eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
35.9هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
12هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
*Γ🌱•• 🏴سر صبح بردن نام * بن علے ع* چقدر دلنشین است🏴 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، *اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ* *وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ* *وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَيْنِ _وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ع_* هرصبح‌سـلام‌بھ‌آقا !🖐🏻 • *السلام‌علیک‌یابقیہ‌اللھ‌فےارضھ؛° *السلام‌علیک‌یا‌حجةاللھ‌فےارضھ* ؛ • *السلام‌علیک‌یا‌الحجة‌اللھ‌الثانےعشر؛* _° *السلام‌علیک‌یا‌نور‌اللھ‌فےالظلمات‌الارض* ؛• *السلام‌علیک‌یا‌مولای‌یا‌صاحب‌الزمان* ؛ ° *السلام‌علیک‌یافارس‌الحجاز_* ؛ • *السلام‌علیک‌یا‌خلیفہ‌الرحمن‌و‌یا‌* ° *شریڪ‌‌القرآن‌و‌یاامام‌الانس‌و‌الجان✋🏻* صبحت بخیر آقای من…!💚✨ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📹 | حاج قاسم سلیمانی: عُمر ما می‌گذرد* ... *تَموم می‌شه...* *به سرعت هم تموم میشه* . *چه اینجا باشیم* ، *چه تو خونه باشیم، هر کجا باشیم* ، *بهترین جا را داشته باشیم* *توی(اصلا) بهترین هتل زندگی* *کنیم. همه می‌میریم* . *رئیس جمهور عالم باشیم* , *می‌میریم...* *امّا انتخاب راه درست* *خیلی مهم است* . *عاقبتمون شهدایی💔*
*🔴 آیت الله ناصری (ره الله):* *🔵 امڪان ندارد حضرت بقیه الله (علیه السلام) دست رد به سینه شما بزند. پشتیبان شما، ملجأ شما، نگهبان شما، ناصر و یاور شما، خدا شاهد است امام زمان است.* *🌕 تا اینجایش را حضرت ڪمڪ کردند بعدش هم اتمام می‌ڪنند. اما عرضه متوقف بر تقاضا است. اول باید تقاضا باشد تا عرضه بشود. بخواهید از حضرت، هرڪجا گیر ڪردید (گرفتارید):* *🔺 ۱- زیارت آل یاسین* *🔺 ۲- دعای توسل* *🔺 ۳- بعد هم نماز امام زمان*
034.mp3
2.02M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش سی و چهارم" ❇️ راه های برگرداندن اقتدار از دست رفته مرد... 💥 دکتر حمید 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
از بس به نقطه ای خیره مانده بودم،گردنم گرفته بود و صاف نمی شد🤦‍♀ التماس می کردم:《شما بفرمایین من بعد از شما میام!😬》ول کن نبود، مرغش یک پا داشت😩 حرصم درآمده بود که چرا این قدر یک دندگی می کند.خجالت می کشیدم بگویم چرا بلند نمیشوم. دیدم بیرون برو نیست، دل به دریا زدم وگفتم:《پام خواب رفته!》از سرِ لغزپرانی گفت:《فکر می کردم عیبی دارین و قراره سر من کلاه بره》😅 دلش روشن بود که این ازدواج سر می گیرد. نزدیک در گفت:《رفتم کربلا زیر قبه به امام حسین(ع) گفتم:برام پدری کنید،فکرکنید منم علی اکبرتون!هرکاری قراربود برای ازدواج پسرتون انجام بدید،برای من انجام بدید!》 . دلم را برد. به همین سادگی. پدرم گیج شده بود که به چه چیز این آدم دل خوش کرده ام🤭 نه پولی،نه کاری،نه مدرکی،هیچ. تازه باید بعد از ازدواج می رفتم تهران. پدرم با این موضوع کنار نمی آمد. برای من هم دوری از خاتواده ام خیلی سخت بود.زیاد می پرسید:《تو همهٔ اینارو میدونی و قبول می کنی؟!》 پروژه تحقیق پدرم کلید خورد.بهش زنگ زد :《سه نفر رو معرفی کن تا اگه سوالی داشتم از اونا بپرسم!》 ...
شماره و نشانی دونفر روحانی و یکی از رفقای دانشگاهش را داده بود.وقتی پدرم با آن ها صحبت کرد، کمی آرام و قرار گرفت. نه که خوشش نبامده باشد،برای آینده ی زندگیمان نگران بود. برای دختر نازک نارنجی اش. حتی دفعهٔ اول که او را دید،گفت:《این چقدر مظلومه!》 باز یاد حرف بچه ها افتادم،حرفشان توی گوشم زنگ خورد.:شبیه شهدا،مظلوم. یاد حس و حالم قبل از این روزها افتادم. محمدحسینی که امروز می دیدم،اصلا شبیه آن برداشت هایم نبود.برای من هم همان شده بود که همه می گفتند. پدرم،کمی که خاطر جمع شد.به محمدحسین زنگ زد که《میخوام ببینمت!》 قرار و مدار گذاشتند برویم دنبالش.هنوز در خانه دانشجویی اش زندگی می کرد. من هم باپدرومادرم رفتم. خندان سوار ماشین شد. برایم جالب بود که ذره ای اظهار خجالت و کم رویی در صورتش نمیدیدم🙄 پدرم از یزد راه افتاد سمت روستایمان،اسلامیه،و سیر تا پیاز زندگی اش را گفت:از کودکی اش تا ازدواج با مادرم و اوضاع فعلی اش. بعد هم کف دستش را گرفت طرف محمدحسین و گفت:《همهٔ زندگیم همینه،گذاشتم جلوت.کسی که می خواد داماد خونهٔ من بشه ، فرزند خونهٔ منه و باید همه چیز این زندگی رو بدونه!》 او هم کف دستش را نشان داد و گفت ... ...