eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
126 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
7 فایل
اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل.. @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊 🍃🌹 @shahid_hadi_jafari65🌹🍃 #لبیک_یاحسین...🌴
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_هوری🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 فصل آخر ..( قسمت اول)🌹🍃 🌷🕊بسم
🌹🍃 : 🌷🕊 فصل آخر ..( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 آن روزها با مردی از تبار هاشمی آشنا شدم. او جوانمردی بود که در کوی ُخلق و خوی، نمونه نداشت. انسانی به تمام معنا ساخته شده و جان باخته ي راه خدا و فرزند راستین خمینی کبیر، شهید علی هاشمی او تنها یک فرمانده نبود، بلکه معلم اخلاق بود. هر کس یک بار با او مصافحه میکرد، عاشقش ميشد. خدا به بنده توفیقی داد تا در سال ۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر و در سال ۱۳۶۳ قبل از عملیات بدر، چند صباحی جزء گروه رزمندگان قرارگاه نصرت باشم؛ قرارگاهی که عرصه ي نبرد را با همت و تلاش فرماندهان و مدیرانش ِ بر ارتش بعثی عراق تنگ کرد و این نبود جز تدبیر رادمردی چون شهید علی هاشمی. از زمانی که در خدمت سردار شهید مهدی نریمی مسئول مخابرات قرارگاه بودم، با علی هاشمی آشنا شدم و در برخوردی که اولین بار با ایشان داشتم، جز مهر و دوستی در دل من نکاشت، آن زمان شهید هاشمی فرمانده سپاه ششم امام صادق و فرمانده قرارگاه نصرت بود و بیشتر اوقات در تیم¬ های شناسایی و اطلاعات عملیات به همراه تیم ویژه خود همراه بود و بنده نیز به دلیل نوع مسئولیتی که به عنوان مخابراتی و بیسیمچی داشتم با برخی از این تیمها همراه و در مناطق طلائیه و بعد از عملیات خیبر در جزایر مجنون همراهشان بودم. او انسانی صبور و با تقوی بود. بارها در نمازش خضوع و خشوع را میدیدم. از شایستگی او آن بود که به رغم یک فرماندهی جدی و تلاش گر و چهره ای مصمم با دوستان جز با تبسم برخوردی نداشت و این خصلت وی نه با من که یک بیسیمچی ساده بودم، بلکه با دیگر همرزمانش نیز چنین بود. شاید نتوانم آنچه که حق ایشان است بیان کنم ولی جا دارد حاج عباس هواشمی از آن روزها بگوید و سردار احمد غلامپور یاد آن روزها كند که ساعتها و تا پاسي از شب در قرارگاه شهید هاشمی در سنگر ما)مخابرات می نشست و عملیات را بررسی میکرد، امروز از آن مظلومیت بگویند، دیگر صبر ما لبریز شد که از مظلومیت علی هاشمی آن سردار دالور جنوب نگوییم، فاتح خیبر، بدر، طلائیه، شلمچه و اروند را کسی جز علی هاشمی نخوانید که همهي سرداران شهید و حاضر، زمانی شاگردی او را کرده اند. هاشمی همچون اباالفضل برای خمینی ; سرداری کرد، او به نهر علقمه زد تا دین زنده بماند، او به هورالعظیم زد و هور با همه ي سختيهايش در مقابل علی هاشمی زانو زد. با آنکه میتوانست در خط مقدم باشد اما ِ گمنامی در هور را برای اطاعت امر امامش و پیروز شدن اسلام انتخاب کرد. من که از فرسنگها راه کاشان به قرارگاه نصرت آمده بودم، هنوز دل در گرو آن سرزمین دارم و این علاقه را شهید هاشمی در دلمان ایجاد کرد. خدایا میدانم اگر یک نماز قبول از من بپذیری، نمازهایی است که در مسجد قرارگاه به امامت او خواندم. هنوز نقش چفیه و دشداشه ي عربی علی هاشمی در چشمانم نور میزند. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هر شهیدی در سینه‌اش زنی را به میدان جنگ می‌برد آمار شهدایِ جنگ همیشه غلط بوده هر گلوله دو نفر را از پا در می‌آورد شهید و عشقی که در سینه‌اش می‌تپد.‌.! 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🍃 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
