eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
865 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
39 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده، محسن حججی، نوید صفری، صادق عدالت اکبری، حامد سلطانی تاریخ تاسیس: ۱۳۹۷.۰۱.۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴طوفان حجت الاسلام مومنی در برابر مطالب نادرست روحانی به روحانی میگوید: متکبر، مغرور، وقیح، تهوع آور و.... http://eitaa.com/bachehshei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 🚫 خواندن این مجموعه برای دوستان کم طاقت و کم سن و سال پیشنهاد نمی شود. 🚫 🌷 رضوانه محصل مدرسه رفاه بود و به همراه سایر دانش آموزان مدرسه به کارهای هنری و جمعی می پرداخت. او سرودها و اشعاری را که از رادیو عراق پخش می شد با دوستانش جمع آوری کرده و در دفترچه اش نوشته بود. 🔷 این دفترچه پس از دستگیری من و هنگام تفتیش و بازرسی خانه، به دست مأموران افتاده بود و این بهانه ای برای دستگیریش شده بود.     شب اول، آن محیط برای رضوانه خیلی وحشتناک و خوف آور بود، دایم به خود می لرزید و دستش را به دستان من می فشرد. البته من نیز دست کمی از او نداشتم، ولی بایستی برای حفظ روحیه دخترم خودم را استوار و مسلط نشان می دادم تا او بتواند در برابر شکنجه هایی که در روزهای بعد پیش رویش بود دوام بیاورد و خود را نبازد.     👥 مأموران به بهانه جلوگیری از خودکشی و حلق آویز شدن، چادر از سرمان گرفتند. برایم خیلی روشن بود که انگیزه و هدف واقعی آنها از این کار، دریدن نماد زن مومن و مسلمان و شکستن روحیه ما بود، از این رو ما نیز از پتوهای سربازی که در اختیارمان بود برای پوشش و به جای چادر استفاده می کردیم. عمل ما در آن تابستان گرم برای ماموران خیلی تعجب آور بود، آنها به استهزا و مسخره ما را «مادر پتویی! دختر پتویی!» صدا می کردند.     😔 جلادان کمیته در ادامه کارهای کثیف شان، چند موش در سلول رها کردند که دخترم می ترسید و وحشت می کرد و خودش را به من می چسباند و می گریست. تا صبح موش ها در وسط سلول جولان می دادند و از در و دیوار بالا و پایین می رفتند.     ✅ در آن شرایط و اوضاع، بایستی به دخترم دلداری می دادم ولی به دلیل ترس از میکروفن های کار گذاشته شده و شنیدن حرف هایمان، پتو را به سر می کشیدیم و به بهانه خوابیدن، در همان وضعیت خیلی آهسته و آرام برایش صحبت می کردم تا بداند اوضاع از چه قرار است. hawzah.net @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein مبارز انقلابی که در ۲۷ آبان ماه سال ۹۵ به ملکوت اعلی پیوست. 🔹 قسمت پنجم 🔸 🌷 🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷
🌺✨🌺✨🌺✨ ✨🌺✨ 🌺✨ ✨ 🎀 🕊 ای خواهرم؛ قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تاسرخی خون من. hawzah.net @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✨ 🌺✨ ✨🌺✨ 🌺✨🌺✨🌺✨
به یاد شهید محسن حججی
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ 🌹 محمدحسین به هیئت رفت. پسرم به عزای آل‌الله اهمیت می‌داد. برای عزای اهل‌بیت لباس مشکی می‌پوشید. در ایام در هر دو دهه مشکی می‌پوشید. محرم که از راه می‌رسید انگار فصل بهار زندگی‌اش از راه رسیده باشد. 🔷 همه‌اش می‌گفت دارد محرم می‌آید. بعد از شهادت محمدحسین جوانی که همان شب در هیئت حضرت زهرا (س) با محمدحسین آشنا شده بود به خانه ما آمد و برایم تعریف کرد : 😔 محمدحسین را در هیئت دیدم و همان شب با هم دوست شدیم. سینه زدن‌ها و حال و هوای محمدحسین من را به خودش جذب کرد و شیفته‌اش شدم. لباسش خیس عرق بود. ساعت 11 بود که دیدیم محمدحسین می‌خواهد از هیئت خارج شود، از محمدحسین پرسیدم : فردا شب هم می‌آیی؟ گفت : بله، حتماً، من هیئت حضرت زهرا (س) را ترک نمی‌کنم. 😭 امروز فهمیدم محمدحسین شهید شده است. من در هیئت با محمد دوست شده بودم اما باورکردنی نبود که محمدحسین ظرف چند ساعت بعد از آشنایی‌مان، شهید شده باشد. او با لباس عزای حضرت زهرا (س) از هیئت خارج شد. ✅ میان هیئت از محمدحسین و دوستانش خواسته می‌شود که خودشان را به خیابان برسانند. محمدحسین با همان عرق عزای خانم زهرا (س) که بر جانش نشسته بود، راهی می‌شود و بعد هم که شهادت محمدحسین در نزدیکی‌های اذان صبح اول اسفند ماه رقم می‌خورد... Tasnimnews.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت دهم 🔺 🍃🌺 ، شهادت توسط داعش داخلی : ۷۴/۱۰/۲۴ : ۹۶/۱۲/۱، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
ما سائلیم و نوکریت آبروی ما یا ایها العزیز، نظر کن به سوی ما... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein #یابن_الحسن_ادرکنی ❤️
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💫 در خدمت گرامی برادر یدالله نویدی مقدم هستیم... ⬅️ ادامه خاطره 🔷 هوا از طرف شرق سفیدی زده بود، نسیم گرمی می‌وزید. بچه‌ها در هر گوشه از کانال با خدای خود راز و نیاز و دعا میکردند. 🎙 صدای بلندگوی تبلیغات منطقه رو در برگرفته بود و نوحه آهنگران به بچه‌ها روحیه مضائف میداد. هوا روشن شده بود ما همچنان در کانالها پناه گرفته بودیم، تا اینکه بایستی با روشن شدن هوا به طرف دیگر ارتفاع میرفتیم و سنگر میزدیم. 🔥 زیر حجم آتش توپخانه بچه‌ها مشغول پر کردن گونی‌ها شدند. برای سرکشی به سنگر تیربار رفتم و مقداری خدمه‌های تیربار دوشکا رو توجیه کردم که ناگهان خمپاره ۶۰ در حدفاصل چند متری منفجر شد. یک لحظه خوردم زمین و درد همه بدنم رو دربرگرفت و از چند جای بدنم سر و گردن و پشت و کمر و پاهام در حال خونریزی بود. 🚑 امدادگر بالای سرم آمد و گفت که طوری نشده است الان پانسمان میکنم، در آن حین بود که برادر رسولی که معاون بنده بود خبر آورد که عراقیها قصد پاتک دارند. ✅ حدود سی تا چهل نفر از نیروها زخمی و شهید شده بودند و تعدادی هم به عنوان امدادگر با مجروحین پایین رفته بودند و شدیدا کمبود نیرو داشتم و همچنان از اعضای بدنم خون میرفت و امدادگر فقط باند و گاز روی جراحتم میگذاشت. ناگهان... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 💠 عملیات کربلای یک، منطقه عمومی مهران و ارتفاعات قلاویزان و کله قندی و شهر مهران، مقابل شهر زِرباتیه عراق 🔹 قسمت دهم (۷) ✉️ ارسالی از رزمنده و عزیز و گرامی جناب آقای 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
❤️ امشب به یاد #شهید_حجت_اسدی صلواتی ختم کنیم...❤️ برای برگشت پیکر #شهید_عباس_عبدالهی و دیگر شهدا ۱۴ صلوات و برای باخبر شدن از وضعیت و برگشتن #حاج_احمد_متوسلیان ، ۱ آیت الکرسی بخوانید و هدیه کنید به آقاجان امام رضا (ع) 🌹 برای پیروزی رزمندگان، آسودگی و سلامتی مرزدارانمان دعا بفرمایید ۵ امن یجیب... 🌹 برای سلامتی خاله ی بانو سحر دعا بفرمایید. ۵ امن یجیب... شبتون بخیر و زهرایی التماس دعای شهادت دارم 🌹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺 #استاد_پناهیان : 😍 برای رسیدن به بهترین حالت ملاقات با خداوند مقتدر و مهربان باید به #شهادت رسید. ❤️ ملاقات با خدا تنها نیاز حقیقی انسان و بالاترین لذت حیات است. سلام صبح و روزتون بخیر 🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
Karimi-ArbaeinHosseini1395[03].mp3
7.76M
تقدیم به شهدای بی سر به خصوص شهدای و سلام عزیز پرپرم سلام عزیز° برادرم سلام شهید تشنه لب سلام شهید بی سرم Zakerin.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🎙 محمود کریمی