eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.8هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
11.5هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
20 🔰دیگه داشت ماه مهر ، اولین سال تحصیلی تمام میشد و بچه های سال اول ، هم با مدرسه آشنا شده بودن ، هم با معلم ها و نظام تعلیم و تربیت 💠 روز به روز خودش رو بیشتر نشون میداد ،از نظر مذهبی هم واقعا هم از نظر رفتاری و هم اعتقادی ، یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود، سعید ، پسردائی هم مونده بود تو دو گانگی یا باید رفتار خشک و متعصبانه پدرش رو به پای اسلام می نوشت ، یا باید رفتار متعادلانه آقا هادی رو به عنوان رفتار اسلامی می پذیرفت 👈 اما ساسان ! هنوز حواس به اون بود و به راحتی ازش دل نمی کند ، از طرفی میدید گاهی عاشق مطالب دینی و قصه های قرآنی هست ، اما از طرفی میدید از درون ناراحت هست و گاهی یه گوشه ای گریه می کنه و معلوم هست گریه به دلیل دوری از خانواده و دلتنگی نیست ✳️ حالا این بود که تونسته بود نظر همه حتی مسئولین مدرسه رو جلب کنه ، مخصوصا مدیر مدرسه که بسیار راضی بود و تو همین کمتر از یک ماه که مدرسه ها باز شده بود، به استعدادش پی برد و اجازه میداد زنگ های تفریح ، برای بچه ها حرف بزنه و داستان های دینی و مذهبی برای بچه ها بگه 👈 واقعا اگر همه معلم ها و مدیرهای مدارس این طور می شدن، چه بهشتی می شد 💠 گاهی اوقات تو مدرسه وسط حرفهاش ، سعید میگفت نه ، اینجوری نیست چون بابام یه جور دیگه گفته ! اما با استدلال بهش یاد میداد که حرف درست این هست ، سعید مدام توی فکر می رفت که واقعا حرف کدوم رو قبول کنه ، ازکدوم نوع تفکر و رفتار ، الگو بگیره؟ 🌀 اما باز هم تمام فکر و دهن ، روی ساسان متمرکز شده بود. تصمیم گرفت موضوع را با پدرش در میون بگذاره آقا هادی بعد اینکه با دقت تمام حرفهای پسرش رو گوش کرد بهش گفت... ادامه دارد... :
🔰 آقا هادی بعد اینکه با دقت تمام حرفهای پسرش رو گوش کرد بهش گفت حتما برو جلو و ترس و خجالت رو بذار کنار و باهاش صحبت کن ، دلیل رو ازش بپرس باهاش رفیق بشو ، سعی کن با رفاقت . مهربانی و دوستی از مشکلاتش خبر دار بشی و بعدش سعی کن حل کنی منم کمکت می کنم خداروشکر با این توصیفهایی که کردی، مشکل مالی ندارن ، اما خب همه مشکلات که فقط مالی نیست ، اما حتما تلاش کن مشکلاتش رو حل کنی، روایت از امیرالمومنین (ع) داریم که شیعیان ما را در هنگام اوقات نماز و کمک به برادران دینی خود بشناسید. بدون پسرم که شیعه بودن فقط به اسم نیست، باید همراه با عمل هم باشه، عمل ما هست که ما رو نجات میده ، اگه مشکلش رو حل کنی با آسوده خاطری بیشتری درس میخونه و موفق میشه و تو هم در همه موفقیت هاش شریک هستی 💠 اون شب رو با آرامش خوابید، می دونست که موفق میشه، صبح وقتی برای نماز از خواب بلند شده بود ، پدرش گفت بعد از نماز با امام زمان (عج) صحبت کن و ازش کمک بخواه که تو این مسیر کمکت کنه انشالله کمکت می کنه و موفق میشی بعد از یه سلام به حضرت ، شروع به صحبت کردن با آقا کرد آقا جان، می دونم که صدای منو می شنوی، می دونم که دردها و مشکلات همه ما رو میدونی، می دونم که خبر داری ساسان چه مشکلی داره که اینقدر گرفته و غمگین هست، می دونی که اگه اینجوری ادامه بده ، هم به درسهاش لطمه میخوره و هم به زندگیش من مطمئن هستم که میتونه شیعه خوبی برات بشه، اما این مشکلاتش... کمکم کن آقا تا کمکش کنم ، تا مشکلاتش حل بشه و بتونه برای شما سربازی کنه قول هم میدم خودم در حد توانم کمکش کنم ، هرجا کمک خواست کمک کارش باشم شما فقط کمکم کن 🌀 بعد خوردن صبحانه ، آماده شد تا با ماشین پدرش بره مدرسه ، دوباره تو ماشین با پدرش در این باره حرف زد و به کار خودش ایمان و اعتماد بیشتری پیدا کرد با خوشحالی از ماشین پیاده شد و رفت مدرسه امروز یک ماموریت مهم داشت ادامه دارد... :
🔰 بذارین از این جای قصه به بعد رو از زبان خود بشنویم 💠 من وارد مدرسه شدم و بعد مراسم صف که اکثر اوقات ، خودم قاری قرآنش بودم، وارد کلاس شدیم . رفتم کنار ساسان نشستم ، یعنی با اجازه خانم معلم جای خودم رو تو کلاس تغییر دادم و رفتم دقیقا کنار ساسان تا بیشتر حواسم بهش باشه سعید کمی ناراحت به نظر می رسید، فکر کنم انتظار داشت برم پیش اون بشینم که فامیل هم هستیم و خلاصه هم تو درس ها کمکش کنم هم اینکه بیشتر احساس راحتی کنه ، اما خب نمی دونست که من یه دلیل محکم برای این کار خودم دارم دوست داشتم بدونم خود ساسان چه احساسی داره از اینکه اومدم پیشش ،اما راستش هرکاری نکردم نفهمیدم ، گذاشتم موقع زنگ تفریح ، آخه خوراکی های خوشمزه ای همراهم آورده بودم که بعید می دونستم بخواد دست من رو رد کنه !!! ✳️ اون روز خانم معلم علاوه بر درس های مدرسه ، داستان حضرت نوح رو برای ما تعریف کرد که با وجود این همه سختی و زحماتی که در طی سالهای مختلف کشید، فقط چند نفر بهش ایمان آوردن، اما هیچوقت از مسیر حقی که داشت عقب ننشست خیلی برام جالب بود ، با اینکه این داستان رو می دونستم اما با بیان شیرین خانم معلم طور دیگه ای به دلم نشست تصمیم قطعی خودم رو گرفتم که زنگ تفریح با ساسان حرف بزنم. 