فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تشرفات
🎙 شیخ احمد #کافی
تشرف اسماعیل هرقلی خدمت #امام_زمان ارواحنا فداه
بسیار شنیدنی👌
برای عاشقان امام زمان ارواحنا فداه ارسال کنید💌
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـــسـم الـــلـــه الـرحـــمــن الـــرحـیـم
آمـــده ام ای شـــاه
سـلامــت کـنـم...✋
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
___اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ☀️
⚡️سلام روز
#چهارشنبه_امام_رضایی
بخیر و نیکی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
گاهی از خیال من گذر میکنی…
بعد اشک میشوی…
رد پاهایت خط میشود
روی گونه ی من
چقدر خوبه که هستی🌷
چقدر خوبه که
#یادت
#عطرحضورت
همیشه با منه...💞
#شهید_ابراهیم_هادی...🌷🕊
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ ارزش خدمت به #امام_زمان (عج)
👤 حجت الاسلام #شجاعی
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹«نبرد ابلیس با منتظران»
🔱 نبردی بسیار اساسیِ ابلیس دارد با کسانیکه میخواهند ظهور را نزدیک کنند...
ارزش کار برای #امام_زمان، غیر قابل قیاسه با هر کار دیگهای.
🎙استاد رائفی پور
کوتاه و شنیدنی👌
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اطمینان دارم این نسل #نماز وحدت را در بیتالمقدس خواهند خواند
▪️کار زیبای شبکه سه سیما در پوشش زنده نماز جماعت را هر روز میبینید؟ همان اتفاقی که میگفتند مصداق «وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» است. دوربین شبکه سه امروز به دبیرستان شرق آزادی رفته بود. در یکی از صفوف نماز جماعت یک نوجوان اهل تسنن را دیدم که در کنار برادران شیعه خود نماز را به پا میداشت.
▪️ اگر گفتمان درخشان رهبران خدایی انقلاب ما نبود هیچ زمان این قاب ها رو تماشا نمیکردیم. یادمان باشد اگر آن تدبیر نبود، هماکنون مسلمانان تیغ بر هم میکشیدند به جای اینکه تیغ روی شر اکبر، آمریکا و اسرائیل بکشند.
▪️من از شبکه سه نسلی را دیدم که تربیت شده مکتب وحدت امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب آیت الله خامنهای هستند. روی پیشانی جوانان این مکتب نوشته شده که ما نماز را در قدس خواهیم خواند و ما مردان وعده صادق امام خامنهای درباره نابودی اسرائیل خواهیم بود.
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا میگوییم حزبالله لبنان قدرتمند و قویست و حکام عرب ترسو و بُزدل؛ تحلیلگر عرب پاسخ میدهد!
🔶«علی الحجازی» تحلیلگر سیاسی توانمندیهای مقاومت لبنان به اعتراف خود اسرائیلیها را شرح میدهد.
🔺دشمنی که خودش گفته قادر است کشورهای عربی را نه با ارتش بلکه با گروههای موسیقی اشغال کند، حزبالله این دشمن را تا این لحظه از اشغال حتی یک روستای لبنانی منع کرده است.
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دریا دریا نماز و عبادت داشته باشی
وقتی با #امام زمان علیه السلام ارتباط نداشته باشی مثل جنین سقط شده هستی!!!
#تلنگرانه
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
426_30609610208263.mp3
10.12M
خالی از لطف نیست . . .
هرموقع دلم میگیره فقط اینو گوش میڪنم . . .
یادمه یه بخشه از ڪتاب قصه دلبری میگفت:
امام رضا تنها ڪسی که انچه به صلاحت نیست به صلاحت میڪنه :)
«یقینا ڪله خیر»
التماس دعا اگر قطره اشڪی ریختید و دلٺون تنگ شد💔:)
#چهارشنبه_امام_رضائی
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت هفتاد و چهارم ▫️هر دو نفرمان را وحشیانه در ماشین انداختند و همین که ماشین
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هفتاد و پنجم
▫️به نظرم مردی که کنارم بود با اسلحه به کمرم کوبید تا ساکت باشم و ریشخند زن گوشم را گزید: «نترس! این ایرانیها به این راحتی نمیمیرن!»
▪️صدای نحسش آشنا بود و فکرم کار نمیکرد که دوباره با فشار دست و قنداق اسلحه ما را هُل میدادند؛ فقط صدای درهایی را میشنیدم که پشت سر هم باز میشدند و اتاق آخر، زندان نهایی بود که ما را داخل اتاق انداختند و در را به رویمان بستند.
▫️جز نفسهای بریده مهدی صدایی نمیشنیدم؛ دستانم را بالا آوردم و به هر زحمتی بود، پارچه را از روی چشمانم باز کردم و تازه دیدم کجا هستیم.
▪️اتاق کوچکی با دیوارهای خاکستری و کف پوش سنگی سفید، بدون هیچ پنجرهای و تنها یک در چوبی که آن هم به رویمان قفل کرده بودند.
▫️مهدی کف اتاق از درد به خودش میپیچد؛ چشمانش را نمیدیدم اما انگار زخمش آتش گرفته بود که هر دو پایش را به شدت تکان میداد و زیر لب ناله میزد.
▪️با دستان بستهام به سرعت چشمانش را باز کردم و همینکه نگاهش به صورتم افتاد، لبخندی زد، با نگاه نگرانش سرتاپای قامتم گشت و بیرمق پرسید: «تو سالمی؟»
▫️پیراهنش از خون تنش سنگین شده بود، با دستان به هم بسته حتی نمیتوانستم تکهای از چادرم را پاره کنم و حیران چارهای بودم که مهدی بیصدا پرسید: «امروز گوشیات رو ازت گرفته بودن؟»
▪️همان لحظه به خاطرم آمد رانا گوشی را در تاکسی از دستم چنگ زد و تمام مدتی که در ویلا بودیم، دستش بود و مهدی تا تأیید نگاهم را دید، نفس کوتاهی کشید و حدس زد: «رو گوشیت ردیاب نصب کردن، ای کاش به من گفته بودی..» و دیگر نتوانست ادامه دهد که دوباره چشمانش را بست و به سختی نفس میکشید.
▫️رانا تهدید کرده بود اگر حرفی بزنم انتقام میگیرد اما فکر نمیکردم در فلوجه ما را پیدا کنند و تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم که درِ اتاق باز شد و من وحشتزده چرخیدم.
▪️خودش بود؛ با همان موهای طلایی و چشمان وحشی و صدایی که مثل گرگ گرسنه زوزه میکشید: «بهت گفتم بعد از اولین اشتباهت خیلی بهت فرصت نمیدم!»
▫️گوشی مهدی میان انگشتان کشیده و استخوانیاش بود و رو به من به تمسخر طعنه زد: «من فقط میخواستم اینو امشب ازت بگیرم، اگه برام اورده بودی الان سالم سرِ خونه زندگیتون بودید، خودت خواستی اینجوری بشه.»
▪️مهدی خودش را کنار اتاق کشیده و تلاش میکرد تکیه به دیوار بنشیند، از بارش عرق انگار صورتش را شسته بودند و یک سمت پیراهن و شلوارش غرق خون بود.
▫️من از ترس کنار مهدی به خودم میلرزیدم و منتظر انتقام رانا بودم اما او سرمست از این پیروزی، چند قدمی با غرور مقابل چشمانمان رژه رفت و با نیشخندی چندشآور ذوق کرد: «برای من که بهتر شد، حالا هم موبایلش اینجاست هم خودش...» و هنوز کلامش تمام نشده، در اتاق به ضرب باز شد و مرد جوانی داخل آمد.
▪️با چشمانی حیرتزده به من و مهدی و ردّ خون روی سنگ سفید کف اتاق نگاه کرد و دیدن همین صحنه برای عصبانی کردنش کافی بود که رو به رانا با حالتی عصبی فریاد زد: «چه غلطی کردی؟ واسه چی اینا رو اوردی اینجا؟»
▫️از لهجه حرف زدنش مشخص بود او هم از اهالی کردستان است که به سختی عربی صحبت میکرد و خشمش هر لحظه بیشتر میشد: «خونه اربیل کم بود لو دادید؟ حالا نوبت اینجاست؟ میخواید به ایرا گِرا بدید که این شبها دنبال هدف برای حمله میگرده؟»
▪️مهدی با چشمانی خیره به دقت نگاهشان میکرد و رانا میخواست مقابل رئیسش هنرنمایی کند که موبایل مهدی را مقابلش گرفت و با افتخار ادعا کرد: «انگار خبر نداری امشب چی شکار کردیم؟»
▫️مرد جوان موبایل را از دستش چنگ زد و عربده کشید: «به یه ساعت نرسیده، از در و دیوار این خونه میریزن تو. هر دوشون رو همینجا خلاص کن، باید همین الان جمع کنیم، بریم.»
