eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
213 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 تصاویری که باورکردنی نبود.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🔻 یاسر جبرائیلی جواب ادعای آقای پزشکیان را می دهد 🔸آیا این ادعا که دولت بابت خرید بنزین ۸ میلیارد دلار پول می‌دهد، صحیح است؟ آیا واقعا دولت را ۳۰ یا ۴۰ هزار تومان می‌خرد و ۱۵۰۰ تومان می‌فروشد؟ پاسخ، خیر است! 🔹واقعیت این است که دولت حتی یک دلار بابت خرید بنزین پرداخت نکرده است. 🔸بر اساس گزارش کارشناسان و به استناد مستندات موجود، خدمت رئیس جمهور منتخب عارضم که از سال ۱۳۸۶ تا امروز، دولت جمهوری اسلامی نفت خام را با تخفیف ۵ درصد نسبت به قیمت فوب خلیج فارس، به پالایشگاه‌های داخلی می‌دهد. اما پالایشگاه‌ها بابت نفت پولی به دولت پرداخت نمی‌کنند. پالایشگاه‌ها بنزین و ۴ فرآورده اصلی دیگر (گازوئیل، نفت سفید، مازوت و گاز مایع) را به قیمت فوب خلیج فارس با نفت دریافتی از دولت، تهاتر می‌کنند. 🔹 به عبارت ساده‌تر، دولت نفت می‌دهد، ۵ فرآورده از جمله بنزین می‌گیرد، بدون اینکه ریالی رد و بدل شود. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃اصغر نیروی رسمی‌‌ سپاه بود و به حساب ظاهر و جثه‌اش نیروی حراست. شاید در نگاه اول در همین حد به چشم می‌‌آمد و خیلی‌‌ها برایش فضای بزرگ‌تری متصور نبودند، اما خیلی اتفاقی در دوران فرماندهی شهید همدانی به فرمانده وقت منطقه حلب وصل شد. او بود که ظرفیت وجودی اصغر را کشف کرد. وقتی دید اصغر توانمند است و برای هرچه که به او می‌سپارد از دل و جان مایه می‌گذارد، او را کنار خودش نگه‌داشت. 🍃مسئولیت لجستیک فرمانده وقت حلب به اصغر سپرده شد. فرمانده بهش می‌گفت: «اصغر! تو کنار من باش و هرجا کاری داشتم تو برام انجام بده.» منبع: جنات فکه @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یه ترفند دارم براتون که خیلی ازش جواب گرفتم، می دونید قشنگ راه براتون باز میکنه و می سازه. چندین بار ازش استفاده کردم. خیلی نزدیکش همین سرکار آمدن من. معمولا صبح ها چون کرایه ها گران تر شده، خیلی مسافر کم هست‌. منم شروع میکنم ذکر گویی😅 مثلا هفته پیش، مسافر نبود شروع کردم اون ذکر خاص رو گفتن دوتا مسافر سریع رسید. امروزم باز همین جور... تا سیلش رو شروع کردم درست شد. چه جوری؟ کلا یک مسافر اومده بود و دوتا کم داشت این بنده خدا به راننده گفت ۳ تا حساب میکنم بریم. خلاصه راه افتادیم. البته نامردی نکردم با اون خانم نصف کردیم کرایه رو که فشار نیاد. اما این اثر عجیب این ذکر.... البته تعداد مشخص نداره سیل باید راه بندازی تا باز شدن گره☺️ اون چیه؟ ماشاءالله لاقوه الا بالله همین، مختصر و مفید اما به شدت سودمند. منم دعاکنیدا😉 برای حاجات دنیوی، مادی و اخروی استفاده کنید. خودمم قصد دارم بیشتر از اینها ازش سود ببرم.
آرامش تحفه ای گرانبها با رنگ عشق از جانب خداست در این عصر زیبا این هدیه را برای شما دوستان نازنین آرزومندم... عصرتون پر از آرامش☕️🍰 کامتون شیرین ☕️🍰 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
الحمدلله تشخیص داده شده ما ها هم فرابنفش و... اذیتمون میکنه اینجور شد که فردا تعطیلیم😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #شعله_های_جنگ #قسمت_پنجاه_و_دوم آستین لباس کوتاه بود، یقه هفت. ورودی اتاق عمل هم بر
📖 ماجرا بدجور بالا گرفته بود همه چیز به بدترین شکل ممکن دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه. دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم. اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن و هرچه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن. دانشگاه و بیمارستان هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم. هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم فایده ای نداشت. چند هفته توی این شرایط گیر افتادم. شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت. وقتی برمی گشتم خونه تازه جنگ دیگه ای شروع می شد. مثل مرده ها روی تخت می افتادم حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم. تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد و بدتر از همه شیطان کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد. در دو جبهه می جنگیدم؛ درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد، نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون سخت تر و وحشتناک بود. یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت. دنیا هم با تمام جلوه اش جلوی چشمم بالا و پایین می رفت. می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم. حدود ساعت ۹ باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم. پشت در ایستادم، چند لحظه چشم هام رو بستم. بسم الله الرحمن الرحیم، خدایا به فضل و امید تو. در رو باز کردم و رفتم تو گوش تا گوش کل سالن کنفرانس پر از آدم بود. جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط. رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت… ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا