شهید مسعود عسگری
خاطره رضایت گرفتن از همسر و نحوه اعزام #شهيد_مصطفى_نبى_لو به روایت همسر بزرگوارشان👇 🌹 #شهید_مسعود_
🌹خاطرات #شهید_مصطفی_نبی_لو به روایت #همسر بزرگوارشان🌹
[چگونگی اقدام و اعزام به سوریه]
ایشون بعد از شهادت خواهر زاده شون #شهید_مسعود_عسگری که دوسال قبل از شهید نبی لو به شهادت رسیدند کاملا متحول شدند
یک شب بعد از چهلم شهید مسعود با هم صحبت میکردیم
شهید نبی لو گفتند یه سوال برام پیش اومده که فکرم رو مشغول کرده گفتم چیه؟!
ایشون گفتند تواین زمانه که همه غرق #زندگی و #تجملات امروزی هستیم باورت میشه جنگی باشه و امثال مسعودها برند و بجنگند؟
حالا من به مسعود کار ندارم چون مجردی دروه خاصی داره
ولی فکرم رو #شهید_اعطایی( یکی از شهدایی که با مسعود شهید شده بود) مشغول کرده که چطور تونسته به همسرش بگه من میخوام برم #سوریه با اینکه دو تا بچه داشته
من گفتم چرا؟!
همسر شهید اعطایی باید به خودش بباله که خدا چنین همسری رو روزیش کرده
سریع گفتند یعنی الان من بگم دوست دارم برم شما مخالفت نمیکنی !؟
با خنده گفتم معلومه که نه،
ساکت رو میبندم و میگم خوش اومدی
شاید به قول خواهر شوهرم مادر شهید عسگری اون شب #مصطفی خودش هم نمیدونست انتخاب شده
ایشون چون نیروی #نظامی نبودند و از وقتی که برای زندگی به قم آمده بودیم تو هیچ پایگاه #بسیجی هم فعالیت نداشتند
شغلشون کارمند #کمیته_امداد بودند
۷ الی ۸ ماه پیگیری کردند چون #قم خیلی با قسمتهای نظامی اشنا نبودند هفته ای چندبار #تهران میرفتن و پیگیر بودند ولی هر بار با مخالفت برادران #سپاه روبرو میشدند.😔
ایشون هم اعزام و هم شهادتشون رو از #حضرت_معصومه هدیه گرفتند😍
بعد از چند ماه تلاش برای اعزام و ناامیدی یک شب که از شیفت حرم برمیگشتیم برگشتند و گفتند امروز با خانم اتمام حجت کردم
گفتم یعنی چی؟
گفتند: به حضرت گفتم من لیاقت ندارم! دیگه به هیچکس برای اعزام زنگ نمیزنم و پیگیری نمیکنم اگر لایق بودم حتما انتخاب میشدم😭
باور کردنی نبود کسی که اینهمه پیگیر بود، کاملا موضوع رو فراموش کنه بعد از ۱۰ الی ۱۲ روز از سپاه با شهید تماس گرفتند و گفتند شما که گفته بودی سابقه جنگ داری ما نیروی نظامی نیاز نداریم ولی نیروی #خط_شکن راننده لودر و بلدزر نیازه اگر این رسته رو بلدید فردا ساعت ۸ صبح با این مدارک تهران باشید ساعت ۹ اعزام هستید😍
همه میپرسند شما چه حسی داشتید!؟ اولین بار که میخواستند اعزام بشن ما اون شب از ذوقمون نخوابیدیم خودمون رو انتخاب شده میدونستیم و حاجت روا
مدام میگفت خدا رو شکر حضرت صدای من رو شنید و واسطه شد برای من😍
بین اولین اعزام تا شهادت یکسال و نیم زمان برد در این مدت ۴ بار اعزام شدند که بار چهارم به آرزوی دیرینه خودشون رسیدند
من اعتقاد دارم خدا این زمان رو به ما داد تا من و بچه ها برای شهادت ایشون آمادگی پیدا کنیم
این اواخر به قدری از شهادت صحبت میکردند و همه کارها رو جوری انجام میدادن و میگفتن بعد شهادتم شماها اذیت نشید، ما همه را به شوخی گرفته بودیم
طوری که پسرم ایشون رو دیگه بابا صدا نمیزد و ایشون رو شهید جان خطاب میکرد ما به خیال خودمان شوخی میکردیم ولی غافل همه چیز حساب شده بوده...
لینک کانال #شهید_مسعود_عسگری در پیام رسان های ایتا و سروش 👇
@shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
چهار سال پیش روز تشییع پیکر برادرم #شهيد_مصطفى_نبى_لو پدر شهید محمد رضا بیات یکسال بعد از شهادت پس
🔸 باذن الله....
