◼️وقت اسم فکه را میشنوی
یاد تشنگی غربت میافتی...
یاد شهدایی که پنج روز با لبِ تشنه گفتند:
"فدای لب تشنهات پسرِ فاطمـــه"💔
اینجا برای بچهها، روضه عطش بخوانید...!
اینجا می شود #ابراهیم_هادی را حسکرد... !
همان کسانی که مانندِ اربابشان
تشنه لب شهید شدند...🥀
همین بس که امام در وصفشان فرمود:«شهدای گردان کمیل،حنظله جزءفرشتگان و ملائکةالله هستند.»✨
#سلام_و_صلوات خدا بر #شهید_ابراهیم_هادی و همه شهدای گردان کانال کمیل و حنظله.
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه اعضای بزرگواری که التماس دعا گفتند
و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای بزرگوار میباشد
♦️( سهم هر نفر یک دعای توسل )♦️
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه اعضای بزرگواری که التماس دعا گفتند
و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای بزرگوار میباشد
♦️( سهم هر نفر یک دعای توسل )♦️
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
••🌹🌹••
#تــلنگـر🌸
شیخ رجبـعـلـی خـیـاط ( معلم اخلاق #شهید_ابراهیم_هادی ):✍🏻
چشمـت بہ نــامحرمـ مـیافـتد، اگر خوشت نـیایـد ڪہ مـریـضـی !!😕
امـا اگر خوشت آمـد، فـوراً چشمـت را ببـنـد و سـرتـ را پـایـین بیـنـداز و بـگو:😞
"یـــــا خَـیرَ حَبیب و مَـحبوب...♥️"
یـعـنـی: خـدایـا من تـو را مـیخواهم، اینهـا چـیہ؟!
اینهـا دوست داشتنـی نیستند...🌱
هـر چـہ ڪہ نبـایـد دلـبستگـی نـشایـد...🌙
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه اعضای بزرگواری که التماس دعا گفتند
و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای بزرگوار میباشد
♦️( سهم هر نفر یک دعای توسل )♦️
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه اعضای بزرگواری که التماس دعا گفتند
و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
شب چهارشنبه هست
ما هم به نیابت از ابراهیم هادی و توسل به این شهید عزیز.
🌸🍃 #دعای_توسل میخوانیم و
هدیه میکنیم به روح مطهر
#حضرت_زهرا_س و #شهید_ابراهیم_هادی
🌷به نیت تعجیل در #ظهور_مولا_آقا_امام_زمان_عج_و_سلامتیش
🌷و به نیت حل مشکلات همه شما اعضای بزرگوار