🌀 از یه اخلاق خانم معلم خیلی خوشم می اومد ، همیشه وسط کلاس وقتی احساس می کرد ما خسته شدیم ، یه قصه دینی تعریف می کرد، البته بیشتر قصه های دینی از کتاب داستان راستان شهید مطهری بود ، چون سبک و ساده هست به محض اینکه خوندن یاد گرفتم ، پدرم پیشنهاد کرده بود بخونمش و واقعا هم عالی بود ، تازه گفته بود هرکس آیت الکرسی رو حفظ کنه ، تو ارزشیابی پایان کار تاثیر می گذاره و اینجوری تقریبا همه ما حفظ شدیم و وقتی خانم معلم سر کلاس می اومد ، بلند می شدیم و از حفظ می خوندیم و بعدش کلاس رو شروع می کردیم. 💠 زنگ که خورد رفتم یه سوال از خانم معلم بپرسم که دیدم ساسان نیست کل حیاط رو دنبالش گشتم اما انگار نه انگار همیشه جلوی چشم بود ، حالا امروز که کار مهمی باهاش دارم غیبش زده رفته چند دقیقه بیشتر نمونده بود که زنگ کلاس بخوره که دیدم کنار درب نمازخونه ، یک جفت کفش هست کنجکاو شدم ، رفتم جلوتر دیدم یه نفر تو نمازخونه هست و قرآن رو بغل کرده و داره زار زار گریه می کنه دیدم ساسان هست... ...... :
23 💠 دیدم ساسان محکم قرآن رو گرفته تو بغلش و داره گریه می کنه نزدیک تر رفتم منو که دید گریه اش بیشتر شد و گفت ، فقط تو هستی که میتونی کمکم کنی، فقط تو هستی که میتونم راز دلم رو بهش بگم ، تورو خدا کمکم کن، تو رو همین قرآنی که قبولش داری و هر روز سر صف تلاوتش می کنی کمکم کن دوست دارم بمیرم و از این زندگی راحت بشم 🔰 رفتم پیشش نشستم و بغلش کردم و بوسیدمش، گفتم چی شده ساسان جون؟ مشکلی هست ؟ کسی تو مدرسه اذیتت کرده؟ بگو تا کمکت کنم بگو تا به خانم معلم بگم تا کمکت کنه 🌀 سرشو بالا کرد و گفت نه ، خانم معلم نه ، نمیخوام کسی بفهمه ، می ترسم به خانوادم بگن ، دوست دارم فقط خودت کمکم کنی، مگه همیشه نمی گفتی دوست واقعی اون کسی هست که تو شرایط گرفتاری به رفیقش کمک کنه؟ خب الان من مشکل دارم کمکم کن ، الان به دادم برس که فردا دیر هست! ✅ گفتم باشه، پاشو ، پاشو برو دست و صورتت رو بشور که الان زنگ رو میزنن و با این حالت اگه بچه ها و خانم معلم ببیننت بد میشه اصلا اگه تو مدرسه نمیتونی حرف بزنی ، شماره خونه خودمون رو میدم تلفنی مشکلت رو بگو گفت نه ، نمی تونم ، مادرم همیشه خونه هست و نمیشه تلفنی حرف بزنیم اما تو مدرسه بهت میگم 🌀زنگ خورد و رفتیم کلاس، وسط درس دادن خانم معلم حواسم به ساسان بود تو خودش بود ، به تخته و خانم معلم نگاه می کرد، اما معلوم بود که حواسش جای دیگه هست ⏺ وقتی زنگ آخر خورد و داشتیم می رفتیم خونه ، ساسان اصل قضیه مشکلش رو به من گفت و تاکید کرد روزهای بعد حتما دقیقتر و کامل تر توضیح میده ، خیلی ناراحت شدم ، دیدم باز هم مادرش اومد دنبالش ، من هم چند دقیقه منتظر موندم تا پدرم بیاد ، تو ماشین حرفی نزدم و ساکت بودم ، داشتم فکر می کردم ، به حرفهای ساسان ، به اینکه واقعا مشکلش چی هست ؟ شب موقع شام دیگه تصمیم خودم رو گرفتم و با پدر مادرم مشورت کردم از اونها راه حل خواستم . گفتم مشکل ساسان این هست که... ادامه دارد...
24 🔰 گفتم مشکل ساسان این هست که پدر و مادرش اصلا با هم خوب نیستند ، حتی فکر کنم قصد جدا شدن هم دارن اما ساسان نگفت و من حدس زدم 👈 می گفت تو خونه مرتب با هم دعوا می کنن و ساسان هم هیشه شاهد این دعوا برای همین آرامشی نداره ، تمرکز نداره ، نمی تونه خوب درس بخونه و به حرفهای معلم گوش بده ، حتی گاهی تکالیف رو هم خوب انجام نمیده بیشتر از این به من نگفت ولی میشه تا آخر ماجرا رو حدس زد 💠 پدرم با ناراحتی گفت : واقعا دردناک هست ، این بچه قطعا با استعداد هم هست، اما با این رفتارهای پدر و مادرش قطعا ضربه میخوره و آینده اون هم به خطر می افته گاهی پدر و مادرها حواسشون نیست که با کارهای خودشون چه آسیبی به فرزند خودشون می زنن ✳️ مادرم گفت اصلا بیا یه کاری کن ، یه روز دعوتش کن منزل ما ، بیاد تا ما هم ببینیمش و باهاش صحبت کنیم ، حداقل بدونه که قصد کمک بهش داریم تا احساس نکنه هیچکس به فکرش نیست. یا اصلا با مادرش بیاد که خانوادش رو هم ببینیم ⬅️ گفتم نه مامان جون ، اصلا امکانش نیست، بعید هست بیاد خونه ما، نه خانوادش اجازه میدن و نه خودش خیلی تمایل داره بهترین راه این هست که خودم تو مدرسه حلش کنم ⭕️ پدرم گفت : اره ، همون تو مدرسه حلش کن بیشتر باهاش رفیق بشو ، حتی تو اوقات زنگ تفریح یا بیکاری از خودت بهش بگو تا بهش ثابت کنی بهش اطمینان داری ، تا اون هم بهت اطمینان کنه تو درس ها کمکش کن و بهش امید بده 🔰 فردا پنجشنبه بود و برنامه ریزی کردم برای درس خوندن و انجام تکالیف روز جمعه که رسید، با پدرم و مادرم رفتیم نماز جمعه ، واقعا با صفا هست ، از چهارسالگی همراه پدرم می رفتم امام جمعه تو خطبه اول مباحث مهمی درباره دعا و استغفار گفت یاد گرفتم بسیاری از گناهان ما هست که مانع استجابت دعاهای ماست ، همیشه تقصیر رو گردن خدا نندازیم، از همه مهمتر اینکه گناهان ما باعث ناراحتی امام زمان (عج) هم هست ، اگه از همین اول عادت کنیم به گناه ، دیگه ترک کردنش سخت هست و از امام هم بیشتر دور میشیم برای همینه میگن گناه نکردن راحت تر از توبه کردن هست 👈 شب که شد صفحات آخر کتاب " اسلام شناسی برای نوجوانان " اثر حاج اقا قرائتی رو تمام کردم واقعا کتاب عالی ای بود و باعث آشنا شدن بیشتر من با اسلام شد قرار شد فردا به آقا مدیر بگم تا به خانواده ها معرفی کنه یا معلم ها سر کلاس مقداری از اون رو برای بچه ها بگن ادامه دارد...
