eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
239 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی درهای مهربانی همیشه به روی دلهاتون باز باشه الهی نسیم عشق نوازشگر لحظه هاتون باشه الهی همیشه خدای مهربون هواتونو داشته باشه عصرتون بخیر🥯☕️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#بدون_تو_هرگز #وجعلنا.... #قسمت_سی_و_هشتم و جعلنا خوندم، پام تا ته روی پدال گاز بود. ویراژ میدادم و
وجودم آتش گرفته بود، می سوختم و ضجه می زدم. محکم علی رو توی بغل گرفته بودم، صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد. از جا بلند شدم‌. بین جنازه شهدا علی رو روی زمین می کشیدم. بدنم قدرت و توان نداشت. هر قدم که علی رو می کشیدم محکم روی زمین می افتادم. تمام دست و پام زخم شده بود. دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش. آخرین بار که افتادم چشمم به یه مجروح افتاد. علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن، هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن. تا حرکت شون می دادم ناله درد، فضا رو پر می کرد. دیگه جا نبود. مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم با این امید که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن‌. نفس کشیدن با جراحت و خونریزی‌ اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه.... آمبولانس دیگه جا نداشت. چند لحظه کوتاه ایستادم و محو علی شدم‌. کشیدمش بیرون پیشونیش رو بوسیدم. - برمی گردم علی جان، برمی گردم دنبالت. و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس… ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
enc_16608707657675703721422.mp3
10.66M
بخواب گلم روی دستم تو خیمه مون قحط آبه.... جواد مقدم🎙 روز هفتم (ع) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بعضی موقع ها آدم حال کسانی که قراره اعدامشون کنند رو خوب درک میکنه. مثل شخص بی گناهی که هر تقلایی میکنه نمیتونه اثبات کنه حرفشو هی در خودش فرو میریزه. حالا درسته قتلی مرتکب نشدی اما هرچی باهاشون بگی در مورد مسئله ای و اما باز انگار هیچی به هیچی. انگار راه نفست رو گرفتن و اجازه حرکتی نمی دهند. حس خوبی نیست. میدونی شاید چون هیچ وقت جای تو نیستن و این سخت ترین قسمت ماجراست. وقتی بگی درکم نمیکنید میگن چرا درک میکنیم. اما حقیقت اینه گاهی بعضی صداها توی گلوی آدمی خفه میشه و عمرا اگر اونا دردشون بیاد. و صدایی نمی شنوند.... چه حرف ها که درونم نگفته می ماند… خوشا به حال شماها که شاعری بلدید....
امشب شب حضرت علی اکبر (ع) هست.... شبیه ترین شخص به پیامبر اکرم (ص)
به روضه خون میگن امشب از حسین (ع) بخون هی از علی اکبر میخونه.... هی اصرار ... روضه خون میگه خوندم نفهمیدی😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آسمان شب هشتم محرم دم اذان مغرب.... حسینیه شهدای بسیج شب علی اکبر حسین (ع)
شب هشتم هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج (واقع در افسریه) آقای ابوذر بیوکافی