در تلاشم نازنینم ، شاد و خندانت کنم دردها داری به دل ، با مهر درمانت کنم تا شود راحت خیالت، رفع گردد مشکلت گر بخواهی حاضرم ، جان را به قربانت کنم دست گرمت را فشارم جان فشانم دررهت گوهر عشق و سعادت را ، به دامانت کنم عهد کردم تا شود ، اقبال و بختت سربلند هر چه دارم در کف اخلاص ، احسانت کنم در غم و شادی شريک و محرم رازت شوم در دلم منزل کنی، در سینه مهمانت کنم شاهد خوشبختی ات باشم همیشه هر مکان با صبوری چاره ای ، بر یاس و حرمانت کنم با تو بستم عهد الفت، تا نفس دارم به تن گر نیاز افتد خودم را ، وقف پيمانت کنم 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/149160063C4f808db5cd @shaid_mohands_hadi_jafari65 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
41.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای ندبه 🎤سید مهدی میرداماد کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/149160063C4f808db5cd @shaid_mohands_hadi_jafari65 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷جبهه ... قطعه ای از بهشت بود، با دلاورمردانی فرشته صفت، یاد شون بخیر ... کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/149160063C4f808db5cd @shaid_mohands_hadi_jafari65 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍂اسمش را گذاشته اند: "شهیدِ عطری" مادرش می گوید: از سن تکلیف تا شهادتش،نماز شبش ترک نشده بود 🌷شهید سید احمد پلارک 🌷 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/149160063C4f808db5cd @shaid_mohands_hadi_jafari65 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷امام خمینی(ره): 🔷پنجاه سال عبادت کردید ، خدا قبول کند یکروز هم یکی از این وصیتنامه ها رابگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/149160063C4f808db5cd @shaid_mohands_hadi_jafari65 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_هوری🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 فصل آخر ..( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊بس
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 با سلام خدمت شما بزرگواران کانال شهید مهندس هادی جعفری 🌷🕊 داریم ان شالله از امشب را هر شب قسمتی از این کتاب را در کانال قرار دهیم. نام: مصطفی نام خانوادگی: چمران نام پدر: حسن تاریخ تولد: ۱۳۱۱/۰۷/۱۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۰۳/۳۱ ...🌹🍃 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 با سلام خدمت شما بزرگواران کانال شهید مهندس هادی جعفری 🌷🕊 #قصد داریم
🌹🍃 🌷🕊 : فصل اول ..( قسمت اول )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین مصطفی چمران ساوه ای، در دهم مهر ماه ۱۳۱۱ ش در قم به دنیا آمد. او سومین پسر خانواده بود. بعد از عباس و مرتضی و بزرگ تر از مهدی ، محمد و حسین. به قول خودش با تولدش درویشی سرا پا برهنه بر این کره خاکی گذاشت. یک سال بیش تر نداشت که پدرش به همراه اهل خانه، به تهران کوچ کرد. آن ها در محله سر پولک خانه برای زندگی پیدا کردند. سر پولک، محله ای است که حالا پر شده از مغازه های فروش مواد شیمیایی؛ درست در تقاطع خیابان های بوذر جمهوری و سیروس نزدیک بازار تهران. پدر مصطفی مردی متدین بود کارش جوراب بافی بود و از این راه مخارج زندگی شان را در می آورد او به شدت به حلال و حرام و انصاف معتقد بود. خانه اجاره ای شان اتاقی کوچک بود که ده متر بیش تر جا نداشت. اما انگار خیابان های پر رفت و آمد بازار فقر آشکار اقتصادی و مهم تر از آن فقر فرهنگی ناشی از عقب ماندگی تاریخی ایران ، بر روح پاک مصطفی تاثیری نداشت از آسمان لذت می بردم به ستارگان عشق می باختم و ماه تابان راز دار شب های تار من بود. اولین کلاس درسش در مدرسه انصاریه بود تا آخر دبستان توی همان مدرسه درس خواند مدرسه ای در نزدیکی محله عود لاجان تهران با کوچه های تنگ و باریک مشهور به آشتی کنان کوچه های آن قدر تنگ بود که رهگذرها هنگام عبورشان مجبوذ ودند شانه به شانه هم براه بروند با رو در روی هم از کوچه عبور کنند توی این کوچه کسانی با هم قهر بودند جبرا میان شان آشتی برقرار می شد. برای پدرش با پولی که از جوراب بافی در می آورد سخت بود که بتواند مخارج خانواده هشت نفرشان را تامین کند. تازه مادر بزرگ و خاله مصطفی هم با آن ها زندگی می کردند و سرپرستی آن ها هم با او بود پدر سواد قرآنی داشت و خواندن و نوشتن را در مکتب یاد گرفته بود اما چون هیچ وقت نشده بود که بیشتر درس بخواند همیشه اؤزو داشت که بچه هایش درس خوان بشوند و یک روزی دانشگاه بروند. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_شهید_چمران 🌹🍃 🌷🕊#زندگی_نامه_و_خاطرات : #شهید_دکتر_مصطفی_چمران فصل اول ..( قسمت اول )🌹🍃
🌹🍃 🌷🕊 : فصل اول ..( قسمت دوم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین یکی از دبیرستان های نزدیک میدان توپخانه بود تا سال چهارم می رفت آن جا روزها درس می خواند بقیه ساعت ها را هم توی مغازه پدرش ور دست او می ایستاد درسش خیلی خوب بود برای همین هم خیلی وقت ها برای بچه های محل می شد معلم سرخانه آقای معلم نوجوان ، شب ها بچه ها را کنار میدان سر پولک پشت مسجد جمع می کرد ، به آن ها ریاضی درس می داد زیر تیر چراغ برق با تدریس کردن قسمتی از خرج روزانه اش را هم در می آورد در ریاضیات و به خصوص هندسه. آن قدر توانا بود که حریفی نداشت برای حل بعضی از مسئله های مشکل، ساعت ها و بعضا روزها و ماه ها فکر می کرد خیلی وقت ها در خیابان راه می رفت یا شب ها در رختخواب با صورت مسئله های سخت ریاضی دست و پنجه نرم می کرد. در فضای آن روز چاله میدان گذر سید اسماعیل و چهار راه سیروس، که حفظ سلامت اخلاقی برای بزرگ تر ها هم کار سختی بود مصطفی حتی اگر می خواست به کسی دشنمام بدهد بدترین دشنمامی اش پدر صلواتی بود او از همان دوران نوجوانی احساسات عجیب و غریبی داشت شب سردی بود فقیری کنار یک کپه برف خودش را از زور سرما مچاله کرده بود نزدیکش شدم و با او حرف زدم فقیر جایی برای خواب نداشت هر چه فکر کردم دیدم نمی توانم او را به خانه ببرم یا جای گرمی برای او تهیه کنم تصمیم گرفتم تمام شب را در حیاط خانه بمانم از سرما بلرزم و از رختخواب محروم باشم تا خود صبح لرزیدم و بعدش سخت مریض شدم و چه مریضی لذت بخشی بود. مصطفی تا سال چهارم متوسطه را در دبیرستان دارالفنون درس خواند دارالفنون با آن حیاط دل بازش و کلاس هایی که دور تا دور حیاط بزرگ و پر درخت آن را پر کرده بودند معلم جبر و مثلثات مصطفی در دارالفنون آقای آذر نوش با خودش فکر کرده بود که حیف است در آن جا بماند بنابراین یک روز مصطفی را صدا زد و به او گفت به دبیرستان البرز برود و با دکتر مجتهدی که مدیر آنجاست صحبت کند البرز بهترین دبیرستان تهران بود ولی سالی هفت صد هشتصد تومان شهریه می گرفتند اولین برخوردش با دکتر مجتهدی، توی همان امتحان ورودی دبیرستان بود دکتر چند سئوال از او پرسید یک ورقه داد تا مسئله ای را حل کند هنوز همه جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت: پسر جان تو قبولی شهریه هم لازم نیست بدهی این طور شدک ه پنجم و ششم متوسطه را توی