eitaa logo
شَهید حُسین مُعِزغُلامے⁦🇮🇷³¹⁵
2.6هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
214 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
مدت دوسال از زندگی شیرین من و عاشقانه من و محمد گذشته بود که خداوند به ما هدیه کوچکی به نام ریحانه را بخشید. زمانی که محمد فهمید پدر شده برق خوشحالی در چشمانش موج می زد و خدارا به سبب عطا کردن فرزندی سالم شکر گذار بود که بعد از مشخص شدن جنسیت فرزندمان از خوشحالی دیگر نمی‌دانست چه کند و هر لحظه حمد وثنای خدا را به‌خاطر ریحانه می گفت. با همفکری هم تصمیم گرفتیم که نام نیک ریحانه از القاب حضرت زهرا(س) را بر آن بگذاریم. تنها سفارش همسرم برای بزرگ کردن ریحانه ام این بود که او را با حجاب تربیت کنم و این موضوع را بسیار به من سفارش می کرد و در وصیت نامه‌اش هم به این مطلب اشاره داشت. همسرم توجه و احترام به خانواده را در ردیف اولویت‌های مهم خود قرار داده و نگاه ویژه ای داشت و پدر و مادر و حفظ جایگاه آنان از اهمیت خاصی برخوردار بود. روابط اجتماعی بالا، دلسوزی، اخلاق حسنه، شوخ طبعی و با محبت رفتار کردن از ویژگی‌های اصلی و مهم محمد بود و موسیقی آرامبخش نماز شب خواندنش آرامش ویژه‌ای به خانه‌مان می‌داد. ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
👇 عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی‌اش جاری بود، هر کجای زندگی‌اش سرک می‌کشیدی، می‌دیدی‌شان. خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد، انتخاب می‌کرد برای عکس شهدا. در همان زیرزمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس‌ها را چسبانده بود. مقید بود در حضور شهدا گناه نشود، همیشه می‌گفت: شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید، به عکس ها بی‌اعتنا نبود، سعی می‌کرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند، حتی شب‌ها که می‌خوابید. 📚 کتاب عمارحلب، صفحه ۲۰۱ ---❁•°🕊️•°❁--- @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ---❁•°🕊️•°❁---
🔰 شهیدي داشتیم ڪه‌ می‌ڱفت؛ باانگشتان‌دستــ هآتون ذڪر بگید؛ ڪه پَس فــردا، توقیامتــ تَڪ‌تڪ انگشتاتون شھادتـــ میدن..! تسبیح و صلواتـــــ شمار که نمیان شھادتـــــ بدن/: ---❁•°🍂🕊️🍂•°❁--- @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ---❁•°🍂🕊️🍂•°❁---
✨🎁 سوغاتی سفر عمره که قسمتش شد، تردید داشت برود یا نه. از قبل به او سفارش کرده بودم فرصت سفرهای زیارتی را از دست ندهد. سال ۸۸ بود که از طرف سپاه به سفر عمره دعوت شد. دو دلی اش را که دیدم حدس زدم به خاطر بی پولی اش باشد. پانصد هزار تومانی را که برای ثبت نام نیاز بود، خودم به اصرار به دستش  رساندم. تشویقش کردم برود و دعاگوی همه باشد. برای این همه فامیل و دوست و قوم و خویشی که داشتیم، هیچ سوغاتی نیاورد! دست از پا درازتر برگشت. یک ظرف چند لیتری پلاستیکی دستش بود که پر کرده بود به همه جرعه ای تبرک بدهد. تعجب کردم. رسم است مسافر از راه دور که می آید چیزی برای هدیه به دوست و آشنا با خودش بیاورد. آن هم سفر خانه ی خدا که همه انتظار دارند بی سوغات نمانند. خیلی ها هم وقتی‌ پایشان به آن طرف می‌رسد، فامیل و آشنا و همسایه که سر جای خود ، بازار مکه و مدینه را شخم می زنند تا کالای بیشتری با خودشان بیاورند، شاید روزی به کارشان بیاید. عبدالصالح با دستِ خالی برگشت. تعجب مرا که دید پولی آورد و گفت:« زحمتش با شما. همین جا بازار خودمان هرچه که لازم بود و صلاح دانستید برای هرکس که فکر می کنید، خرید کنید تا بعنوان هدیه تقدیمشان کنم. اینجا دیگر کشور خودمان است، بازار خودمان. هرچه خرید کنید نفعش می رود به جیب یک جوان مؤمن. می‌شود نان حلال یک خانواده مسلمان. آنجا برای من هیچ رغبتی نبود که بخواهم سودی به جیب چند وهابی برسانم. دشمن اسلام را تقویت کنم که بعد بلای جان مسلمانی مظلوم در گوشه ای از دنیا بشود. آنجا که رفتم با خودم میگفتم کاش از ایران، با خودم ظرفی آورده بودم تا حتی به خاطر خرید همین یک ظرف پلاستیکی هم نفعی به وهابیت نرسد. » به فامیل هم سپرده بود که اگر سفر حج یا عمره نصیبشان شد و خواستند به او سوغاتی بدهند از عربستان سعودی چیزی برایش نخرند. اگر هم بیاورند او استفاده نخواهد کرد. بیایند ایران و از همین جا هدیه ای بخرند.                                                             راوی: مادر شهید 📚برگرفته از کتاب عبدالصالح، روایت هایی از سبک زندگی شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع بَهنَمیری https://eitaa.com/shahid_moezegholami