25 🔰 باز هم صبح شنبه اومد و باید بریم مدرسه ، هم لذت خودش رو داره و هم تنبلی خودش ! تو ماشین پدرم جملات و حتی کلماتی که باید به ساسان می گفتم تا بیشتر به من اعتماد کنه و از مشکلش بگه و من هم کمکش کنم رو با بابا هادی مرور می کردم قبل از اینکه برم سر صف قرآن بخونم ، با آقا مدیر درباره کتاب حاج اقا قرائتی صحبت کردم و ایشون هم چون به من اعتماد داشتن کتاب رو معرفی کردن به بچه ها و گفتن چندماه دیگه از روی این کتاب امتحان می گیریم و به چند نفری که برنده بشن ، جایزه میدیم کار خوبی بود ، اینجوری تشویق می شدن بچه ها به خوندن کتاب ، قرار هم شد این کتاب برای معلم ها با هزینه شخصی آقامدیر خریده بشه و معلم ها سرکلاس چند دقیقه ای از این کتاب حرف بزنن تا بچه ها بیشتر و بهتر با اسلام آشنا بشن 🌀 باز هم سر کلاس حواسم به ساسان بود ، اصلا تو کلاس نبود ، حتی وقتی خانم معلم سوالی می پرسید و از همه بچه های کلاس میخواست یکصدا جواب بدن ، ساسان ساکت ساکت بود اصلا امروز جور دیگه ای شده بود منم تمام سعی خودم رو می کردم که هم حواسم به درس باشه تا عقب نمونم و هم حواسم به ساسان باشه تا بهتر کمکش کنم 👈 زنگ تفریح اول که خورد ، سریع همراه ساسان رفتیم بیرون تا یه جایی بشینیم و حرف بزنیم ، معلوم بود که کلی حرف تو دلش بود یه مرتبه سعید اومد پیش ما ،ساسان کمی خجالت کشید ، منم متوجه شدم ، خود سعید هم متوجه شد با اشاره بهش گفتم که بره و بعدا باهاش صحبت می کنم ، سعید رفت من و موندم ساسان و کلی کنجکاوی که مشکل ساسان چی هست 💠 دیدم دستش رو گذاشت داخل دستم ، محکم فشار داد ، چشمهاش رو برگردوند و منو نگاهی کرد و سرش گذاشت روی شونه هام و زار زار گریه کرد... 👈 گفت ، من فقط آرامش می خوام ، فقط و فقط آرامش ، دوست دارم تو خونه ما جنگ و دعوا نباشه ، دوست دارم کنار پدر و مادرم بشینم با هم غذا بخوریم ، نه اینکه هرکسی تو اتاق خودش ! دوست دارم شبها کنار هم تلویزیون ببینیم ، نه اینکه هرکس سرش تو گوشی خودش باشه دوست دارم گاهی اوقات غروب ها با پدر و مادرم بریم بیرون و تفریح کنیم ، مثل خیلی های دیگه اصلا ، دوست داشتم پول دار نبودیم ، اما ذره ای صمیمیت و صفای خانواده های درامد پایین تر رو داشتیم حتی پدرم نمیذاره من نماز بخونم ، نمیذاره قرآن دست بگیرم ، چند تا قرآن تو خونه بود همه رو گذاشت انباری ! دیشب با مادرم دعوا کرد و کارشون به کتک کاری رسید ، همش پای ماهواره نشسته و برنامه های اونها رو نگاه میکنه قبلا خوب بود، مثلا ماه محرم ، تمام هزینه یک دهه مسجد یا هیات رو میداد ، اما الان اصلا حتی خدا رو هم زیر سوال می بره ، مادرم هم دست کمی از پدرم نداره همیشه دنبال رفیق هاش هست و صبح میره بیرون ، ظهر میاد بعدظهر میره ، شب میاد حتی روزهای تعطیل که من خونه هستم هم همین وضع هست ، بخدا خسته شدم ، ایکاش بمیرم و راحت بشم.... ادامه دارد... :
26 حتی روزهای تعطیل که من خونه هستم هم همین وضع هست ، بخدا خسته شدم ، ایکاش بمیرم و راحت بشم .. این رو گفت و دیگه کامل خودش رو روی من انداخت و گریه هاش رو بیشتر کرد 🔰 پیش خودم گفتم 7 سال بیشتر سن نداره، اما واقعا کوهی از غم و اندوه هست، به خاطر سن کمش ، دلش پاک هست ، هنوز دلش گناه آلوده نشده ، برای همین خدا رو میخواد ، دوست داره به خدا برسه اما کسی رو نداره راهنماییش کنه اینجا بود که یاد یه حدیث افتادم که حاج اقا عسکری یه شب بعد نماز تو سخنرانیش گفت که پیامبر (ص) فرمودند در آخرالزمان زمانی میاد که فرزندان دلشون میخواد به راه اسلام برن ، اما خانواده ها نمیذارن... ایکاش می تونستم کاری براش کنم ، یعنی باید بکنم ، یخرده باهاش حرف زدم و آرومش کردم ، زنگ خورد قبل از اینکه بریم کلاس رفتیم تا صورتش رو آب بزنه تا کسی نفهمه گریه کرده 💠 ذهنم واقعا درگیر بود ، اگه کمکش می کردم، آینده یک نفر رو نجات می دادم، اگر هم بی تفاوت بودم و بهش توجهی نمی کردم، خب آینده اش قطعا خراب می شد پدرم یه بار داشت درباره امام زمان (عج) با من حرف می زد، اونجا به من گفت که یک انسانی که می خواد امام رو خوشحال کنه هم باید توانایی داشته باشه خودش رو برای امام بسازه ، هم خانوادش رو ، هم جامعه ای که در اون زندگی می کنه و هم جهان رو ! البته هر کدوم در حد توان خودش من باید به ساسان کمک می کردم ، تا مصداقی باشه برای جامعه سازی در حد خودم تا بتونم هم تو تکالیف دینی کمکش کنم ، هم بشه سرباز امام زمان (عج) 🔰 ساعت آخر که زنگ می خورد، تقریبا هم زمان بود با اذان ظهر زنگ که خورد، دیدم نه پدر من اومده و نه مادر ساسان، بهش گفتم بریم ، بهترین وقته گفت کجا؟ گفتم بریم وضو بگیریم نماز ظهر بخونیم ، اینجا دیگه کسی بهت گیر نمیده گفت اگه مادرم بیاد چی؟ گفتم بیا.... کار خلاف که نمی کنی دوست داشتم نمازخوندش رو ببینم، حدس می زدم که اشتباهاتی داشته باشه ، چون کسی رو نداشت که این چیزها رو بهش یاد بده ، کتابی هم تو این زمینه تو خونه شون نبود وقتی پدرش قرآن رو می بره تو انباری، دیگه چه انتظاری از از کتاب رساله و آموزش نماز و... هست 💠 موقع وضو گرفتن متوجه چیزی شدم از ساسان... ادامه دارد... :
27 💠 موقع وضو گرفتن متوجه چیزی شدم از ساسان ، دیدم کلا داره اشتباه وضو می گیره ، همونجا حدس زدم که حتما نماز هم نمیتونه درست بخونه ولی می ترسیدم چطور بهش بگم که ناراحت نشه، دنبال راهی می گشتم که انگار خدا حرف دل منو شنید و خود ساسان برگشت به من گفت ، وضو گرفتنم درست بود؟ منم با کمی من من کردن و لکنت زبون گفتم چی بگم والله ... نه ، مشکل داشت وضو گرفتن درست رو بهش یاد دادم ، رفتیم نمازخونه ، گفت وقتی وضوی من اشتباه داشت ، حتما نماز منم اشتباه داره اول می خونم ، تو خوب نگاه کن و ایراداتش رو بگو گفتم باشه ، خیلی خوبه ⬅️ نمازش خوب بود تقریبا ، اما نمی دونست که مردها باید تو نماز های صبح و مغرب و عشا ، حمد و سوره رو با صدای بلند بخونن و در نمازهای ظهر و عصر ، با صدای آهسته اینکه قبل رکوع رفتن هم باید یک مکثی انجام بده ( قیام متصل به رکوع ) رو هم نمی دونست. 🔰 نماز خودمم خوندم و کامل دید و یاد گرفت ، خداروشکر 🌀 بعد نماز رفتیم بیرون که دیدیم پدر من اومد ، اما مادر اون هنوز نیومد ، اومد جلو و به پدرم سلام کرد، پدرم گفت بیا تو ماشین ما بشین تا مادرت بیاد ، بنده خدا کلی خوشحال شده بود که تنهاش نذاشتیم ⏺ چند دقیقه ای شد و مادرش بالاخره اومد ، ساسان هم سریع پیاده شد و رفت 👈 خوشحال بودم که پدرم ، ساسان رو دید ، شاید تاثیری می گذاشت روی کمکی که قراره ازش بگیرم ✳️ شب تو مسجد بعد دو نماز ، حاج اقا عسکری ، یه نکته احکام نماز گفت که با خودم گفت فردا حتما به ساسان میگم ، به احتمال زیاد نمی دونه ، یه حدیث از امام زمان هم گفت که واقعا به دلم نشست ... گفتن که در کتاب الاحتجاج شیخ طبرسی ، نامه ای از امام زمان (عج) به شیخ مفید آمده و اونجا امام می فرمایند : " ما از رعایت حال شما شیعیان کوتاهی نمی کنیم هیچ گاه شما را فراموش نمی کنیم و همواره برای شما دعا می کنیم و اگر نبود دعای ما برای شما ، دشمنان شما را از بین می بردند ... " ✅ دیدم پدرم داره گریه می کنه بعد شنیدن این روایت... عجب روایتی واقعا امام زمان همیشه حواسش به ما هست و برای ما دعا می کنه؟؟؟ پس الان باید حواسش به من و کارهام و هدف هایی که دارم هم باشه باید حتما برای ساسان هم دعا کنه 👈 پس حتما وقتی دعای امام زمان باشه ، من به هدفم که کمک به ساسان باشه ، می رسم بدون هیچ شکی 👌 امشب موقع خواب هی با خودم اون روایت رو مرور می کردم... 🌺 ما هیچ گاه شما را فراموش نمی کنیم 🌺و همواره برای شما دعا می کنیم... : ادامه 👇👇👇👇
28 🌀 بعد نماز صبح به پدرم گفتم واقعا امام زمان (عج) چطوری همیشه با یاد ما هست؟ چطور به درد دل ما گوش میده؟ چطور فرصت می کنه برای همه ما دعا کنه؟ 👈 باباهادی گفت : پسرم ، مشکل اینجاست که ما میخوایم همه چیز رو در حد فکر و ذهن خودمون حل کنیم ، عقل ما محدود هست ، نمی تونیم هرچیزی رو درک کنیم، , و از همه مهمتر اینکه اگر چیزی رو هم درک نکردیم و دلیلش رو متوجه نشدیم ، نباید فورا رد کنیم ، خدا در قرآن می فرماید " از علم جز اندکی به شما داده نشده است " ( اسراء / 85) 🔰 از ویژگی های یک امام این هست که برای همه مردم دنیا دعا کنه ، برای هدایتشون ، برای رفع مشکلاتشون ، اما قطعا اون شیعه ای که بیشتر به یاد امام هست و برای امام کار می کنه و تلاش می کنه و مخصوصا مثل خودت هدفش این هست که دست چند نفر رو بگیره و تو دست امام بگذاره ، امام بیشتر براش دعا می کنه و به فکرش هست 👌 تو روایت از امام رضا (ع) داریم که می فرمایند " امام ، همانند برادری مهربان و پدری دلسوز هست " ( کافی / ج 1/ باب الحجه) تو هم که هدف بزرگی داری ، قطعا تو این راه موفق میشی انشالله 🌀وقتی به درب مدرسه رسیدیم، ساسان هم همزمان رسیده بود ، با هم وارد مدرسه شدیم، از بس ذوق داشت، نذاشت به زنگ تفریح برسه ، همون اول کار گفت سلام ، من دیشب با همون کارهایی که یادم دادی ، وضو گرفتم و نماز خوندم ، خیلی لذت داد ، دستت درد نکنه اما... گفتم چی؟ کمی خجالت کشید، گفتم چی ؟ بگو گفت نماز صبح ، ... نماز صبح نمیتونم بلند بشم ، یعنی خدا منو می بخشه؟ گفتم ای بابا ، غصه نخور اولا من و تو هنوز به سن تکلیف نرسیدیم ، پس گناهی نیست ، بعدش هم همینکه توی این سن و با اون وضعیتی که گفتی پدر و مادرت دارن ، تو مسیرخدا هستی و سعی می کنی در حد توانت بندگی خدا رو به جای بیاری ، کلی ارزش داره انشالله فکری به حال اون هم میکنیم 💠 امروز روز خوبی بود برام ، درسها رو خوب مرور کرده بودم و هرچی خانم معلم می پرسید جواب می دادم ، تو کتابخونه مدرسه هم عضو شده بودم و گاهی دست سعید و ساسان رو می گرفتم و همراه خودم می بردم تا هم خوندشون قوی بشه و هم با کتاب خوندن آشنایی پیدا کنن ✳️ شب دعوت بودیم خونه دائی منصور ، پدر سعید چه شبی شد آخرش .... ادامه دارد... :
29 ✳️ شب دعوت بودیم خونه دائی منصور ، پدر سعید چه شبی شد آخرش 🔰 سر شام بودیم که دائی منصور برای اینکه بحثی با بابا هادی داشته باشه و در حقیقت اعلام بیشتر بلد بودن بکنه ، گفت نظرتون درباره درس خوندن و کار بیرون از منزل خانم ها چیه؟ 👈 پدرم که فهمیده بود هدف دائی چیه ، بلافاصله برگشت گفت قطعا کاری که عقل و عرف و دین تائید می کنه ، منم تائید می کنم این کارهایی که گفتی مخالف عقل و شرع نیست پس من چرا مخالفتی داشته باشم؟ ⬅️ دائی گفت نه اتفاقا چرا عرف حمایت کنه از چنین کاری؟ نمی بینی تو جامعه چقدر چشم های ناپاک زیاد شده ؟ نمی بینی خانمها اصلا تو محل کار امنیت ندارن؟ حتی تو دانشگاه هم دخترها اصلا آرامش ندارن حوزه ها هم خیلی کیفت آن چنانی نداره پس همون بهتر که زن و دختر آدم تو خونه بشینه و کارهای خونه رو انجام بدن برای دختر همون دیپلم مدرسه کافیه !!! 