و تمـام ...
به نوبه خودم من که نمیبخشم کسایی رو که باعث سخت شدن زندگی مردمممیشن ...
برعکس تصورم #گاندو این بار #شهید راه امنیت نداشت البته به جز ابراهیم ... اما توش #مردونگی داشت ، توش حداقل یه ذره از این حسا بود که اینجا راحت دارم پست میذارم
هستن مامورین امنیت کشورم که دو شبه #نخوابیدن تا بتونن امنیت کشورم رو حفظ کنن...
هستن #عطیه هایی😍 که منتظر #همسراشونن و شاید یه زندگی آروم و خوش و خرم ندارن اما به خاطر امنیت کشورم از خوشیای خودشون #کوتاه اومدن ،
هستن #منافقینی😒 که منتظرن ببینن کجا پامون میلنگه از همونجا بهمون ضربه بزنن ، 😡
هستن امثال منی که با تمام اینا بازم قدر امنیت و نمیدونن و واسه خودشون زندگی میکنن ، هستن کسایی که هنوز که هنوزه #اولویتای زندگیشون #لذتاے زودگذر_دنیاست و هستن کسایی که #اولویت زندگیشون فراهمکردن #آرامشیه برای #لذت بردن #ما از #زندگیدنیا ...❤️
جدای این حرفا این سریال به همه ما یه #درس دیگه هم میده ...
اینکه چجوری #گروهی زندگیکنیم و چجوری حرف بالاسریمونو گوش کنیم تا تو عملیاتای زندگیمون موفق باشیم .
کار تیم گاندو کار تشکیلاتی به تمام معنا بود و پیشنهاد میکنم هر کی میخواد کارگروهی و #تشکیلاتی یاد بگیره خیلی با جزییات این سریال رو ببینه ...
پ.ن ۱: دلم غبطه این سبک کار گروهی و این سبک رفاقتارو میخوره ...
ان شاءالله بهش برسیم :)
پ.ن۲ : دلمبرای شخصیت های #محمد #رسول #امیر #سعید #داوود تنگ میشه دوس دارم بهشون بگم #شهید_زنده ... 😍💔
ای کاش همیشه یکی از این شهیدای زنده کنارمون بود با دیدنش آرامش ابدی میگرفتیم ...
خوشبحال کسایی که رفیقای شهید از نوع زندش دارن
پ.ن ۳ : تشکرمیکنم از همه عوامل پشت صحنه و جلویصحنه ...
انشاء الله عاقبت بخیر بشین و عمر با برکتی داشته باشین😊🌸
اجرتون با امامزمانمون حضرت مهـدی(عج)😍😍😍❤️🌹🙏
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
#رماݩ_هادےدلہا قسمت #نوزدهم ✨راوےزینب✨ وقتی رسیدیم خونه خیلی حالم بد بوود😞 افتادم روی مبل صدای ن
#رماݩ_هادےدلہا
قسمت #بیسٺم
بعد از اون #خواب بطور معجزه آسایی آروم شدم.وقتی خواب رو برای بهار گفتم بهار گفت این مصداق همون #آیه است👇 《#شهدا نزد ما زنده اند و روزی میخورند..》
چه روزی بالاتر اززیارت سید وسالار شهیدان😊❤️
_بهار؟
بهار: جانم؟
_دلم میخواد بقیه شهدای صابرین رو بشناسم
دلم میخواد شهدای بیشتری رو بشناسم
بهار:عالیه😊👏 یه تیم تشکیل بده شروع کن البته بعداز #راهیان_نور✨
تو وخانواده مهمان اختصاصی ماهستید
_آه😔...اولین عید بعداز #حسین🌹چجوری میشه؟...
بهار: الله اکبر! بازم شروع کردی؟😒
این #سفر برای تو یه نفر #واجبه
_همچین میگی واجبه انگار جنوب نرفتم.!!!😐
بهار: رفتی ولی انگار باورشون نداری
باور نداری #حسین زندس و پیشته چون #جسمشو نمیبینی نفی میکنی زنده بودنش رو
لعنت کن شیطان رو نزار همین بشه نفوذ شیطان
_هیچی ندارم بگم.
میشه من یه نفر رو همراه خودم بیارم؟
بهار: کی؟
_عطیه
بهار: عالیه😉
اتفاقا #کانال_کمیل توبرناممونم هست.
ازمعراج الشهدا خارج شدم شماره عطیه رو گرفتم..📲
_الو سلام عطیه خوبی ؟ چیکلر میکنی؟
عطیه: ممنون توخوبی؟ خونم.
داشتم مسائل فیزیک حل میکردم
_عه! من هنوز حل نکردم واایی😱😬
عطیه: خخخ زینب حالا چیکار داشتی زنگ زدی؟
_آهان عید کجا میخواید برید؟
عطیه: مامان میگن شمال ولی من دلم یه جای #شهدایی میخواد.
اصلا هست همچین جایی؟
_پس چمدونتو ببند #شهدا دعوتت کردن😇
جایی که قدم به قدمش جای پای #شهداست🌹 ومتبرک به گوشت و خون شهداست...
عطیه: زینب اینجا کجاست؟
_مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس
۲۴ اسفند میریم تا دوم فروردین.
خودمم میام اجازتو از مامانت میگیرم😊
میشنوی عطیه چی میگم؟
عطیه: زینب!من چیکار کردم #شهدا به دادم رسیدن😰😢؟
_تو #عطیه شدی بخشیده شدی😊 شهدا هم هوات رو دارن.
من برم کاری نداری؟
عطیه: مراقب خودت باش
یاعلی
سوار مترو شدم برای بهشت زهرا
وارد که شدم دیدم حاج خانم میردوستی و عروسشون سر مزار آقا سیدهستن.
مزاحم خلوتشون نشدم.
به سمت قطعه #سرداران_بی_پلاک💔 رفتم
ناخودآگاه سر یه مزار شهید نشستم شروع کردم به حرف زدن
《توهم مثل #حسین من #گمنامی😭😔
من باورتون دارم اما یه خواهرم
دلم گاه و بیگاه حضور برادر شهیدمو میگیره😭😭💔💔
زود بود من #داغ_برادر ببینم😭
بشکنه دستی که #حسینمو ازم گرفت😔
حتی جنازشو بهم ندادن که نازش کنم😭
مثل بقیه خواهرای شهدا صورت نازشو ببوسم😔😭
سینه نازشو لمس کنم..😭》
مداحی #شهیدگمنام گذاشتم باهاش گریه کردم😭
بازنگ گوشی یهو سرمو از مزار شهیدگمنام برداشتم
هواتاریک بود
مامان بود
_الو مادر جان کجایی؟😨
_وای مامان😱بخدا متوجه گذر زمان نشدم بهشت زهرام قطعه سرداران بی پلاک💔
_گریه نکن مادر فدات بشه 😢همونجا بمون بابات میاد دنبالت..
یه ۴۵ دقیقه طول کشید تا بابا رسید
تارسید منو بغل کرد
دونفری گریه کردیم😭😭😭
بابا: پدرت بمیره که #بےحسین شدی😭😔
-نگووو بابا
نگووو😭😭
من الان بجز شما کدوم مرد و دارم
حسین رو شما بزدگ کرده بودی
شما عطر حسینی😍😭❤️
بابا: پس بخند تا منو مادرت بیشتر از این دق نکردیم
وقتی رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم نگاهم به تابلو حسین افتاد
"إن الله یحب الصابرین"
رفتم دست و صورتم رو شستم ورفتم تو پذیرایی
_آقا و خانم عطایی فرد بنده شمارو دعوت میکنم بریم پیتزا🍕بخوریم مهمون من😉😇
مامان بابام تعجب کردن😳
ولی همقدم شدن باهام
#یاعلی گفتم تا بشم پایه خونه تا مامان و بابام بیشتر پیر نشن..
#ادامہ_دارد...
#قلم_بانومینودری
#کپےباذکرآیدی_کانال_ونام_نویسنده_مجازوگرنه_حرام
╭━═❆━⊰🔹🍁🔹⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━⊰🔸🍁🔸⊱━❆═━╯