🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_شهید_چمران 🌹🍃 🌷🕊#زندگی_نامه_و_خاطرات : #شهید_دکتر_مصطفی_چمران فصل دوم ..( قسمت سوم)🌹🍃 🌷
#کتاب_شهید_چمران 🌹🍃
🌷🕊#زندگی_نامه_و_خاطرات :
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
فصل دوم ..( قسمت چهارم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
#یک_روسری_قرمز
مصطفی نخستین هدیه را در راه سفرمان به صور به من داد هنوز ازدواج نکرده بودیم و بی صبرانه می خواستم ببینم که هدیه چیست کاغذ کادو را پیش چشمانش باز کردم یک روسری قرمز با گل های درشت شگفت زده به چهره متبسم او زل زدم گفت: بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند. پس از آن کسی مرا بی حجاب ندید من می دانستم بقیه افراد به مصطفی حمله می کنند که شما چرا خانمی را که حجاب ندارد می آوری موسسه ولی مصطفی خیلی سعی می کرد خودم متوجه می شدم مرا به بچه ها نزدیک کند نگفت این حجابش درست نیست مثل ما نیست فامیل و اقوام آن چنانی دارد اینها روی من تاثیر گذاشت او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد به اسلام آورد... همه به غاده ایراد می گرفتند بیش تر از همه مادرش که به هیچ وجه زیر بار انتخاب چنین دامادی نمی رفت تو دیوانه شده ای این مرد بیست سال از تو بزرگ تر است ایرانی است همه اش توجنگ است پول ندارد هم رنگ ما نیست حتی شناسنامه ندارد از وقتی صحبت ازدواج به میان آمده بود غاده آرزو می کرد ای کاش در خانواده ای اعیان به دنیا نیامده بود همه مخالفت می کردند چون ظاهر را می دیدند و مصطفی هم در ظاهر هیچ نداشت. یک شب ناگهان آمدم و در برابر پدرم گفتم: بابا من از بچگی تا حالا که بیست وپنج، شش سالم است هیچ وقت شما را ناراحت نکرده ام ولی برای اولین بار می خواهم از اطاعت شما خارج شوم و معذرت می خواهم پدر گفت: چی شده گفتم تصمیم گرفته ام با مصطفی ازدواج کنم عقد هم پس فردا پیش امام موسی صدر است. گفتند داماد باید بیاید کادو بدهد به عروس این رسم ماست داماد باید انشگتر بیاورد من اصلا فکر اینجا را نکرده بودم مصطفی وارد شد و یک کادو آورد رفتم باز کردم دیدم شمع است کادوی عقد شمع آورده بود متن زیبایی هم کنارش بود سریع کادو را قایم کردم همه گفتند چی هست، گفتم نمی توانم نشان بدهم. اگر می فهمیدند می گفتند داماد دیوانه است کادویی عروس شمع آورده بحث مهریه شد و مادر غاده گفت: خواهرش با مهریه ۱۵هزار دلار به خانه شوهر رفته است مصطفی گفت: « مهریه غاده یک جلد کلام الله مجید و یک لیره لبنانی است کالا که نمی خرم می خواهم زن بگیرم. صیغه عقد خوانده شد مهریه غاده قرآن کریم بود و تعهد از داماد که غاده را در راه تکامل اهل بیت و اسلام هدایت کند. مردم بهت زده شده بود و فامیل از تعجب نمی دانستند چه بگویند. همه پچ پچ می کردند حالا قرار است عروس را کجا ببرد خانه کجا گرفته مصطفی از خودش خانه نداشت بنابراین دو اتاق از مدرسه را خالی کرده بود با چند تا صندوق میوه به جای تخت خانه بخت غاده همین بود و تمام و هیچ کس باورش نمی شد. قانون مصطفی این بود که همه باید از غذای موسسه بخورند و اجازه نمی داد کسی غذا از جای دیگری بیاورد مادر غاده غذا می فرستاد و می گفت: دخترم نمی تواند این غذاها را بخورد اما غاده غذا را نخورده بر می گرداند و از همان غذایی می خورد که همه می خورند.
#ادامه_دارد
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shahid_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~---