بگذار تا #بگریم چون ابر در #بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز #وداع #یاران
🔹این یادداشت را آبان ۹۶ در روز تشییع پیکر شهید نبی لو نوشتم، حالا درست ۴ سال از آن ایام می گذرد و حاج حسن آقای بیات به وصال یار رسیده است... حالا حاج حسن بیات بعد از پنج سال به ایستگاه آخر چشم انتظاری و فراق فرزند برومندش رسیده است، این چند سطر را بخوانید لطفا.
🔹من از کودکی با خانواده شهدا زیسته ام، بچه تر که بودم از مقابل صحن #امامزاده_حسن«ع» با #مادران_شهدا سوار بر اتوبوس می شدیم و می رفتیم بهشت زهرا(س)
🔹#مادران شهدا #آش_نذری می پختند و #چای و #خرما می دادند. یک جورهایی آشنا هستم با این دلتنگی، با این طراوات و با این فرهنگ...
این عکس برای روز #تشییع پیکر آقا #مصطفی نبی_لو است و اشک های آقا بیات #پدر_شهید #مدافع_حرم، بچه محله و همکارمان...
🔹من از کیفیت رابطه آقا مصطفی و آقا بیات اطلاعی ندارم. اما می دانم که همه شهدا #برادران ما هستند، اما این را می دانیم که دست #شهید در عالم باز است و از نفس قدسی شان از عالم بر ما احاطه دارد، آقای بیات که خود داغ فرزند دیده، زمان خوب و جای خوبی برای طلب خیر و استخاره انتخاب کرده...
🔹از شما چه پنهان با دیدن این صحنه و بعدتر این #عکس #دراماتیک که آقا سید صالحی ثبت کرده، اشک ها ریختم...
📸 با خودم می گفتم ای کاش آقا سید کمی لنز دوربینش را بیشتر می چرخاند، تا لبخند شیرین #شهید_نبی_لو بیشتر نمایان می شد. این عکس را، این لبخند را بارها و بارها روی پروفایل شهید دیده بودم. این بار اما آقا مصطفی نظر کرده بود به #وجه_الله و لبخندش جنس دیگری داشت، خوشا به سعادتت برادر هنیا لک...
🔹آن روز خودم و به گمانم اهالی محله مان حال و هوای خوبی داشتند، مهمان داشتیم، #شهیدی که زنده است. هر شهید آمدنش تلنگری ست، به قول آقا مرتضای آوینی، شهید که بر کرانه ازای و ازلی وجود بر نشسته است، می تواند دستی بر آورد و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را بیرون بکشد از منجلاب...
آری! ما نیازمند شهیدانیم! و نیازمندیم به زیارت قبور مطهرشان! و به گرفتن آش نذری و خرما از دست پدر و مادر شهدا...
🔹من خود نیاز دارم هر از گاهی بروم #گلزار_شهدا و بر مزار منورشان بنشینم و آن ها برایم فاتحه ای بخوانند، قدم بزنم و بنوشم هوای معطر گلزار شهدا را...
🔹شهید بیات عزیز، آقا مصطفی نبی لوی نازنین که خنده ات و سیمای مهربانت در دیدگانم حک شده است، ما به کمک و دعای شما و دوستان آسمانی تان نیازمندیم. دست شما در این عالم خیلی باز است، آن قدر باز هست که هر هفته سر سفره اباعبدالله(ع) مهمانید و نور می خورید و نور می آشامید. برای ما که دست مان کوتاه است، دعا کنید...
به قلم خادم شهدا، رضا شاعری
#رضا_شاعری
#دارالشهدا #شهیدانه
#شهيد_مصطفى_نبى_لو
#شهید_مسعود_عسگری
#شهید_محمدرضا_بیات
#مدافعان_حرم
🌟عكسی بسيار شورانگيز و پر رمز و راز
اين عكس متعلق به كربلايی سيد مصطفی صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش باقی مانده است:
"نرخ رفتن به سوريه چند است؟
قدر دل كندن از دو فرزند است"
آخرین نفر پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و #مصطفی ساعت ۴ صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش میگذشت خیلی دلتنگش بودم، حرف که میزدیم گفتم: "مصطفی جان! مواظب خودت باش خیلی دلم برایت تنگ شده"
گفت: "مادر! من را به حضرت زینب(س) بسپار، دلت آرام میشود"
باور کنید الان هم با اینکه پسرم شهید شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب(س)، میدانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده...
مصطفی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۵ به منطقه مقاومت سوريه اعزام و در تاريخ ۱۳۹۶/۳/۱۶ مصادف با يازدهم ماه مبارك رمضان در وقت افطار در حماء به دست تكفيری های جنايتكار به درجه رفيع شهادت نائل آمد...
سالروز شهادت❣
شهید مدافع حرم 🕊🌹
سید مصطفی صادقی
@shahid_masoud_asgari