▪️از شنیدن کلام آخرش، تمام تنم از ترس یخ زد و وحشتزده به سمت مهدی چرخیدم. صورتش به سپیدی ماه میزد و میخواست به جان من آرامش دهد که لبهایش را به سختی تکان داد و با امیدی که میان نفسهای زخمیاش پنهان بود، نجوا کرد: «یکم دیگه صبر کن...»
▫️مرد جوان به سرعت از اتاق بیرون رفت تا رانا کار ما را تمام کند و من همه ذرات بدنم میلرزید که رانا رو به مهدی اسلحه کشید و دنیا را پیش چشمانم سیاه کرد.
▪️با قدمهایی که از عصبانیت در زمین فرو میرفت، به سمت ما میآمد و طوری وحشت کرده بودم که دیگر به درستی نمیشنیدم چه میگوید و از مهدی چه میپرسد.
▫️کلتش را روی شقیقۀ مهدی فشار میداد و مثل مردها عربده میکشید: «حرف بزن!»
▪️از حرارت نفسهای مهدی احساس کردم آمادۀ کشته شدن شده و قلبش پیش من بود که با گوشۀ چشمان بیحالش نگاهم میکرد و از همین نگاه عاشقش، رانا فهمید چه کند که اسلحه را رو به من نشانه گرفت و همزمان با صدای شلیک گلوله، بازویم آتش گرفت...
📖 ادامه دارد...
27.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 اینـم جواب اونایی که مـیگن: پولی
که میدین به لبنان رو باید بدید به مردم سیستان
✅ مجید جوادی
گروهجهادیرسانهایهَــتـنـا🌱
#جمهوری_اسلامی_ایران
#نشر_حداکثری
#لبنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه های خاص مامور پلیس
در مراسم تشییع #شهید_حمزه_جهان_دیده
💔😭
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست!
🎙 #امام_خمینی (ره):
مکرر این مسئله ذکر شده است که اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست؛
قدم قدم پیش میرود و هر قدمی که رفت ، هی میگوید ما کاری نداریم ، همین است ،
فردا قدم بالاتری برمیدارد.
امروز لبنان است ، فردا- خدای نخواسته- سوریه ، پس فردا عراق است و همین طور.
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
خرمای اعلای درجه یک دشتستان ) مخصوص صادرات 🌴🌴🌴🌴
محصولی کاملا ارگانیک و بهداشتی
خوشمزه و شیره دار😋😋
🌴با عرضه مستقیم از باغدار
بدون واسطه.😍
( عرضه به سراسر کشور )
موجود در بسته های. یک کیلویی و دوکیلویی
قیمت هر کیلو: 60 تومن
🔴 جهت ثبت سفارشات به آی دی زیر پیام دهید 👇
@Yajavada1m
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
خرمای اعلای درجه یک دشتستان ) مخصوص صادرات 🌴🌴🌴🌴 محصولی کاملا ارگانیک و بهداشتی خوشمزه و شیره دار😋
.
بدون هیچ گونه شیره مصنوعی و کاملا طبیعی و مورد اطمینان میباشد.
👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـســم الـلـه الــرحــمــن الـــرحــیـم
🌷 #زیارت_نامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ،
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ،
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم...
#شادی_روح_شهدا_صلوات...🌸
اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
#صبحتون_معطربه_عطرشهدا
#التماس_دعا
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #شهید_بهشتی:
✍ آفت این انقلاب اسلامی اینه، که دچار بازیگرانی باشد که اسلام و انقلاب را دکان کنند!
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_سید_محمد_رضی
و #شهید_سید_رضا_جاوید_موسوی ،
دوشهیدی که حاجت میدهند🤲
🎙 سردار حسنی سعدی : هرچه
خواستیم از این دو شهید گرفتیم
✍🏻آدرس مزار مطهر شهید سید رضا
وسید رضی جاوید موسوی گلزار شهدای
کرمان قطعه ۱ ردیف ۶ شماره ۴۲ و۴۳...
پیشنهاد👈یکمرتبه سوره یس+۱۰۰مرتبه
صلوات هدیه به این دو برادر شهید کنید
وازشون حاجت بخواهید💌
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست!
🎙 #امام_خمینی (ره):
مکرر این مسئله ذکر شده است که اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست؛
قدم قدم پیش میرود و هر قدمی که رفت ، هی میگوید ما کاری نداریم ، همین است ،
فردا قدم بالاتری برمیدارد.
امروز لبنان است ، فردا- خدای نخواسته- سوریه ، پس فردا عراق است و همین طور.
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ اظهارات طوفانی دکتر پرهام، نویسنده ساکن فرانسه:
✍ رضا پهلوی نه تنها فقر فکری دارد بلکه بیشخصیت است؛ #شهدا برای من و شما جانشان را فدا کردند، برای اینکه این کشور بماند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥همسر #شهید_حمزه_جهاندیده:
من انتظار بازگشت پیکرش را هم نداشتم. چرا که چشم به هدیهای که در راه امامم دادهام نداشتم
🔹همسر شهید جهاندیده در مراسم تشییع پیکر همسرش: به عنوان همسر شهید حمزه جهان دیده صحبتم را با جملهای از حضرت آقا شروع میکنم؛ موضع ما در قبال رژیم جعلی صهیونیست، همان موضع قبلی است، این رژیم مانند توده بدخیم سرطانی باید خشک شود.
🔹از همین جایگاه با قلبی مسرور و نفسی مطمئن، شهادت همسر عزیزم جناب سرگرد حمزه جهان دیده در راه آرمانهای رهبر عزیزم به همه مردم و هموطنانم تبریک عرض میکنم.
🔹دشمنان ایران اسلامی بدانند و آگاه باشند، اگر رهبرم امر کند، طفل 3 ماهه و کودک 7 سالهام را برای حراست از اسلام و مرز و بوم ایرانم خوراک موشکهای دژخیمان میکنم.
🔹حکام رژیم صهیونیستی بدانند اگر چه حمزه من به شهادت رسید، اما این بیشه پر است از حمزههای این چنین که تنها جانشان را به ساحت مقدس امام خامنهای تقدیم مینمایند.
🔹نتانیاهو کثیف بداند، من انتظار بازگشت پیکرش را هم نداشتم. چرا که چشم به هدیهای که در راه امامم دادهام نداشتم.
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت هفتاد و پنجم ▫️به نظرم مردی که کنارم بود با اسلحه به کمرم کوبید تا ساکت ب
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هفتاد و ششم
▫️پیش از آنکه ناله بزنم، خونم روی صورت مهدی پاشید اما انگار دل او بیشتر از دست من آتش گرفت که فریاد زد و من از شدت درد و ترس گلولهای که بازویم را دریده بود، روی زمین افتادم.
▪️رانا بالای سرم ایستاده بود، کلتش همچنان رو به من بود، مهدی خودش را به سمتم میکشید و من با لبهایی که از ترس میلرزید، حتی نمیتوانستم یک ناله بزنم که فقط از درد روی زمین پا میکشیدم و میشنیدم رانا رو به مهدی نعره میزند: «حرف میزنی یا بعدی رو تو سرش بزنم؟»
▫️مهدی با رعشهای که به صدای مردانهاش افتاده بود، برای نجات من داد میزد و با همان نگاه نیمه جانم دیدم از چشمان سرخش به جای اشک خون میچکد، با دستان بسته روی سر زانو خودش را به سمت من میکشید و همان لحظه، صدای شلیک بعدی جانم را از وحشت گرفت.
▪️درد از هر دو بازویم در تمام بدنم میدوید؛ احساس میکردم فاصلهای با مرگ ندارم و فقط با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود، دلم میخواست مهدی را ببینم و به سختی صدایش را میشنیدم که نامم را فریاد میزد و همزمان رگبار گلوله، پرده گوشم را از هم شکافت.
▫️هیاهوی عجیبی به پا شده بود؛ چیز زیادی از موقعیت اطرافم نمیفهمیدم و فقط تقلای مهدی را میدیدم که جانی برایش نمانده و برای زنده ماندنم، با زمین و زمان میجنگید.
▪️با اینهمه گلولهای که اطرافم شلیک میشد مطمئن بودم فرشته مرگ به ملاقاتم آمده و سبکی بدنم به حدی بود که احساس کردم روح از تنم رفته و در همان لحظات، همچنان نالههای مهدی را میشنیدم؛ صدایش هنوز میلرزید و انگار به کسی التماس میکرد: «برید سراغ آمال...من خوبم...بیسیم بزنید آمبولانس بیاد...»
