پسر دور از پدر میشد ، مهیّای خطر میشد
پدر هی پیرتر میشد ، پسر میبُرد دلها را ...
#روزهشتم
#شهزاده_علیاکبر 🖤
@shahid_mortezaebrahimii
عرش افتاده زمین یا پسرم افتاده؟
چیست این شور که در بین حرم افتاده؟
😭😭😭
این تو هستی همه جا ریخته ای ؟ اما نه!
پاره های تنِ من دور برم افتاده ...
تو سبک تر شده ای بین عبا یا اینکه
چند عضو بدنت پشت سرم افتاده ...
😭😭
عباس جان...
رنگِ تمام منتظرانت پریده است
اما رباب ؛ از همه رنگش پریده تر...!
#روزنهم
#تاسوعا
@shahid_mortezaebrahimii
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است؟
تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری؟
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است ...؟
#روز_نهم
#تاسوعا
#یاعباس 🖤
@shahid_mortezaebrahimii
وقتی شبِ عاشورا ، همه مشغول راز و نیاز بودند و عبادت ؛ عباسِ بن علی قبضهیِ شمشیر به دستش ، اطراف خیمهها نگهبانی میداد و قدم میزد و رجزِ حیدری میخواند ...
اهالیِ خیمه صدایِ قدمهایِ عمو را میشنیدند و ته دلشان قرص میشد و دلشان گرم .
شبِ عاشورا هیچ ذکری مثلِ نگهبانی عمو نبود ...
#شب_دهم
#عاشورا
@shahid_mortezaebrahimii
امشب همه در حال خضوعند و خشوع
تازه غمشان میشود از صبح ، شــــروع
هرکس به دعایی شده مشغول ، ولی
زینب شده ذکرش "مکن ای صبح طلوع" ...
#شب_دهم
#عاشورا
#یاحسین 🖤
@shahid_mortezaebrahimii