه ماندن برایشان سخت شده اما دور ماندن از خانه هم ترسناک است.
می ترسند از اینکه وقتی برگردند...
به خانه که نزدیک می شوند صدای شیون وحشت به جانشان میریزد.
حسن میدود و حسین هم به دنبالش.
چیزی نمانده سنگ زیر پا زمینش بزند.
صدای دلش را میشنود و پشت هم زیر لب می گوید: اماه...
وارد که میشود صدای گریه فضه خانه را برداشته
روی صورت مادر، پارچههای سفید کشیده شده...
زینب کوچک گوشهای ایستاده؛ جرات نزدیک تر شدن ندارد. اول حسن خودش را به مادر میرساند. پارچه را کنار میزند. چشمهایش بسته است...
گونه بر گونهاش میگذارد و صدا میزند. حسین اما آرام کنار پاهای مادر می نشیند
گونهاش را به کف پای مادر میچسباند.
هنوز گرم است...
با بغض صدا می زند:
کلمینی یا اماه...
انا الحسین
جوابی نمی گیرد.
پرده چهارم🍂🥀
همهی کارها را انجام داده.
فاطمه را غسل داده، کفن کرده و درون تابوت گذاشته. با دست های خودش...
بچهها را آرام کرده، پاورچین و در سکوت تابوت بچهها را تا مدفن النبی برده، خاک را به قدر قامت بانوی جوان خود کنده، جسد او را به دل خاک سپرده...
و دقیقا همین جا دستهایش خسته شده...
قوتش تمام شده.. آه دلش به آسمان رفته.. افتاده کنار گودی و اشک می ریزد.
نمیتواند خاک بریزد روی امید و آرزویش. معلوم است که نمی تواند.
به بهانه درددل با رسول الله، وداع را طولانیتر میکند. نمیخواهد برود. حق دارد. جایی برای رفتن ندارد.
هر بار زخمی و خسته از هر جا رسیده، خانه ای که فاطمه در آن منتظر است را دقالباب کرده.
حالا کجا میخواهد برود؟
از این به بعد چه کسی انتظار آمدن علی را می کشد؟!
پرده پنجم♥️🍂
این رازیست میان فاطمه و در و دیوار. شاهدی نیست. روایتی هم نیست....
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
#صبحتون_معطربه_عطرشهدا
#التماس_دعا
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_محسن_حججی
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
📜#مکتب_حاج_قاسم
💦اشکـــ های سردار سلیمانی در وداع یاران
این ویدیو سخنان «حاج قاسم سلیمانی» در مراسم تشییع ۳۰۰ شهید کرمانی در سال ۱۳۷۳ است که برای نخستین بار منتشر میشود.
🔹او در این سخنان، از رهبر معظم انقلاب میگوید که وقتی خبر شهادت باکری، خرازی و زینالدین را شنید، مانند زمانی که امیرمومنان خبر شهادت مالکاشتر را شنید، از چشمانش مانند باران اشک سرازیر میشود.
#قهرمان
#مکتب_حاج_قاسم
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
YEKNET.IR - roze 2 - fatemieh 2 - 1400 - narimani.mp3
3.95M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴روضه حضرت زهرا(س)
🌴بخاطر منه حیدر نرو زهرا
🎤 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #روضه
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
4_5940792269836651428.mp3
13.22M
#مادری_از_عرش ۱۰
#استاد_شجاعی
#استاد_انصاریان
"سرّ المستودع فیها "
💠 همان راز سَر به مُهری ، که حقیقتِ حضرت زهرا سلاماللهعلیها به سبب ادارهی آن ، از عرش به زمین نازل شدند!
این "سرّالمستودع فیها "میتواند راز ماجرای سفرِ تو باشد در مسیری بالعکس ؛ از زمین تا عرش ❗️
چگونه چنین اتفاق عظیمی ،
ممکن میشود؟
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎حضرت فاطمهیهزن۱۸ سالهمگهچقدربرای
نمازوامیستادهکهپاهاشونتاولمیزده😳🤔
فرهنگ فاطمیه چیه؟؟؟
#فاطمیه🥀
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
السلام علیک یا فاطمة الزهرا
سلام الله علیهایا بنت الخیرالبریه
اعضای محترم کانال شهید هادی
با کمکهای شما پخت 270پرس غذا
انجام گرفت وبه مناطق محروم
و روستایی جنوب کشور پخش شد
ان شاء الله با دعای مهدی فاطمه
عجل الله همه شما از یاوران اقا
و حاجت روا شوید.
و از همه بانیان عزیز که ما رو همراهی کردند قبول باشه🙏🙏🙏
🤲🕊🤲🕊🤲🕊🤲🕊🤲🕊🤲
16.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◈ روز که من هستم و تاریکی قبر
جان حسنت برس به دادم زهرا سلام الله...
◑اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَةَ و اَبِیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا اَحاطَ بِهِ عِلمُک◐
🌹خاطرهای ازمقام معظم رهبری در سالروز شهادت سید حسین علم الهدی
♦️روزی حضرت آقا که در آن زمان نماینده حضرت امام خمینی (ره) در شورایعالی دفاع بودند، برای دیدار با رزمندگان، به جبهه «شوش» رفتند. حسین و حاج صادق در این دیدار، در محضرشان بودند. ایشان فرمودند: «در این دیدار با رزمندگان نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز بچهها دور من جمع شدند و هر کس با من صحبتی داشت. بعد از چند دقیقه، من نگاه کردم. دیدم سیدحسین قرآنی در دست گرفته و عده زیادی از بچهها دور او جمع شدهاند و ایشان به قدری زیبا از آیات قرآن و استقامت در جنگ و... صحبت میکرد که من تعجب کردم».
♦️حضرت آقا در مصاحبهای که در سال 59 انجام گرفت و در آخرین برنامه «روایت فتح» که توسط شهید «مرتضی آوینی» تهیه و پخش شد، فرمودند: «وقتی خبر شهادت سیدحسین علمالهدی را شنیدم، اولین چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود».
🌸شادی روحشان صلوات
◾️◾️بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️
انالله و انا الیه راجعون
نماز اول شب قبر برای
مرحومه زیور فرزند اسد اله
ایشون فرزند جانباز هستن
لطفا هرکَس می تونه براش نماز بخونه
👆👆👆👆👆👆👆👆