▫️آخرین تصویری که دیدم چشمان خیس و نگاه نگران مهدی بود و در برزخی بین مرگ و زندگی و میان غریبههایی که دورم را گرفته بودند، از هوش رفتم.
▪️نفهمیدم چند ساعت گذشت تا از حرارت سرانگشتی که روی صورتم دست میکشید، چشمانم را گشودم و اولین تصویری که دیدم، باز صورت مهدی بود که با لبخندی غرق اشک به تماشایم نشسته بود.
▪️انگار از آنسوی مرگ برگشته باشم، درک موقعیت اطرافم دشوار بود؛ تمام تنم کرخت بود و استخوانهایم از درد فریاد میزد.
▫️نگاهم گیج و گنگ دورم میچرخید، هنوز از همه چیز میترسیدم و ترنم لحن مهربان مهدی شبیه ترانۀ زندگی بود: «عزیزم! به من نگاه کن... دلم برای چشمات تنگ شده... ۲۴ ساعته چشمات رو ندیدم...»
▪️نگاهم تا چشمانش کشیده شد و همینکه روی صورتش جا خوش کرد، یک قطره اشک روی گونهاش چکید و با لحنی لبریز عشق زمزمه کرد: «با من حرف بزن... دلم میخواد دوباره صدات رو بشنوم...»
▫️اما من هنوز باورم نمیشد زنده باشم و نمیتوانستم دستانم را تکان دهم که احساس کردم بازوانم قطع شده و وحشتزده پرسیدم: «دستام... دستام سالمن؟»
▪️از اینهمه وحشت و شاید از یادآوری دردی که کشیده بودم، کاسۀ چشمانش از گریه پُر شد و لبهایش دلبرانه میخندید: «آره فدات بشم... هر دو دستت سالم هستن... دیشب تو اتاق عمل گلولهها رو دراوردن... ای کاش من مرده بودم و نمیدیدم...»
▫️تازه متوجه شدم روی تخت بیمارستان هستم، هر دو دستم باند پیچی شده بود و نشد نغمه احساس مهدی به آخر برسد که پرستاری وارد اتاق شد و همانطورکه دارویی در سرم تزریق میکرد، رو به مهدی شوخی کرد: «همسرت به هوش اومد، خیالت راحت شد؟ از صبح خودت رو کُشتی!»
▪️مهدی با خنده سر به زیر انداخت و شاید نمیخواست جوابی به شوخی پرستار زن بدهد و او همچنان برای خودش میگفت و میخندید: «هنوز خودش به هوش نیومده، هی میگه همسرم چطوره؟ همسرم خوبه؟ بیا اینم همسرت!»
▫️نمیدانستم چطور از آن جهنم نجات پیدا کردیم و تازه میدیدم سرشانه و کتف مهدی باند پیچی شده و پیراهن آبی بیمارستان به تن دارد که از هجوم وحشت دوباره قلبم لرزید و پرسیدم: «اینجا کجاست؟ چقدر وقت گذشته؟»
▪️پرستار بی خبر از وحشتی که تحمل کرده بودم، با تعجب به صورتم خیره ماند؛ شاید خیال کرد هذیان میگویم و به حساب خودش خواست خیال مهدی را راحت کند: «چیزی نیس، هنوز اثر داروهای بی هوشیه!»
▫️سپس نگاهی به رنگ پریدۀ مهدی کرد و تا فشارم را می گرفت با لحنی جدی هشدار داد: «شما هم خیلی اینجا نشین، برو اتاق خودت دراز بکش.»
▪️تنم گُر گرفته و نفسم تنگ بود که تا پرستار از اتاق بیرون رفت، رو به مهدی با صدایی ناتوان خواهش کردم: «میشه پنجره رو باز کنی؟»
▫️با جراحتی که روی شانهاش بود و دردی که به گمانم هنوز آزارش میداد، به کُندی از جا بلند شد؛ پردۀ سبز اتاق را کنار زد و تا پنجره را گشود، سیاهی شب و بادی که به رویم دست کشید، وحشت همان شب را مثل سیلی به صورتم کوبید و غرق اضطراب پرسیدم: «کدوم بیمارستان هستیم؟ چقدر وقته من اینجام؟»...
📖 ادامه دارد...
Audio_911054.mp3
21.03M
#زبان 🗣
🔸 قسمت ( هشتم )
آخرین قسمت
🔸( راه حل برای اختلاف )
فرد اهل جدل به شفاعت
پیامبر نمی رسد
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124