البرز درس خواند. خط زیبایی داشت و خوب نقاشی می کشید در همان دوران نقاشی زیبایی از حضرت علی علیه السلام کشید معلم نقاشی اش مرحوم ارژنگی از شاگردان کمال الملک بود. به هیکل لاغرش نمی خورد. ولی همیشه روی تشک کشتی بود. از بیکاری خوش اش نمی آمد ایام تعطیل و بعد از ظهرها می رفت مغازه جوراب بافی برای کمک اکثر اوقات یکی از قطعه های چرخ جوراب بافی بازی در می آورد قطعه خیلی زود خخراب می شد و کار می خوابید عباس که برادر بزرگ تر بود به خودش جرائت داد و چرخ را باز کرد قطعه چتری را در آورد و یکی از روی آن ساخت مصطفی هم خوشش آمد و یکی دیگر ساخت افتادند به تولید انبوه و یک کارگاه کوچک درست کردندپس از آن پدرش به جای انبوو لوازم یدکی چرخ جوراب بافی می فروخت. از خانه شان تا دانشگاه راپ یاده می رفت یک ساعت و نیم طول می کشید هوا سرد بود و برف می بارید دست و پایش از سرما کرخت می شد و یخ می زد اما دستش جلوی کشی دراز نمی شد از هیچ کسی پولی قبول نمی کرد روزگار سختی بود اما سخت تر این بود که بخواهد از کشی پولی بگیرد هر چه زندگی بر او سخت تر می گرفت او هم بیش تر مراقبت می کرد این عزت نفس بر تمام زندگی اش سایه انداخت و تمام افکار و اعمال اش را تحت تاثیر قرار داد. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 تا زمانی که انسان، واعظی درون خودش نداشته باشه ، هیچ وعظی از بیرون به دردش نمی‌خوره ، حتی سخن پیامبر هم اثر نمیکنه ..! آقای جاودان میگفتن اگه واعظ درونی وجود داشته باشه و انسان به وعظش گوش نکنه ، اون واعظ می‌میره ..! واعظ بیرونی هم نعمته ! مثل رفیقی که دستت رو میگیره و کمکت میکنه ، همراه زندگی جهادیته ، پایه‌ی زیارت رفتنت میشه ، باهات مسجد میاد و بانیِ شنیدن روضه‌های محرم میشه خوش به حال اونایی که خدا یه همچین رفیقی رو به عنوان همسر نصیبشون کرده .. ❤️🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🍃 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
⁨༻﷽༺ 🌷 🌷 از جاده ے ، خواهے آمد با یڪ بغل از ، خواهے آمد تا دوباره حاڪم بشود اے ، خواهے آمد 🌸 🌸 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐ 🥀جمعه با دوستاش می رفت کوهنوردی یه بار نشد که دست خالی برگرده . همیشه برام گلهای وحشی زیبا یا بوته های طلایی می آورد. معلوم بود که از میون صد تا شاخه و بوته به زحمت چیده . 🌾بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلشو ببینم و جمع کنم. دیدم گوشه اتاقش یه بوته خار طلایی گذاشته که تازه بود. جریانش رو پرسیدم ، گفتند: از ارتفاعات لولان عراق آورده بود. شک نداشتم که برای من آورده. 🌷 خاطره ای از همسر 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
« خواهرم: زینب‏گونه حجابت را كه كوبنده ‏تر از خون من است ‏حفظ كن.» 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌱 هرکس که بیشتر برای خداکارکرد بیشتر بایدفحش بشنود ماباید برای فحش‌شنیدن ساخته‌ بشویم برای تحمل تهمت‌وافترا و دروغ چون ما اگرتحمل نکنیم بایدمیدان را خالی کنیم.. 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🍃 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 تنها و تنها به خدا فکر کنید و هر کاری که انجام می دهید برای خدا باشد و همیشه یار و یاور امام باشید و ایشان را تنها نگذارید و نگذارید یک عده از منافقان خارجی و داخلی به این انقلاب عظیم ضربه وارد کنند . 🌹 🕊 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🍃 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_شهید_چمران 🌹🍃 🌷🕊#زندگی_نامه_و_خاطرات : #شهید_دکتر_مصطفی_چمران فصل اول ..( قسمت دوم)🌹🍃 🌷
