❤️🍃
شهـیدی که اربعـین حسینی به شهادت رسیدن...
سه روز بدنشون زیر آفتاب بوده..
و سـر از بدن جدا...
چیزی که در دست نوشته هاش نوشته بود و قلبا آرزوشو داشت و خدا براش سنگ تموم گذاشت...
🌱یه جوری زندگی کنیم که خدا اینجوری ما رو بخره🌱
#شهید_بی_سر
#شهید_نوید_صفری_طلابری
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🔺طبق قوانین اینستا شما اگر از عکس حاج قاسم استفاده کنی، پستت حذف میشه و اخطار میگیری.
اگر تو کپشن و حتی عکس از کلمه حاج قاسم، سلیمانی، سپاه قدس و ... استفاده کنی هم همینطور!
این پست بیبیسی اما حذف نشده، بگذریم که این وطن فروشان حرام لقمه حاضر نشدن از ترور ناجوانمردانه حاج قاسم به دست اربابشون صحبت کنن و به لفظ "کشته شدن" اکتفا کردن...
پ.ن : عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، درسته در پست لفظ احمقانه کشته شده نوشته شده، اما دید مثبت کلیِ این پست اینه که یه تعدادی هم که هنوز نمی دونند #حاج_قاسم چه کسی هست، با دیدن این تصویر در اینستاگرام، تحقیق می کنند و اتفاقای قشنگی می افته...😉😉 بالاخره همیشه درصدی هم دنبال حقیقت هستند، بله....😎
#Who_is_he?🤔
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
.
خوب جایی آمدم هر روز، جا انداختم
پشتِ در، خود را شبیه یک گدا انداختم
من به دست خوب آقایی همیشه رو زدم
خوب کردم که خودم را زیر پا انداختم
رضا قاسمی🖌
عکس از: قاسم العمیدی📸
.
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
باید کاری کنیم که
علی اکبر زمان باشیم
و امام حسین(ع) خریدار ما باشد...
#حاج_حسین_یکتا🖌
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شما قضاوت کنید 🤦🏻♂🤷🏻♂
۱- عراقچی سال ۹۳ پست میزنه و میگه ما ۷ نفر اعضای تیم مذاکره کننده در مقابل ۵۰ نفر مذاکره میکردیم! ۷ نفر در برابر ۵۰ نفر!
۲- عکسی در فضای مجازی منتشر و گفته میشود اعضای مذاکره کننده با خانواده برای مذاکره رفته اند. چرا باید ۴۰ نفر برای مذاکره به وین بروند!!
۳- عکس مربوط به سال ۹۰ و زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد بوده است!
👆نمود ضعف #سواد_رسانه_ای و آزادی بی قید و بند برای #دروغگویی
#جریان_تحریف‼️
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_شصت_و_نهم کار چیدن وسایل #خانه تا بعد از ظهر طول کشید و ما ج
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_هفتادم
صدای "یا الله!" #آسید_احمد مرا هم از جا بلند کرد. با عجله #چادرم را سر کردم و آسید احمد با تعارف #مجید وارد خانه شد. #نگاهی به دور و برش کرد و همچنانکه روی مبل مینشست، خندید و گفت: "ماشاءالله! چقدر خونه تون قشنگه!" و هر بار به بهانه ای بر #لفظ "خونه تون!" تأکید میکرد تا خیالمان از هر جهت #راحت باشد.
من و مجید گرچه به یاد #تلخی و سختی این همه #مصیبت همچنان غم زده بودیم، اما میخواستیم به روی خودمان نیاوریم و با #خوشرویی تشکر میکردیم که سرش را پایین انداخت و با صدایی آهسته پاسخ داد:
"ببینید بچه ها! من دیشب هم بهتون گفتم، اینجا مال شماس! من که #بهتون ندادم، هدیه موسی بن جعفر(ع)! پس از من #تشکر نکنید! این دو تا خونه هیچ وقت اجاره ای و پولی نبوده! تو #خونواده دست به دست میچرخیده، تا دیروز دست اون #پسرم بود، از امروز دست شماس!"
سپس به صورت #مجید نگاه کرد و با حالتی پدرانه گفت: "پسرم! من همون دیشب به یه نظر که تو رو دیدم، فهمیدم اهل کار و #زندگی هستی! خودتم که گفتی تو پالایشگاه کار میکردی، ولی فعلاً که با این #وضعیت نمیتونی #برگردی سر کارِت..."
نمیدانستم چه میخواهد بگوید و میدیدم مجید هم #منتظر نگاهش میکند که لبخندی زد و با #مهربانی ادامه داد: "البته کارهای #سبکتری هم هست که خیلی #اذیتت نکنه، ولی اینجور که من میبینم باید فعلاً تو خونه #استراحت کنی تا إن شاءالله بهتر شی!"
سپس نگاهش را به زمین انداخت و همچنانکه به #محاسن سپید و انبوهش دست میکشید، با #ناراحتی زمزمه کرد: "من خودم یه مَردم! میدونم برای یه #مرد هیچی #سختتر از این نیس که مجبور بشه تو خونه بشینه! ولی توکلتون به #خدا باشه! بلاخره خدا بنده هاش رو به هر وسیله ای #آزمایش میکنه!"
از جدیت کلامش، #قلبم به تپش افتاده و احساس میکردم #مجید هم کمی #مضطرب شده که دستش را به زیر عبایش بُرد، پاکتی از جیب #پیراهنش درآورد، مقابل #مجید روی میز گذاشت و فرصت نداد مجید حرفی بزند که به شوخی #تَشر زد: "هیچی نگو! فقط اینو فعلاً داشته باش! هر وقت هم #چیزی خواستی به خودم بگو!"
زبان من و #مجید بند آمده و نمیدانستیم چه #پاسخی بدهیم که با گفتن "یا مولا علی!" از جایش #بلند شد و دیگر نمیخواست بیش از این #خجالت بکشیم که به سمت در رفت.
من و مجید مثل اینکه از #خواب پریده باشیم، تازه به خودمان آمدیم و سراسیمه از #جا بلند شدیم. مجید به دنبالش رفت و در #پاشنه در، دستش را گرفت: "حاج آقا! این چه کاریه؟" که با دست سرِ شانه #مجید زد و با اخمی شیرین توبیخش کرد: "بازم که گفتی حاج آقا! به من بگو بابا!"
و به سرعت از در بیرون رفت و همانطور که دستش را به #چهارچوب گرفته بود تا دمپایی اش را بپوشد، سرش را به #سمت من چرخاند و با #مهربانی صدایم زد: "دخترم! داشت یادم میرفت! حاج خانم واسه #شام براتون قلیه ماهی تدارک دیده! فراموش نشه که #قلیه ماهی های مامان خدیجه خوردن داره!" و وارد ایوان شد و به سمت خانه خودشان رفت.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
مناجات زائر کربلا در جوار حریم حسینی📸
با "محبت" آمدی، صید کمندم کرده ای
با همین ترفند ساده، پایبندم کرده ای
بی بهاتر از همه هستم ولی با لطف خود
در میان عاشقانت ارجمندم کرده ای...
سید علی اصغرپور📸
عکس از: قاسم العمیدی🖌
.
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🕌🍃اصغر محور همه فعالیتهایش را مسجد قرار داده بود. همیشه میگفت اول مسجد بعد #بسیج و هیئت و بقیه کارها. خیلی با داداش رفیق بودیم. با شناختی که از اصغر دارم میگویم دلش برای مستضعفین جهان میتپید.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#روایت_برادر_شهید(آقا حمید)
rey.ostan-th.ir📲
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
@shahid_hajasghar_pashapoorدل بستن به امام زمان(عج).mp3
زمان:
حجم:
5.69M
کسی که #امام_زمان(عج) رو دوست داشته باشه، کاری نمی کنه که امام دلش بشکنه...
نه امید است به من تا که امیدت باشم
نه مفیدم که مگر «شیخ مفیدت» باشم...
#گناه
#تلنگر
استاد سید حسین مومنی🎤
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💌 #دعوت_نامه شهید💌
مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم محمدرضا (علی) بیات
💠مراسم تشییع:
📆روز پنج شنبه ۱۱ آذرماه ۱۴۰۰
⏰ساعت ۹ صبح
🗺 #تهران خیابان ابوذر، خیابان گلچین، بین خیابان رزاقی و خیابان عیوض خانی از مقابل درب مسجد ناظریه (پایگاه بسیج کوثر) به سمت آستان مقدس امامزاده حسن (ع)
📿اقامه نماز در آستان امامزاده حسن (ع)
💠و حرکت به سمت بهشت زهرا(س) قطعه ۲۶
#شهید_محمدرضا_بیات(علی)
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