🔰 پدرم تا اینها رو شنید ، عصبانی شد گفت این چه حرفیه آقا منصور؟ مگه داعشی هستی؟ زن و مرد از نظر علم آموزی و کار کردن سهم یکسان دارن ، خدا کسی رو محروم نکرده از این کارها شما چرا محروم می کنی؟ اینکه یه سری آدم مریض تو جامعه هستند ، یعنی کلا از جامعه بکشیم بیرون؟ کی گفته امنیت نیست؟ این مقداری هم که می بینی ، تو همه جا هست ، کجای این دنیا صد در صد امنیت هست؟ یه چند جا یه اتفاق افتاده رو به همه جا نسبت نده شما که خودتو خیلی معتقد نشون میدی چرا چنین حرفهایی می زنی ! 🌀 دائی گفت اتفاقا اسلام ، علم آموزی رو فقط برای مردها توصیه کرده ، نه زن ها ! ✳️ پدرم گفت : کجا ؟ کجای قرآن و روایات ؟ ⬅️ دائی ام گفت اونجا که پیامبر (ص) می فرمایند طلب العلم فریضه علی کل مسلم ( برای اینکه نشون بده چقدر بلد و مسلط هست ، متن عربی حدیث رو خوند ) گفت نگاه کن آقا هادی! پیامبر (ص) فرمودند ، مسلم ، یعنی لفظ مذکر به کار بردند ، مسلمه نگفتند که شامل زن ها هم بشه اصلا درس خوندن زن ها چه دردی از جامعه دوا می کنه؟ 🌀 پدرم خندید و گفت مرد حسابی با این نگاهی که جنابعالی داری ، اصلا مخاطب بسیاری از آیات و دستورات دین و قرآن هم مرد ها هستن و اصلا زن ها هیچ تکلیفی ندارن! این چه جور برداشتی از قرآن و روایات هست؟ قرآن در اکثر خطاب ها و دستوراتش از فعل مذکر استفاده میکنه ، اما این دلیلی بر این نیست که اون دستور فقط برای مردهاست!!! چون اکثریت تعداد با مردها هست قرآن و روایات هم بیشتر از فعل مذکر استفاده کرده نگاهی به آیه دستور به روزه گرفتن و نمازخوندن بنداز اونجا هم فعل امر هست، پس زن ها نباید نماز و روزه بگیرن؟؟؟ ⬅️ این همه خانم استاد دانشگاه داریم، این همه خانم دکترها و پژوهشگرهای خانم با سواد داریم که تو خیلی از جاها کمک کار مردان هستن، اصلا نگاهی به پرستارهای خانم و کار کردن عاشقانه اونها بنداز معلم های خانم مخصوصا تو سال های اولیه مدرسه همین خانم معلم و سعید رو ببین، انصافا یک مرد میتونه جای اونها رو پر کنه؟ کجای اسلام نوشته زن از خونه بیرون نره و کار نکنه و علم آموزی نکنه؟ دین رو تو بهتر می فهمی یا اون عالمی که ریش خودش رو تو این راه سفید کرد؟ اون عالم با سواد بهتر می دونه یا جنالعالی که راه ساده فهمیدن منظور یک روایت رو هم نمی دونی؟ نکن آقا منصور ، نکن اینقدر به دخترت ظلم نکن الان 4 ساله دیپلم گرفته ، نه میذاری دانشگاه بره نه میذاری بره حوزه علمیه درضمن ، حوزه علمیه هم مثل دانشگاه ، خوب و بد هست ، هرکسی خوب کار کنه و خوب درس بخونه موفق هست پس همه رو جمع نبند : ادامه 👇👇👇
30 🔰 مگه حضرت زهرا (س) نبود که برای دفاع از امام زمانش رفت مسجد مدینه و با حفظ حیا و حجاب شرعی ، جلوی اون همه نامحرم از دین و ولایت دفاع کرد؟ مگه حضرت زینب (س) نبود که تو مجلس یزید از اسلام و ولایت دفاع کرد؟ اینها رو نمی دونی یا خودتو به ندونستن می زنی؟ چرا سعی می کنی تو موضوعی که واقعا تخصصی نداری، نظر بدی و حتی بدتر از اون با این عقاید غلطت با خانوادت برخورد کنی؟ دائی منصور وقتی دید چیزی برای گفتن نداره عصبانی شد و گفت رفتار من به خودم مربوطه بابا هادی گفت خیلی خوب،به خودت مربوطه پس چرا بحث می کنی؟ چرا اسلام رو با نگاه خودت می بینی؟ آب من و شما تو این موضوعات توی یک مسیر نیست ، پس خواهشا بیا با آرامش شام خودمون رو بخوریم و بحث نکنیم دائی منصور ساکت شد و چیزی نگفت! ✳️ بعد شام سعید اومد پیشم و گفت میای تو اتاقم؟ رفتم پیشش و گفت کمکم می کنی درس این هفته رو یه مرور بکنیم؟ گفتم چشم ، حتما اما چرا توی جمع نگفتی ؟ اشکال که نداشت، تازه کلی هم خانوادت خوشحال می شدن که فکر درس و مشقت هستی با نارحتی سرشو انداخت پایین و گفت ، نه اینطوری نیست پدرم اگه بفهمه من درسها رو خوب یاد نمی گیرم ، عصبانی میشه و دعوام می کنه خیلی ناراحت شدم ، اخه چرا؟ سعید ادامه داد و گفت پدرم میگه باید حتما خودت درسهاتو یاد بگیری، نباید از بقیه کمک بگیری ، دلیلشو دیگه نمی دونم!!! تو راه برگشت به خونه تو فکر همین قضیه بودم و اصلا دعوای بابا و دائی رو فراموش کرده بودم پدرم گفت چیزی شده که اینقدر تو فکر هستی؟ گفتم نه ، اصلا نخواستم چیزی بگم ، شاید سعید راضی نبود و خدای نکرده غیبتش حساب میشد ✳️ پدرم با یاداوری بحث خودش با دائی منصور به من گفت هر عقیده و فکری که میخوای داشته باشی ، داشته باش اصلا مجبورت نمی کنم اما ازت می خوام هر دین و عقیده ای رو که میخوای انتخاب کنی، خوب خوب خوب تحقیق و تفکر کن ، با دلیل و استدلال اون رو قبول کن ، نه با تعصب ! اگه با تعصب و بدون مطالعه به چیزی برسی ، آخرش میشی مثل... سکوت کرد فکر کنم چون فهمید غیبت میشه ، نخواست اسم دائی رو بیاره 🔰 بعد فرمودند که در کتاب احتجاج شیخ طبرسی روایتی هست که امام زمان (عج) می فرمایند: " شیعیان نادان و جاهل ، باعث اذیت و آزار ما هستند " آقا ،سعی کن شیعه دانا و عالم باشی برای امام زمانت تا خوشحالش کنی... ادامه دارد... :
31 🔰 شب که رفتم بخوابم ، به پدرم گفتم چی کار باید بکنم تا امام زمان خوشحال بشه؟ باباهادی گفت آدم با سوادی بشو، آدم با تقوایی بشو، تا هم به خودت نفع برسونی و هم به دیگران 👈 اگه با سوادترین مردم هم بشی ، اما خداترس نباشی، به درد نمی خوره ، روزی همین علمی که یاد می گیری تورو زمین می زنه ، اما اگه علم همراه با خداترسی داشته باشی، به درد خودت و دیگران می خوری هم خودت رشد می کنی ، هم بقیه رو رشد میدی 🌀 تمام شب فکرم درگیر بود، آخه چرا باید سعید اینطوری باشه؟ چرا باید پدرش اینطوری باشه؟ با خودم گفت درد و مشکلات ساسان کم بود، حالا سعید هم اضافه شده ، اگه بی تفاوت باشم که نمیشه، اگر هم قصد داشته باشم کمک کنم ، برای من سخته ، خیلی سخت قضایای ساسان رو می تونستم تو خونه بگم و کمک بگیرم از پدر و مادرم اما دیگه قضیه سعید رو نمیشد تو خونه گفت از خدا کمک خواستم و با امام زمانم حرف زدم که انشالله خودشون کمک کنن ✳️ امروز تو مدرسه ساسان رو دیدم که از همون اول خیلی ناراحت بود ، یه چیزی بین ناراحتی و درگیری فکری! چیزی ازش نپرسیدم چون می دونستم دیگه با من دوست شده و اگه چیزه شده باشه ، حتما به من میگه دو ساعت اول گذشت و دیدم هیچی نگفت ، کمی عجول شدم که خودم بهش بگم که دیدم سر کلاس به من گفت چطور میشه یه کتابی از 1400 سال قبل تا الان ، دست نخورده باقی مونده باشه؟ گفتم منظورت چیه؟ گفت دیشب پدرم داشت تلفنی با یکی از دوستهاش صحبت می کرد، راجع به همه چی حرف می زدن، مثل اینکه این دوستش رفته خارج و اونجا علیه اسلام صحبت می کنه دوست پدرم می گفت برنامه بعدی من درباره قرآن هست و اثبات اینکه یک کتاب دست انسان ها هست و دست کاری شده و... چون مادرم خونه نبود، پدرم رو بلندگو گذاشته بود و من صداها رو می شندیم من وقتی اینها رو شنیدم تعجب کردم ، واقعا چیزهایی که درباره قرآن میگه ، راست بود ؟ : ادامه 👇👇👇
32 راستش من کمی جا خوردم، اولین بار این موضوع رو می شنیدم تا حالا نه تو کتابی و نه تو حرفهای پدرم یا حاج اقا عسکری این موضوع رو نشنیده بودم اصلا نمی دونستم چی بگم ، دهنم بسته شد ، هیچ چیزی به عنوان جواب به ذهنم نیومد اما سریع خودم رو جمع و جور کردم و نذاشتم ساسان متوجه این موضوع بشه گفتم نه بابا، این چه حرفیه؟ اگه دست خوره بود که تا حالا باید صدبار لو می رفت و همه می فهمیدن و همه جا جار می زدن که اصلا باور نکن ساسان گفت راستش منم باور نکردم ، اما ته دلم کمی می ترسم ، ته دلم دوست دارم جواب رو بدونم من زل زدم به چشمهاش ، مطمئن بودم باید کمکش کنم و اگه نکنم ، بعدا شبهاتش بیشتر میشه و ممکنه بدتر بشه گفتم چشم، صبر کن از پدرم بپرسم ، از پیش نماز مسجدمون بپرسم ، جواب کامل بهت میدم زنگ تفریح که شد رفتم سراغ سعید گفتم چه خبر؟ دائی جان دیشب چیزی نگفت بعد اینکه ما رفتیم؟ گفت نه ، اما رفت تو فکر ، حرفهای شوهر عمه خیلی روی اون اثر گذاشت ، ولی مقطعی هست همیشه اینجوری میشه ، اما بعدش ... خسته شدیم من و خواهرم، هرکاری میخوایم بکنیم الکی گیر میده ، هرچی میگیم... یهو پریدم وسط حرفش و نذاشتم ادامه بده ، گفتم نمی خواد بقیه رو بگی غیبت میشه ، پدرت راضی نیست خودم بعدا با پدرم صحبت می کنم تا یه روز قشنگ با دائی صحبت کنه ، انشالله درست میشه تو کار خودتو بکن، هرجا درس مشکل داشتی تو مدرسه بمن بگو ، زنگ تفریح ها کمکت می کنم امروز بیشتر از هر روزی دیگه عجله داشتم تا زنگ بخوره و برم خونه حتی خونه هم نه ، تو همون ماشین با باباهادی صحبت کنم و ازش جواب این سوالی که ساسان ازم پرسید رو بپرسم دوست نداشتم شبهه ای برام پیش بیاد و اونو رها کنم و بدون اینکه جوابش رو بدونم ، بی خیال بشم مادر ساسان رسید و اون رو سوار کرد و رفت ، من منتظر موندم پدرم دیر کرد تا حالا سابقه نداشت تقریبا همه بچه ها و معلم ها و کارکنان رفته بودند ادامه دارد... :
33 💠 آقای مدیر تقریبا آخرین نفری بود که داشت می رفت ، من رو که دید تعجب کرد ، چون هیچ وقت تا اون موقع منتظر نمی موندم و پدرم اومده بود تا آقای مدیر اومد پیش من ، پدرم رسید پدرم به احترام آقای مدیر پیاده شد و باهاشون دست داد و احوالپرسی کرد آقای مدیر خیلی از من تعریف کردند ✳️ آقای مدیر: این بچه شما بسیار عالی هست و درس خوان ، از نظر معنوی و دینی هم ماشالله همه چی تمام هست ، تو این سن که خیلی بزرگترها بعضی چیزها رو نمی دونن، این آقا واقعا نعمت هست، آدم وقتی این جور بچه ها رو می بینه ، دلش از آینده این کشور و اسلام نمی لرزه و پر از امید میشه 🌀 خدا به شما عمر باعزت بده که همیشه بالای سر این گل پسرتون باشین و یک سرباز امام زمان (عج) تربیت کنین من که خیلی ازش راضی هستم ، معلم کلاسش هم همین طور ، حتی بچه های مدرسه هم ازش راضی هستن ایکاش مثل ایشون چندین نفر داشته باشیم 🔰 پدرم هم کلی تشکر کرد و گفت من و مادرش از اول تربیتش و حتی در دوران بارداری همسرم، حواسمون بود که کوچکترین حرکتی که باعث تاثیر بد روی بچه میشه انجام ندیم روایات رو دیده بودیم ، کتابهای تربیتی خوب از جمله کتاب آقای فلسفی خدا بیامرز رو خونده بودیم و واقعا تلاش کردیم بچه خوبی تربیت کنیم ⬅️ تو دوران بارداری و حتی شیرخوارگی ، خونه اقوامی که یه مقدار حساب و کتاب خمسی و دینی ضعیف داشتن ، کمتر می رفتیم و وقتی هم می رفتیم سعی می کردیم کمتر غذا بخوریم و همون قدری هم که می خوردیم سریع خمسش رو حساب می کردیم و پرداخت می کردیم تا اثر سوء نذاره خانمم با وضو ، بچه رو شیر می داد ،هرروز سعی می کرد زیارت عاشورا و آل یس رو بلند بلند بخونه تا بچه هم بشنوه خلاصه خیلی تلاش کردیم طبق موازین دینی بچه رو بزرگ کنیم، حالا نتیجه چی باشه ، خدا میدونه 👈 از چهارسالگی هم روی علم آموزی بچه کار کردیم ، وقتی عزیزانی بودن که در سه و چهار سالگی قرآن رو حفظ کردند ، پس میشه روی سواد آموزی بچه هم کار کرد تقریبا پایان 5 سالگی ، کاملا خوندن رو یاد گرفته بود و بعدش هم با کتاب خوندن آشناش کردیم ، براش جایزه در نظر گرفتیم که اگه فلان کتاب رو تمام کنی فلان چیز رو برات می خریم ، اینجوری بچه با ذوق و شوق کتابها رو می خوند و تا الان کلی کتاب خونده و تمام کرده از جمله داستان ، شعر و کتابهای دینی و... انشالله یه ذره بزرگتر بشه ، کتابهای تاریخی هم شروع می کنه ، فعلا زوده براش فعلا تمام تلاش ما این هست که تو همین سنین دوران ابتدایی ، مسائل دینی و اعتقادی خودش رو کامل یاد بگیره ، انشالله برنامه های دیگه که براش داریم رو اجرا می کنیم ، البته با همراهی خودش! اینکه می بینین کمی بزرگتر از سن خودش بلد هست، برای همین کتاب خوندن ها و مستند دیدن هاست 🌀 آقای مدیر که داشت با دقت گوش میداد ، با حسرت سرش رو تکون داد و گفت راست میگین ، کار درست رو شما دارین انجام میدین ایکاش همه خانواده ها همین قدر به تربیت درست بچه خودشون اهمیت میداد نه اینکه بچه رو کلا آزاد و رها کنن و وقتی بزرگ شد تازه به فکر تربیتش بیوفتن... ادامه دارد... :
34 🔰 آقای مدیر: واقعیتش این هست که اصلا بعضی خانواده ها هیچ تعهدی نسبت به دین و ایمان بچه هاشون ندارن، ذوق دارن که بچه هاشون شعر انگلیسی حفظ کنن ، اما اینکه قرآن و حدیث بلد باشن یا نه ، اصلا براشون مهم نیست مهم نیست نماز بخونن یا نخونن ، اما کارهای دیگه انجام بدن براشون کلی ذوق داره ولی دیدن امثال شما ، ما رو دلگرم می کنه ، ما رو خوشحال می کنه که هنوز میشه به جامعه و آینده امیدوار بود 🌀 با احترام خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم باباهادی دستی به سرم کشید و من رو بوسید و گفت خوشحالم کردی پسر ، بریم برات یه جایزه بخرم 😊 چی دوست داری؟ منم با کمی مکث گفتم سجاده نماز ! پدرم تعجب کرد و گفت اونو که داری ، چند تا میخوای دیگه؟ گفتم برای خودم نمیخوام، برای ساسان میخوام، میگفت تو خونه خودشون سجاده اصلا نیست، مهر رو روی زمین میذاره، دوست داره سجاده داشته باشه، میخوام برای اون بخرم تا خوشحال بشه و انگیزه ای هم باشه برای نماز خوندنش حالا شما بگو چرا دیر اومدی؟ سابقه نداشت تا حالا 🔰 باباهادی : سر راه که میومدم، ماشین یه ینده خدا خراب شده بود، ایستادم و کمی کمکش کردم، بعدش رفتم دنبال یه مکانیک تا بیارمش سر ماشین، برای همین دیر شد باباجان می دونم دیر شد و ناراحت شدی، اما ثواب این کمک باشه برای شما 😊 اما یادت باشه پسرم که کمک به دیگران خیلی مهمه تا جایی که امیرالمومنین (ع) می فرمایند شیعیان ما را به اهمیت دادن نماز اول وقت و کمک به برادران دینی خود ، بشناسید ، همه چیز به نماز و روزه که نیست ، کمک به دیگران هم مهمه گفتم نه باباجون ، ناراحتی چیه؟ می دونستم حتما کار مهمی دارین ایکاش منم بتونم به دیگران کمک کنم ، ✅ گرم صحبت شده بودیم که اصلا فراموش کرده بودم باید سوال مهمی رو از بابا بپرسم گفتم باباجون یه سوال مهمی امروز ساسان ازم پرسید، جوابشو بلد نبودم گتفم از شما می پرسم و بهش می گم پرسید که میگن قرآن دستکاری شده و قرآن اصل نیست ، تو شبکه های ماهواره ای مدام اینو میگن، آخه پدرش مدام پای این شبکه ها هست و با بعضی از اون افراد هم رفیقه و شب ها تلفنی حرف میزنه ، من میدونم قرآن دست کاری نشده ، اما جوابی بلد نیستم که بدم ✳️ باباهادی گفت... ادامه دارد... :
37 🌀 شب قبل از خواب رفتم سراغ کتاب خوندن ، دیدم حس و حالش نیست ، اما برای اینکه وقتم تلف نشه یه سخنرانی کوتاه از حاج اقا قرائتی در موضوع تفسیر قرآن گوش دادم 🔰 راجع به آیات اولیه سوره بقره بود ، میگفتند طبق این آیات ، یکی از ویژگی های افراد با تقوا این هست که به غیب ایمان دارند و یکی از موارد چیزهای غیبی ، امام غائب یعنی امام زمان (عج) هست خیلی برام جالب بود، خیلی هنوز قرآن خوندن رو مسلط نبودم ، اما بیشتر قرآن رو از روی ترجمه فارسی ساده و روان خونده بودم جایی ندیده بودم اسم امام زمان (عج) در قرآن باشه اما با این تفسیری که ایشون کردند فهمیدم که موارد مربوط به امام زمان (عج) هم در قرآن هست ، حتی اگر اسم ایشون نباشه گفتم فردا تو راه مدرسه از بابا سوال می کنم 👈 پیش خودم جواب هایی که بابا هادی امروز به من داد درباره اینکه چرا قرآن ، دستکاری نشده رو مرور کردم تا فردا چطور به ساسان بگم دلم خیلی براش می سوزه دوست داره بیاد سمت خدا و نماز ، اما خانوادش نمیذارن و همراهش نیستن اگه همینطوری بخواد شبهه و سوالات زیاد به ذهنش برسه ، خیلی براش خطرناک میشه کاری نمی تونستم براش بکنم ، براش دعا کردم ، از حاج اقا عسکری شنیده بودم که هرکس برای دیگران هر دعای خیری بکنه ، خدا چندین برابر همون مورد خیر رو به خود اون فرد دعا کننده میده ✅ موقع نماز صبح که شد دلم طاقت نیاورد تا صبر کنم موقع رفتن به سمت مدرسه سوال رو از بابا هادی بپرسم دیدم بابا تو اتاق هال داره نماز میخونه رفتم بهش اقتدا کردم ، بابا هیچوقت دوست نداشت تو جمع دوستان و فامیل ، پیش نماز بشه ، می گفت مسئولیتش سنگینه ، اما تو خونه برای تشویق من به نماز جماعت همیشه می گفت هروقت دارم نماز می خونم و بیداری و حالش رو داری ، به من اقتدا کن ادامه دارد... :
