eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.5هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
194 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
shor-14.mp3
11.13M
روضه حضرت زهرا (س) #صداےشهیدحسین_معزغلامے التماس دعا🙏 ⇩♡⇩♡join ❤️|‌‌‌ @shahid_moezegholami |♥ ڪانال شہیدمعزغلامے
😇 اينڪہ گهگاهے ر درخيابان چشم بازڪنے👁👁 وببينےتو و آن چـღـادرت تڪ وتنهاييد! اين يعنے ☝️ توناياب ترين خلق خدايے ... 😍🍃 😌💚
جاتون خالی اعضای محترم....نایب الزیاره هستم...شب جمعه دعای کمیل... التماس دعا همگی😭
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #توجه_توجه سلام وخداقوت بسیار خدمت اعضای خوب ک
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ❓ امام زمان "عج" تاچه حد برما تصرف دارند؟ واما : حاضر و ناظر بودن امام، به این معنا نیست که امام، با چشم سر به افراد نگاه می‌کند؛ همان‌گونه که دیدن خداوند متعال نیز مادی نیست. بلکه امام دارای حقیقت وجودی بسیار بلندی است که مربوط به گستره این عالم مادی نیست.  در بسیاری از اخبار، برای پیامبر اکرم و امامان امام معصوم و خصوص وجود نازنین امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) با استفاده از آن وجود نورانی و قدرت ماورائی که دارد، بر تمام هستی اشراف داشته و از این طریق است که از همه اعمال انسان‌ها در تمام نقاط جهان اطلاع دارند. و الا با بدن مادی و همین جسم دنیوی در یک مکان و یک زمان بیشتر نمی‌توان بود. معصوم (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) غیر از آن‌چه که ما آن را نفس و روح می‌نامیم، مقامی والاتر اثبات شده است و آن مقام نورانیت است. در روایتی نقل شده نخستین چیزی که خداوند متعال آفرید، نور پیامبر و ائمه بوده است. در روایت دیگری آمده: «خداوند متعال در آغاز نور محمد و علی(علیهماالسلام) را خلق کرد. در روایت دیگری بیان شده: خداوند متعال از نور عظمت خویش، آنان را آفرید. آفرینش از نور خدا چندان برای ما روشن نیست، ولی می‌توان گفت قطعا غیر مادی و مقامی بس بلند است. این مقام نورانیت است که محیط و در بردارنده زمان‌ها و مکان‌هاست، و بر همه چیز احاطه وجودی دارد. پس امام معصوم و خصوص وجود نازنین امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) با استفاده از آن وجود نورانی و قدرت ماورائی که دارد، بر تمام هستی اشراف داشته و از این طریق است که از همه اعمال انسان‌ها در تمام نقاط جهان اطلاع دارند. و الا با بدن مادی و همین جسم دنیوی در یک مکان و یک زمان بیشتر نمی‌توان بود. وهمینطور که در روایات مشخص شده حضرت دو روز در هفته نامه اعمال همه مارو مورد بررسی قرار میدند(دوشنبه وپنجشنبه) ونظارت دارند براعمال همگی شیعه هاشون ، اما اینکه ما اعمالمون مطابق با خواست خداوند باشه یاخیر حضرت فقط برای ما دعا میکنند اینکه ماکدام راه ومسیر را انتخاب کنیم با خواست واراده خودمان هست نه اینکه حضرت برای ما انتخاب کنند که درچه راهی قدم برداریم. :(بحارالانوار، ج25 ص22) (همان، ح54 ص170) (همان، ج15، ص24) یاعلی ✨join✨ @shahid_moezegholami
‍   ┄━•●❥ سلام بر ابراهیم ❥●•━┄ "ملیسا... ملیسا جان... زود باش، دیر شد خانوم خانوما." مهرداد مدام صدایم میزد، اما من نمی توانستم از جلوی آینه تکان بخورم. مدتها بود که خود را نمی شناختم. این من، فرسنگ ها با من قبلی فاصله داشت. همه چیز مثل سکانس یک فیلم از جلوی چشمانم عبور می کند: | مهرداد مرد جذاب و دوست داشتنی، با قلبی پر از عشق بیصدا پا به قلبم گذاشت و صاحبخانه اش شد. از لحاظ اعتقادی بینمان اختلاف وجود داشت اما ندید گرفته و پایمان را در یک کفش کرده و گفتیم: «با هم می سازیم!» وقتی به عقدش در آمدم سر از پا نمی شناختم، روزهای اول همه چیز در حد اعلا بود. شب ماه گردمان مادر مهرداد توی باغ بزرگی در تهرانپارس، جشن مختلطی برگزار کرد و دق و دلی اش را از شب عروسی درآورد! با لباس نسبتا پوشیده ای که به تن کرده بودم، اخم های مهرداد در هم رفت. مادرش هم با نیش و کنایه هم کلامم شد. او عروسی می خواست که شیک و پیک باشد تا پزش را به فک و فامیل بدهد و من از این لحاظ فاقد علامت استاندارد بودم. اوایل جرو بحث راه می انداختم که ظاهر و رفتارم را تغییر نمی دهم اما کم کم بر اثر اصابت عشق و هوس، گوشهایم کر شدند و چشم هایم کور، ورد زبانم شد "الساعه قربان، قبول!" | با صدای مهرداد افکارم بهم می ریزد: «ملیسا، ملیسا جان! لباس شبی که مامان برات کادو خریده رو تنت کن ها...» آهی می کشم و زل میزنم به کتابی که در دستانم قرار دارد و روزی را که گذشت در ذهن مرور می کنم: <سر کلاس منطق استاد طبق روال گذشته چند دقیقه ای را به درس اخلاق اختصاص داد. بعضی از بچه ها لا به لای سخنانش، مزه پراندند منتها او مثل همیشه خم به ابرو نیاورد. دست زیر چانه زده بودم و به ناخن های کاشته شده ام نگاه می کردم. استاد که از گمنام زمین و آشنای آسمان سخن گفت، چشم هایم را گرد کردم و سراپا گوش شدم. [شهید هادی یک جمله ای دارد: تمام مشکل ما اینست که برای رضای همه کار می کنیم، جز رضای خدا...] سخن از همان شهیدی بود که قبل ازدواج هر هفته به دیدارش میرفتم. کلام استاد عجیب یاد شهدا را در دلم زنده می کرد انگار هادی هدایتگر او را فرستاده بود تا صراط مستقیم را نشانم دهد!> تمام مسیر منتهی به خانه را قدم زدم و در فکر فرو رفتم. مهمانی های خاص... سر و شکل عجیب غریب... خنده و عشوه های زنانه... همه این نافرمانی ها بخاطر مهرداد بود و مادرش..؟! مگر اینها که بودند؛ بنده خدا! " مهرداد اینبار صدایش بالاتر می رود: «مامان ده بار زنگ زده ها، بیا دیگه...» اندکی بعد لحنش آرام می شود: «راستی رژ آلبایی که من دوست دارم یادت نره..!» امشب به یک گودبای پارتی دعوتیم و من هنوز در صفحه کانال کمیل "سلام بر ابراهیم" جامانده ام..! مهرداد اینبار داد میزند: «ملیسا د مگه مردم مسخره توان. بیا دیگه...» ملیسا... ملیسا... از طاهره رسیدم به ملیسا... ❥•━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا