شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_بیست_و_نهم نگاهم محو #تختخوابهای کوچک و گهواره های نازنینی شده
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_سی_ام
هنوز #زوزه موتور اتومبیل را در انتهای #کوچه میشنیدم که تازه به خودم آمدم و دیدم پشت به دیوار سرد و #سیمانی کوچه، دستانم در میان دستان گرم مجید از ترس #میلرزد و قلبم آنچنان به #قفسه سینه ام میکوبید که باور کردم این همه #بیقراری، بیتابی کودک #دلبندم بود که از خواب نازش پریده و حسابی ترسیده بود که گرچه هنوز وجود قابل عرضی نبود، ولی حضورش را در وجودم به #وضوح احساس میکردم.
نگاه نگران #مجید پای چشمانم زانو زده و میشنیدم که #مضطرب صدایم میکرد: "الهه، خوبی؟" با اشاره #بی_رمق چشمانم به نگاه نگرانش پاسخ دادم و به هر زحمتی بود #پشتم را از دیوار کندم که تازه درد پیچیده در کمر و سوزش مغزِ سرم، به دلم #تازیانه زد و ناله ام را بلند کرد.
درد عمیقی کمرم را پوشانده و سردردی که #کاسه سرم را فشار میداد، #امانم را بریده و توان برداشتن حتی یک قدم را از پاهای سُستم #ربوده بود. مجید، پریشان حال خرابم، #متحیر مانده بود که یک دستم را از حلقه تنگ #محبتش جدا کردم تا با فشار کف دستم، درد کمرم را #آرام کنم و زیر لب زمزمه کردم: "چیزی نیس، خوبم."
و همانطور که دست چپم در میان #انگشتانش بود، با قدمهایی #کم_رمق به سمت خانه به راه افتادیم که مجید به انتهای کوچه #خیره شد و حیرت زده خبر داد: "اینا که دم خونه ما وایسادن!"
و تازه با این کلام مجید بود که نگاه کردم و دیدم اتومبیلی که لحظاتی قبل #وحشیانه از کنارمان گذشته بود، درست مقابل در خانه ما توقف کرده و چند نفری که #سوارش بودند، وارد خانه شدند و در را پشت #سرشان بستند.
صورتم هنوز از درد #شدیدی که در کمرم پیچیده بود، در هم کشیده و نفسهایم از ترسی که در دلم دویده بود، همچنان بریده بالا می آمد و با همان حال پرسیدم: "اینا کی بودن؟" و مجید همانطور که #همگام با قدمهای کوتاهم می آمد، جواب داد: "شاید از #فامیلاتون بودن."
گرچه در تاریکی کم نور #انتهای کوچه، چهره هایشان را به #درستی ندیده بودم، اما گمان نمیکردم از اقوام باشند که بلاخره مجید با حرکت #کلید، در خانه را باز کرد و همین که قدم به حیاط گذاشتیم، با دیدن چهره های چند مرد #غریبه، کنجکاویمان بیشتر شد....
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی...
#شهادت🌱
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🥀
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا🥀🌱
شبتون شهدایے☕️🍪
اَللهُمَ لَیِّن قَلبے لِوَلےِّ اَمْرک🦋🌱
❤️🍃
کی شود قسمت من هم بشود کرببلا
دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد
#هستی_محرابی📝
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱
🔹درست است که مشکلاتی وجود دارد ولی اکنون مملکت در منطقه حرف اول را می زند. در این میان #انتخابات دایره امتحان است و آبرویی برای نظام و کشور است؛ لذا هرچه حضور مردم در انتخابات افزایش یابد، در عرصه بین المللی، ایران اسلامی سرافرازتر و قوی تر عمل خواهد کرد.
✔️عقل نیز میگوید که باید در انتخابات حضوری گسترده و پرشور داشته باشیم و ثابت کنیم ایران کشوری مستقل و نظام اسلامی نظامی پایدار و باصلابت است.
#آیت_الله_مکارم_شیرازی👤
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 استوری | مردم عزیز ایران امیدوارم این حرفها یادتون نرفته باشه!
#انتخابات✌️
#نه_به_تکرار_امثال_شما جناب آقای جهانگیری!!!
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
میفرستم دل خود را حرمت مهمانی
بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی
#مصطفی_محمدی📝
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببینید|
👥کسانی که از طریق همین #انتخابات انتخاب میشن و هرجا به نفعشون نیست میزنند زیر میز...
‼️ هرجا بنفعشونه، میگن انتخابات خوبه... هر جا بضررشون باشه، میگن نه...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔برای یک مادر سخت است اما چیزی که برای خدا دادیم و به یاد حضرت زینب می افتیم، که در یک روز چند شهید داد، همه سختی ها را برایمان آسان میکند.
👌من با دادن یک شهید که کاری نکردهام. من وقتی شنیدم پسرم سر و دست ندارد، یاد مادر وهب افتادم؛ چطور قبول کرد سر بچهاش را طرف دشمن پرت کند؟
🍃چیزی که برای خدا بدهی، هم سختی دارد و هم شیرینی. اصغر باید این پاداش را می گرفت چون واقعا برای اسلام زحمت می کشید. چه اینجا و چه آنجا. اگر شهید نمی شد، کارهایش بدون پاداش می ماند...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#روایت_مادر_معزز_حاج_اصغر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