eitaa logo
|شهید مدافع‌ حرم جواد محمدی|
2.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
33 فایل
«کانال رسمی،تحت نظارت خانواده شهید» میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم🪶 تا با یادش، روحمان جَلا گیرد✨🕊️ خادم کانال: @Jim_mim313
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب 📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «مادر» بیست و یکی دو سالش که بود، یک شب منزل بابایم بودیم جواد معمولاً با باباحاجی خیلی جور بود و باهاش شوخی میکرد. آن شب باباحاجی بین شوخیهایشان رو کرد به ما که چرا فکری به حال زن گرفتن این بچه نمی کنید؟ من خندیدم و گفتم باشد بابا یک فکری میکنم صبح روز بعد، جواد گفت ،ننه چه فکری کردی؟ گفتم درباره چی فکر کنم؟ گفت خب زن گرفتن من دیگر! مگر به بابا حاجی نگفتی که یک فکری میکنی؟ گفتم به همین جلدی¹؟ گفت پس تا شب فکرهایت را بکن گفتم ،جواد ننه حالا حاجی یک چیزی گفت. اگر ما الان بخواهیم در خانه کسی را بزنیم، میگویند داماد چه دارد؟ می خواهی چه جوابی بدهی؟ گفت میگویم خدا حفظشان کند یک آقا و ننه دسته گل با یک فامیل که مثل کوه پشتم هستند. این خانه هم که هست. گفتم خدا اینهایی را که گفتی حفظ کند؛ ولی اینها را که نمی توانی بیندازی پشت قباله عروس، این خانه هم توی قباله من است. باید از خودت یک چیزی داشته باشی جواد سری تکان داد و بلند شد رفت سر کارش یکی دو ماه بعد بابایم خبر داد که یک تکه زمین پشت خانه مان را می خواهند بفروشند. به جواد گفتم اگر میخواهی کاری کنی، الان وقتش است. گفت من الان ششصد هزار تومان بیشتر ندارم. دویست هزار تومان هم میتوانم وام بگیرم. شما میتوانید کمکم کنید؟ گفتم خب ما هم که تنهایت نمیگذاریم. زمین را خریدیم دومیلیون و چهارصد. هفته بعدش آمد که خب این هم زمین! دیگر منتظر چه هستید؟ از این سماجتش خنده ام گرفت. کلا همین جور بود. اگر می خواست کاری انجام بدهد دیگر کسی یا چیزی حریفش نمی شد کوتاه نمی آمد گفتم اصلا بگو ببینم چه جور دختری میخواهی؟ شروع کرد به سخنرانی که زن من باید خانواده دار باشد، مؤمن باشد حجابش خیلی خوب باشد، اهل مسجد و بسیج و هیئت باشد. اگر من خواستم این جور جاها بروم جلویم را نگیرد. گفتم اوه! حالا برو اگر همچین دختری پیدا کردی بیا بگو تا برویم خواستگاری دو یا سه هفته بعدش آمد که ننه خانم سلیمانی، دختر فلانی را می شناسی؟ گفتم چندان نه فقط سه روزی که مسجد امام اعتکاف بودیم، با خواهرش آنجا بود. گفت خب از الان بیست روز وقت داری بروی راجع بهشان تحقیق کنی. من فکر و تحقیق هایم را هم کرده ام؛ ولی شما هم جدا تحقیق کنید تا بشود تصمیم بگیریم. ۱_در لهجه اصفهانی به معنی زود و با عجله تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
کتاب 📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «مادر» بیست و یکی دو سالش که بود، یک شب منزل بابایم بودیم جواد معمولاً با باباحاجی خیلی جور بود و باهاش شوخی میکرد. آن شب باباحاجی بین شوخیهایشان رو کرد به ما که چرا فکری به حال زن گرفتن این بچه نمی کنید؟ من خندیدم و گفتم باشد بابا یک فکری میکنم صبح روز بعد، جواد گفت ،ننه چه فکری کردی؟ گفتم درباره چی فکر کنم؟ گفت خب زن گرفتن من دیگر! مگر به بابا حاجی نگفتی که یک فکری میکنی؟ گفتم به همین جلدی¹؟ گفت پس تا شب فکرهایت را بکن گفتم ،جواد ننه حالا حاجی یک چیزی گفت. اگر ما الان بخواهیم در خانه کسی را بزنیم، میگویند داماد چه دارد؟ می خواهی چه جوابی بدهی؟ گفت میگویم خدا حفظشان کند یک آقا و ننه دسته گل با یک فامیل که مثل کوه پشتم هستند. این خانه هم که هست. گفتم خدا اینهایی را که گفتی حفظ کند؛ ولی اینها را که نمی توانی بیندازی پشت قباله عروس، این خانه هم توی قباله من است. باید از خودت یک چیزی داشته باشی جواد سری تکان داد و بلند شد رفت سر کارش یکی دو ماه بعد بابایم خبر داد که یک تکه زمین پشت خانه مان را می خواهند بفروشند. به جواد گفتم اگر میخواهی کاری کنی، الان وقتش است. گفت من الان ششصد هزار تومان بیشتر ندارم. دویست هزار تومان هم میتوانم وام بگیرم. شما میتوانید کمکم کنید؟ گفتم خب ما هم که تنهایت نمیگذاریم. زمین را خریدیم دومیلیون و چهارصد. هفته بعدش آمد که خب این هم زمین! دیگر منتظر چه هستید؟ از این سماجتش خنده ام گرفت. کلا همین جور بود. اگر می خواست کاری انجام بدهد دیگر کسی یا چیزی حریفش نمی شد کوتاه نمی آمد گفتم اصلا بگو ببینم چه جور دختری میخواهی؟ شروع کرد به سخنرانی که زن من باید خانواده دار باشد، مؤمن باشد حجابش خیلی خوب باشد، اهل مسجد و بسیج و هیئت باشد. اگر من خواستم این جور جاها بروم جلویم را نگیرد. گفتم اوه! حالا برو اگر همچین دختری پیدا کردی بیا بگو تا برویم خواستگاری دو یا سه هفته بعدش آمد که ننه خانم سلیمانی، دختر فلانی را می شناسی؟ گفتم چندان نه فقط سه روزی که مسجد امام اعتکاف بودیم، با خواهرش آنجا بود. گفت خب از الان بیست روز وقت داری بروی راجع بهشان تحقیق کنی. من فکر و تحقیق هایم را هم کرده ام؛ ولی شما هم جدا تحقیق کنید تا بشود تصمیم بگیریم. ۱_در لهجه اصفهانی به معنی زود و با عجله تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii