📝 تأمل | پردهی پندار!
📖 گلستان سعدی | باب دوم
« یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شبخیز و مولع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر رحمةاللهعلیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز برکنار گرفته و طایفهای گرد ما خفته. پدر را گفتم : « از اینان یکی سر برنمیدارد که دوگانهیی بگزارد، چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند. » گفت: « جان پدر! تو نیز اگر بخفتی بِه از آن که در پوستین خلق افتی. » »
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدابینی ببخشند
نبینی هیچکس عاجزتر از خویش
#سعدی
#گلستان
#ادبیات
#فارسی
#عُجب