38 🔰 بعد نماز به بابا هادی گفتم تو قرآن اسم امام زمان هست؟ پدرم گفت منظورت از اسم امام زمان چیه؟ گفتم خب مثلا شما قبلا گفتین اسم خود پیامبر (ص) 4 بار با نام " محمد " و یک بار با نام " احمد " در قرآن اومده ، یا اسم حضرت مریم اومده ، اسم حضرت موسی که خیلی اومده یعنی اینجوری ... یعنی... یعنی منظورم این هست که اسم خود حضرت با کلماتی مثل " مهدی " ، " صاحب الزمان " و... در قرآن اومده یا نه؟ 👈 باباهادی گفت : آهان ، اگه منظورت این هست که صریح و واضح اسم حضرت اومده باشه ، نه نیومده اما... 🌀 اینقدر ذوق داشتم دلیلش رو بدونم اصلا نذاشتم حرف بابا تمام بشه ، سریع گفتم چرا؟ چرا اسم ایشون نیومده؟ اسم خیلی ها اومده ، حتی آدم بدها ، چرا اسم ایشون که امام همه هستن و اینقدر مهربونن و همیشه برای ما دعا می کنن و به فکر ما هستن نباید تو قرآن اومده باشه؟ 🔰 پدرم خندید و گفت عزیز من ، نماز صبحی که الان با هم خوندیم ، چندرکعت بود؟ سریع اما با تعجب گفتم خب دو رکعت ، این که خیلی واضح هست بعد پرسید وضو که گرفتی اول دست راست رو شستی یا چپ رو؟ باز با تعجب بیشتر گفتم خب معلومه ، اول دست راست بعد دوباره پدرم پرسید تو هر رکعتی چند تا سجده و رکوع داریم؟ باز با تعجب خیلی بیشتر گفتم باباجون این سوالات رو برای چی می پرسین ، خب اینها که خیلی واضح هست 🌀 پدرم باز هم خندید و گفت خب پسر عزیزم همین چیزهای واضح رو میشه تو قرآن برای من پیدا کنی؟؟؟ گفتم مگه تو قرآن نیست نماز بخونین و وضو بگیرین؟ هست دیگه حالا من نمی دونم کدوم سوره ، اما هست، خودتون هم خوب میدونین که هست ⏺ باباهادی گفت بله پسرم ، هست قرآن دستور به نماز داده دستور به وضو داده دستور به روزه داده اما... اما آیا دقیقا گفته چطور بخونین و انجام بدین و دقیقا هر نمازی چندرکعت هست ؟ نه نوشته نیست 🔰 نماز ، ستون دین هست، اصلا بدون نماز ، بقیه کارهای انسان قبول نمیشه اما می بینی که همین نماز مهم ، در قرآن فقط دستور به خواندنش اومده ، اما جزئیاتش نیومده 👈 پرسیدم خب چرا؟ چرا نیومده؟ باباهادی گفت:.... ادامه دارد... :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔در گناه غرق شدم چیکار کنم⁉️ 🎥کلیپ یک دقیقه ای پاسخ به شبهات و سوالات پرتکرار🤗 🗣پاسخگو: ✅انتشار در فضای مجازی موجب خشنودی امام زمان (عج) خواهد شد✅ ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱بعد رحلت امام زمان عج قیامت میشه⁉️ پاسخ به سوالی مهم🔴 🎥کلیپ های یک دقیقه ای پاسخ به شبهات و سوالات پرتکرار🤗 🗣پاسخگو: ✅انتشار در فضای مجازی موجب رفع شبهات خواهد شد✅ ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخی کوتاه به دو شبهه ای مهم علیه پیامبر سن حضرت خدیجه(س) و عایشه هنگام ازدواج با پیامبر(ص) ، واقعیت یا دروغ⁉️ آیا واقعا حضرت خدیجه در زمان ازدواج 40 ساله بود⁉️ آیا واقعا جناب عایشه در زمان ازدواج 6 ساله بود 😳⁉️ آیا نعوذبالله پیامبر هوسباز بود⁉️ 🎤 پاسخی کوتاه و عالی را همین الان ببینید 🗣 ( )
🎥 ویدیویی جلسات 🎥جلسات مقدماتی آموزش تندخوانی 📍این جلسات ادامه دار است و تا الان 7 جلسه از مباحث مهم تند خوانی تدریس شده است و آموزش مقدماتی تکمیل شده ( به زودی آموزش پیشرفته شروع خواهد شد ) 📌موضوعی کاربردی که مورد بررسی قرار گرفته و البته جلسات بعدی هم طبق درخواست اعضای محترم ادامه دار خواهد بود 🔰روی لینک هر جلسه کلیک کنید🔰 امکان مشاهده با هر کیفیتی وجود دارد امکان دانلود با هر کیفیتی وجود دارد 1⃣ https://aparat.com/v/EWnjp فیلم 2⃣ https://aparat.com/v/6IBiA فیلم 3⃣ https://aparat.com/v/iW6Y4 فیلم 4⃣ https://aparat.com/v/xV9wR فیلم 5⃣ https://eitaa.com/ma_va_o/3624 صوت 6⃣ https://eitaa.com/ma_va_o/3829 صوت 7⃣ https://eitaa.com/ma_va_o/4355 صوت 👆امروزه کلاسهای تندخوانی در همه دنیا در حال برگزاری می باشد و افراد مشهوری در آن شرکت می کنند یا کرده اند اما هزینه های آن سرسام آور است استاد احسان عبادی در سلسله جلساتی این مباحث را در حد آسان به پیشرفته به صورت کاملا رایگان خدمت شما ارائه کرده اند
صوت مهم نیمه شعبان.MP3
3.3M
🎼 صوتی بسیار مهم و اثرگذار ویژه شب 🔰 قبل از هر دعایی ، امشب چه کار کنیم و کدام ذکر برای توبه کردن بهتر است❓ 🔰 کدام نماز را برای توبه کردن در امشب بخوانیم❓ 🔰بهترین دعاهای مادی و معنوی و علمی در این شب چیست❓ 🎤 با توضیحات از اساتید مهدویت 👈 با دعاهای خوب ، امشب را احیاء بداریم 👉 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلسله کلیپهای 1 👈 چرا آقای اصلح است ❓ قسمت 1️⃣ 👌 همه از کارنامه ایشان در آستان قدس و قوه قضا میگویند، اما آیا می دانید قبل از اینکه به تولیت آستان قدس منصوب شوند ، مقام معظم رهبری درباره ایشان چه گفتند❓ 🎤 با توضیحات 👈 نشر حداکثری حتی با لینک خودتان 👉
روایتی تکان دهنده.MP3
6.8M
🔰 به مناسبت شهادت (ع) ❇️ روایتی بسیار تکان دهنده و هشدار گونه به تمام شیعیان از امام جواد (ع) درباره (عج) 🎤 با شرح از اساتید مهدویت
شاه بخاطر نکشتن مردم فرار کرد.mp3
4.17M
🔰 24 💠 پاسخ به شبهه " محمدرضا شاه برای اینکه مردم کشورش را به کشتن ندهد از کشور فرار کرد و کار خوبی هم انجام داد ، چرا مسئولین فعلی نظام از ایران نمی روند تا مردم کشته نشوند ؟؟ 🎤 از اساتید مهدویت و مدرس علوم حدیث و 👌 برای گره گشایی از ذهن دانش آموزان ، نشر دهنده پاسخ به این شبهات باشید 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124