🌹🍃 🌷🕊 : فصل اول ..( قسمت سوم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین جلسات تفسیر قرآن سید محمود طالقانی توی مسجد هدایت برگزار می شد. آن روزها ۱۵ سالش بود مسجد هدایت برای اش شده بود پاتوق هفتگی. غیر از مسجد آقای طالقانی را توی انجمن اسلامی هم می دید جلسات فلسفه و منطق آقای مطهری جلسات آقای وحید خراسانی، آقای فلسفی و آقای اشرافی هم از آن جاهایی بود که هر طوری بود خودش را به سخنرانی شان می رساند چند وقتی پای منبر کمالی سبزواری می نشست دوست اش داشت سبزواری از آن آدم های باصفایی بود که اعتقادات درویشی هم داشت. روزهای نوجوانی و جوانی مصطفی غیر از مذهب، حول سیاست و ورزش هم می گذشت. شب های جمعه که در خانه رادیو نبود، همراه مهدی با دوچرخه تا میدان ارگ رکاب می زدند و خودشان را به سخنرانی مرحوم راشد. سال ۱۳۳۲مصطفی با رتبه ممتاز از دبیرستان البرز فارغ التحصیل شد و در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه پذیرفته شد برادر بزرگ اش قبل از او در دانشکده فنی قبول شده بود مصطفی در دانشگاه هم مثل دبیرستان خوب درس می خواند. دکتر امر اللهی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی تمام کارنامه ها و جزوه های درسی او را ورق زده بود می گفت: همه نمره های چمران بیست بود وقتی جزوه ها را ورق می زدی فکر می کردی استاد خطاطی آن ها را پاک نویس کرده است. سال دوم یک استاد داشتند که گیر داده بود همه باید کراوات بزنند سر امتحان کراوات نزد، استاد دو نمره از او کمک رد. شد هیجده بالاترین نمره. در تمام سال هایی که توی دانشگاه تهران برای کارشناسی درس می خواند شاگرد اول بود شاید در آن دوران دانشکده فنی حتی کسی نبود که معدل اش بالای ۱۸ باشد. درس ترمودینامیک شان را یک استاد سخت گیر به نام مهندس مهدی بازرگان درس می داد معروف شده بود که بیست گرفتن از او کار هر کسی نیست ولی مصطفی آخر ترم از امتحان هفده و نیم شد از جزوه چهار. یعنی در مجموع حدود بیست و دو. یک عده ایراد گرفتند که مگر نمره بالای بیست هم داریم؟ جزوه ای که توی آن کلاس نوشته بود را بعدا چاپ کردند در مقدمه اش هم نوشتند: این کتاب در حقیقت، جزوه مصطفی چمران در درس ترمودینامیک است. اواخر دهه ۲۰، ملی شدن صنعت نفت بحث داغ هر مجلس و محفلی بود نمی توانست آرام بنشیند از همان سال ها بودکه وارد فعالیت های سیاسی شد پلاکارد می نوشت و طومار درست می کرد یکی از طومارهای بزرگ را روی دیوار کنار مغازه پدرش آویزان کرده بود روی اش نوشته بود: صنعت نفت در سرتا سر کشور باید ملی شود. مردم هم می آمدند و زیر طومار را امضا می کردند انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران که تاسیس شد جز اولین نفراتی بود که عضوش شد پای ثابت مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق بود چند باری هم تا مرز کشته شدن پیش رفت. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌸🍃 کاش می‌شد خاک راهت می‌شدیم لحظه‌ای ‌غرق نگاهت می‌شدیم می‌نشستیم روبرویت ساعتی محو آن رخسار ماهت می‌شدیم ‌ 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
فایل صوتی دعای عهد🌺 دعای عهد✨ عهد بستم همه ی نوکری اشکم را 💥نذر تعجیل فرج هدیه به ارباب کنم 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
گمان ڪردم برای بازدید از فروشگاه سپاه آمده،چرخی زد، برخی قیمت‌ها را پرسید؛ رفت.چند روز بعد فهمیدم آمده بوده برنج بخرد؛ پـول ڪافی نداشته. فرمانده ارشد جنـوب‌شرق ڪشور، فرمانده سپـاه منطقه شش، فرمانده‌ و فرمانده بود آن‌‌موقع. | 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---