گلـــزار ڪُند عــِشــقــَت
آن شــــورهے
خاڪے را...❤️
#شهید_حسین_معز_غلامی
#مدافع_حرم
#ذاکرالحسین
#مربی
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
🌹از شــام بـلا شهـــید آوردنـد🌹 🥀🕊مژده دادند ؛ به مادرش برسانید گل پسر آمد ....😭 🌹🕊پیکر پاک مطهر
🌸🌷خاطره ای از زبان شهید حسین معز غلامی 🌸🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
اولین دیدارمون
روز عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره
روز پر تلاطمی بود
ما جلو بودیم
به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم.
وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده سر دوراهی. تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟
گفتم میریم سمت خان طومان
گفت میشه منم ببرید؟
گفتم بچه ی کجایی؟گفت من عملیاتی ام.گذاشتنم مهابرات.فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه. گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم
گفتیم پس بشین تو ماشین
عقب تویوتا هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم
تو راه تیراندازی زیادی بود
رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله
تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمیشد تکون بخوریم.
تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت إره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم.خیلی هم خوشحال شد
ظهر شد و وقت نماز
زیر گوله خمپاره و قناصه و تیربار دشمن یه نماز با پوتین و تیمم و نشسته ی مشتی خوندیم هممون
تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون بصورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم
شب که شد هوا خیلی سرد بود.
روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت.
مه همه جارو گرفته بود
یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود.سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا
سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجراور بود
گفتیم نشست تو ماشین
به علی گفتم تو هم برو هر دوساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی
چند شب علی رفت توی اتاق دوربین
از اونجا آتیش رو هدایت میکرد
بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم
نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم
با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط
یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا
گفت نه. من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم
یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر😔
گفت خیلی دلم براش تنگ شده
تازه زبون باز کرده
دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمیزد
یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم
به زور لباسامو دراورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون
خیلی شرمنده ش شدم اون روز
تا یه مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون
ما دوتا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی
خوشحال بودیم جفتمون
که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد
بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود.
یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده
فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی
پوتینشم داغون شده بود
بهم گفت هروقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم
بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروش ئ پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم
خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم)
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#شهید_حسین_معز_غلامی
#مدافع_حرم
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
مادر شهید می گوید:هر وقت حسین به سوریه میرفت دست به دامن یک شهید میشدم بار اول متوسل به شهید آقامحمودرضا بیضایی شدم که حسین سالم بیاید. بار دوم متوسل به شهید آقا جواد الله کرم شدم و حسین سالم بیاید و نذرم در هر بار ادا میکردم. بار آخر شهید سجاد زبرجدی را انتخاب کردم که حسین سالم برگرده شلهزرد بپزم و به نیت ایشان پخشکنم. چند شب قبل از شهادت حسین خواب دیدم شهید سجاد زبرجدی در عالم رؤیا به من گفت «نذرت قبولشده ادا کن.» نذر من قبول نشد چون حسین از من مستجابالدعوهتر بود؛ و شهید سجاد زبرجدی در اصل بشارت شهادت حسین رو داده بود.
#شهید_حسین_معزغلامی
#مدافع_حرم
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
#گلزارشهداهمدان
مزار مطهر و شریف او اینک جاییست که در آنجا نمازش را اقامه میداشته است...
داداش عزیزم در قنوتت چه دعایی کردی چه رازیست در اینگونه عاقبت بخیر شدن؟
شهید مدافع حرم سرهنگ پاسدار ولایت استاد تخریب و انفجارات در کشور محمد حسین بشیری
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
#ارسالیبرادرشهید
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
قصه ای با تو آغاز شد
که پایان نگرفت ...
#شهید_حسین_معز_غلامی 🌹
#مدافع_حرم ✨
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
هدایت شده از شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
مادر شهید می گوید:هر وقت حسین به سوریه میرفت دست به دامن یک شهید میشدم بار اول متوسل به شهید آقامحمودرضا بیضایی شدم که حسین سالم بیاید. بار دوم متوسل به شهید آقا جواد الله کرم شدم و حسین سالم بیاید و نذرم در هر بار ادا میکردم. بار آخر شهید سجاد زبرجدی را انتخاب کردم که حسین سالم برگرده شلهزرد بپزم و به نیت ایشان پخشکنم. چند شب قبل از شهادت حسین خواب دیدم شهید سجاد زبرجدی در عالم رؤیا به من گفت «نذرت قبولشده ادا کن.» نذر من قبول نشد چون حسین از من مستجابالدعوهتر بود؛ و شهید سجاد زبرجدی در اصل بشارت شهادت حسین رو داده بود.
#شهید_حسین_معزغلامی
#مدافع_حرم
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
هدایت شده از شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
مادر شهید می گوید:هر وقت حسین به سوریه میرفت دست به دامن یک شهید میشدم بار اول متوسل به شهید آقامحمودرضا بیضایی شدم که حسین سالم بیاید. بار دوم متوسل به شهید آقا جواد الله کرم شدم و حسین سالم بیاید و نذرم در هر بار ادا میکردم. بار آخر شهید سجاد زبرجدی را انتخاب کردم که حسین سالم برگرده شلهزرد بپزم و به نیت ایشان پخشکنم. چند شب قبل از شهادت حسین خواب دیدم شهید سجاد زبرجدی در عالم رؤیا به من گفت «نذرت قبولشده ادا کن.» نذر من قبول نشد چون حسین از من مستجابالدعوهتر بود؛ و شهید سجاد زبرجدی در اصل بشارت شهادت حسین رو داده بود.
#شهید_حسین_معزغلامی
#مدافع_حرم
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
گنج نامه | بخشی ازوصیت نامه "شهید مدافع حرم محمد حسین بشیری"
تولد: همدان؛ ۱۳۶۰/۰۴/۲۹
شهادت: حلب، سوریه؛ ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
▫️راهی را میرویم که در آن قدمگاه حسین علیه السلام و رد پای حسینیان پیش از ما و پس از این آشکار است...
▫️به اصرار و التجار پا در این راه نهادم و از خداوند منان آرزوی پیروزی و نصرت برای لشکریانش را دارم و خوب میدانم حضورمان احدی الحسنیین است؛ چه بکشیم و چه کشته شویم ما پیروز این میدانیم...
#وصیت_نامه_موضوعی_شهیدان_همدان
#شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_بشیری
#شهدای_همدان
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
هدایت شده از 「 دلـدادهـِ شهدا 」
کربلایی حسین معز غلامی4_5913293273572573233.mp3
زمان:
حجم:
13.24M
خجالت ميكشم كه من...
سرم رو تنمه حسين...
از اون لحظه ى آخرى...
كه تنم كفنه حسين...
#آخرين_مداحى_شهيد
#ذاكرالحسين
#شهيد_حسين_معز_غلامى
#مدافع_حرم
#نعمالرفیقم💚
@deeldadeh_shohada
هدایت شده از شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
مادر شهید می گوید:هر وقت حسین به سوریه میرفت دست به دامن یک شهید میشدم بار اول متوسل به شهید آقامحمودرضا بیضایی شدم که حسین سالم بیاید. بار دوم متوسل به شهید آقا جواد الله کرم شدم و حسین سالم بیاید و نذرم در هر بار ادا میکردم. بار آخر شهید سجاد زبرجدی را انتخاب کردم که حسین سالم برگرده شلهزرد بپزم و به نیت ایشان پخشکنم. چند شب قبل از شهادت حسین خواب دیدم شهید سجاد زبرجدی در عالم رؤیا به من گفت «نذرت قبولشده ادا کن.» نذر من قبول نشد چون حسین از من مستجابالدعوهتر بود؛ و شهید سجاد زبرجدی در اصل بشارت شهادت حسین رو داده بود.
#شهید_حسین_معزغلامی
#مدافع_حرم
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️آقا حالت چرا بده؟!
عبور کن ازش...
به یه منبع امید متصل شو.. 🌱
#استاد پناهیان 🎙
#انگیزشی
#کانال
#مدافع_حرم
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
~♡~
مادر شهید:
چند بار وقـــتی تــصاویر جنایتهای داعش را
در تلویزیون پـخش میکردند، نوید رو به من
میکرد و میگفت من هم دوست دارم بروم
ســــوریه. مامان راضی باش. مـــن مـــیگفتم
چطور دلم رضایت بدهد به رفتنت 💔 ؟
میگفت اگر ما نرویم پای اجنبی به کشور ما
مـــــیرسد. به نامــوس ما رحــــم نمیکند.🥷
دوباره حــــرف اعـزام به سوریه را مطرح کرد و
دوباره دنــبال رضــــایت گرفتن از من بود.🙏
من گفتم اگر رضایت نـــدهم چه ؟ گفتم نوید
جان، ما از سهم خـــــودمان شهید دادیم، هم
عمویت شهید است، هم داییات، خانواده ما
دیـــگر طاقت از دست دادن یک جوان دیگر را
ندارد.🥺😢
نــوید خــــندید و گـــــفت نـــــه مامان. این ســـهم مادرانتان است. آنها سهم خودشان را دادهاند.
گفتم خــب من هم خــــواهر شهیدم دیگر 🤗
گفـــت نه تو باید ســــــهم خــــودت را بدهی😉
بالاخره آن قدر اصـــــــرار کرد که مــــــن رضــــایت
دادم✋🌸
#شهید_نوید_صفری ❤️
#مدافع_حرم
#جمهوری_اسلامی_ایران_حرم_است 🇮🇷
https://eitaa.com/shahid_moezegholami