eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.4هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
3.4هزار ویدیو
191 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
پارت بیست هشتم زیارت امام رضا"علیه‌‌السلام"🌸🌿 #کتاب_سرو_قمحانه #شهید_حسین_معزغلامی 🌹 حسین که هر مو
پارت 🌷🌿 🌹 "اخلاص حسینی" روزی که میخواستیم بریم کربلا،یکی از رفیق هامون پاسپورتش هنوز نیومده بود. قصد داشتیم پنج یا شش عصر حرکت کنیم، اون رفیقمون زنگ زد به حسین و گفت《حسین من هنوز پاسپورتم نیومده. شما باید معطل من نشید. برنامه تون عقب نیفته》من و اون بنده خدا رفتیم اداره گذرنامه اما خبری از پاسپورت نبود.بعد زنگ زد به حسین . گفتم حسین اینا میگن که احتمال داره ، امروز پاسپورت نیاد، اومدم بیرون ساختمون و به حسین گفتم بیا ما بریم ؛ این بنده خدا با یه کاروان میاد. حسین جواب داد ، نه ممکنه ما بدیم اصلا دیگه متوجه بیاد کربلا، می مانیم فردا شب یا پس فردا شب میریم، این درحالی بود که زمان مرخصی حسین کوتاه بود. مجبور بودیم، طول سفر رو کمتر کنیم که اون دوستمون بیاد. یکی دو ساعت گذشت، زنگ زدم به حسین، گفتم سری آخره گذرنامه رو دارن میارن امکانش خیلی محدوده که این بنده خدا گذرنامش باشه، حسین گفت:《یه تسبیح بردار. بده بهش بگو 》.این بنده خدا برداشت و گفت الهی به رقیه، الهی به رقیه، شاید بده بار نشده بود.... که ناگهان اسم دوست مون رو خوندن. بلافاصله راه افتادیم. غالب بچه هایی که با ما بودن، مذهبی نبودن،ولی خب نمیدونم واقعا چه جوری بود، که خیلی رعایت میکردن. با اینکه من طلبه بودم تو اون جمع ، ولی اگه کسی حرف بد می زد اونا گفتن حسین آقا، حسین آقا اون حرف زشت زد. یعنی مشخص بود یه حساب ویژه رو حسین باز کرده بودن. حدودا دویست تا ستون مونده بود عقب ، یه ذره وایسادیم، دیدیم کفش هاش رو در آورده با بند آویزان کرده به کوله اش، جوراب هاش هم در آورده پا برهنه دار میاد. بعد ما هم دیگه هیچی نگفتیم هم دیگه رو نگاه کردیم، یهو هر هشت نفر ، دونه دونه کفش هامون رو در آوردیم. ده تا ستون مونده بود به حرم حضرت عباس نشستیم. واقعا خسته شدیم.یعنی صد و نود تا ستون رو اومده بودیم. حسین گفت:《بیاید بریم، یه یاعلی بگید بیاید بریم.》بعد گفتیم واقعا ما نمیتونیم، حسین گفت که بریم یه ذره اون ور تر ، که تو راه نباشیم. رفتیم توی خرابه های اطراف اونجا. یه ربع ، بیست دقیقه نشستیم. حسین روضه حضرت زینب خوند، روضه خستگی حضرت زینب و حضرت رقیه رو خوند. بعد شروع کرویم به سینه زنی، دیدیم جوون های عراقی دور و بر ما جمع شدن و شیفته مداحی حسین شده بودن. |دوست شهید| https://eitaa.com/shahid_moezegholami