#گزارش
#خاطره_نگاری
#کارگران_روزمزد
#قسمت_چهارم
به همراه سید حسن [#کارگر افغانی] و دوست جوانش و حاج علی رضایی به سمت خانه دیگری از نیازمندانی که ایشان معرفی کرده بود رفتیم. در یکی از کوچه های محله آذر، به دم درب منزلی رسیدیم، سید حسن کمی دورتر از درب خانه نشست و جلو نیامد. آرام من را به سمت خودش صدا زد. جلو رفتم؛ گفت: این پیرمردی که الان دم درب می آید خیلی انسان متفاوتی است به نطر من که با حضرت عج ارتباط دارد... خودت ببینی می فهمی چقدر انسان خاصی است.
با اشتیاق به دیدن این پیرمرد خودم را به دم درب رساندم.
درب باز شد. پیرمردی با محاسن سفید بلند، کلاه سبز سیادت به سر با لبخندی دلنشین درب را باز کرد.
آنقدر مهربان و صمیمی برخورد کرد که گویی خیلی وقت است ما را می شناسد. دستش را به گرمی جلو آورد... با اینکه در این ایام #کرونایی سعی می کنم با کسی دست ندهم ولی مهربانی و سادگی این پیرمرد اجازه نداد، دست ندهم. با تمام اشتیاق دستش را دردست گرفتم، دستم را فشرد و یک دنیا محبت با این دست ها به من انتقال داد.
سلام و علیک کردیم، گفتم حاج آقا این بسته ها قابل شما را ندارد. گونی برنج و بقیه سبد غذایی را آرام داخل حیاط گذاشتم.
انگار که خانه ساده اش همیشه به روی مهمان باز است، ما را به داخل خانه دعوت کرد،
آنقدر صمیمی و مهربان از ما درخواست کرد که به داخل خانه برویم که دوست داشتم همان لحظه بروم و یک چایی آنجا بنوشم.
اما وقت نبود و باید به جاهای دیگه هم سر می زدیم...
پیرمردی بود، که از راه نماز و روزه استیجاری روزگار می گذراند و دیگر سنش اجازه کارهای یدی به او نمی دهد... چهره اش خیلی آشنا بود فکر کنم بارها او را در #جمکران و حرم بی بی جانمان حضرت معصومه س دیده بودم.
پاورقی: [می دانستم وقتی در بین مردم درباره کسی اعتقاد به ارتباط با امام عصر عج وجود داشته باشد، حتما به معنای این نیست که تشخیص آن ها درست است ولی مردم گاهی آنچنان صفا و پاکی و اخلاصی از دیگری می بینند که آن را حمل بر احتمال ارتباط با حضرت می پندارند]
.
📸 تصویری از مسجد مقدس #جمکران، امشب...
دعاگوی شما همراهان عزیز هستیم 🤲