سید محرومین (1).pdf
6.63M
کتاب سیدِمحرومین
📚 دریافت کتاب #سید_محرومین ، ۴۰خاطره از سید ابراهیم رئیسی
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
در مسیر پیشرفت.pdf
2M
بخشی از خدمات کمنظیر #شهید_آیت_الله_دکتر_رئیسی در دوسال اول ریاستجمهوری
🔸 فایل کتاب #در_مسیر_پیشرفت
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
«به من گفت روزیکه به عنوان سومین شهید محراب به شهادت رسیدم این تصویر مرا چاپ کن.»
به نقل از بهزاد پروینقدس (عکاس)
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا 🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
بخش هجدهم
🌸جى پى اس دست سيدابراهيم بود. نقشه را باز كردم. اما نتوانستم مسير را پيدا كنم و حدود يك كيلومتر راه را اشتباه رفتيم. بعد از حدود بيست دقيقه سيد پشت بى سيم نهيب زد "كجاااايى؟! پس چرا نمياى؟" گفتم "سيدجان ما بايد تا الان به شما مى رسيديم ولى فكر كنم موردمون تو زرد از كار دراومده و به جاده خاكى زديم." سيد گفت "يا فاطمه زهرا (س)!" اين تكه كلامش براى مواقعى كه خيلى هول مى كرد.
🌸فشنگ رسام داشتيم ولى توى آن شرايط امكان استفاده و علامت دادن نبود. سيد گفت "از جاتون تكون نخوريد. ممكنه بدتر بشه و بريد تو دل دشمن." دونفر را فرستاد تا ما را پيدا كنند. بعد از حدود نيم ساعت همديگر را پيدا كرديم و به مسيرمان ادامه داديم. حدود نيم ساعت به اذان صبح بود. رسيديم به يك جاده كه از آن صداى چندتا ماشين و موتور مى آمد. يك عده از بچه ها را مأمور كرديم تا روى جاده كمين بزنند. ما هم همراه حاج حسين، سيدابراهيم و بقيه رسيديم به يك خانه كه صداى تك تيراندازى از آن مى آمد. به سمت آتش دهانه سلاح ها شليك كرديم. دوتا از بچه ها مجروح شدند. يك موتور و يك ماشين از دشمن را به گلوله بستيم. خلاصه خانه اى را كه قرار شد محل استقرار و فرماندهى مان بشود؛ پاكسازى كرديم. چهار نفر مرد مسلح، يك زن و چند بچه توى خانه بودند.
🌸به دستور حاج حسين بادپا اسرا را در يك اتاق قرار داديم. چند نفر گفتند بايد زن ها را از مردها جدا كنيم. حاجى مخالفت كرد و گفت "با اسرا همون برخوردى رو بكنيد كه دوست داريد با شما بكنن." استدلالش هم منطقى بود مى گفت "اگه جداشون كنيد، هزارتا فكر مى كنن و ممكنه برامون مشكل درست كنن، ولى وقتى با هم باشن، كارى انجام نمى دن."
ادامه دارد ...
صفحه ١٨
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗞 رستمی: سرتیم حفاظت رئیس جمهور اخیرا به من گفت اگر میشود به رهبر انقلاب بگویید به آقای رئیسی امر کنند مقداری استراحت کند
رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها:
▫️دو جمعه پیش بعد از سفر استانی قم در دفتر ایشان به خدمت شان رسیدم، دو روز سفر استانی داشتند و قبلا هم کارهای مفصلی انجام داده بودند، احساس کردم گردن او درد میکند و یک خستگی داشتند، خدمت ایشان عرض کردم شما یک استراحتی بکنید.
▫️شهید سردار موسوی سرتیم حفاظت رئیس جمهور بعد از این ماجرا به من گفت اگر می شود به رهبر انقلاب بگویید به آقای رئیسی امر کند مقداری استراحت کند.
▫️او حتی فرصت در آمدن خستگی از بدن را نداشت. ما با شخصیتی مواجه بودیم که خستگی را خسته کرده بود.
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفر به عربستان مهرماه ۱۴۰۲
گفت : آقای محمدی حجتان قبول باشه
گفتم : حج شما هم قبول ،همین که ما رفتیم ثوابش به شما هم میرسد
گفت : بی توفیقی من است ، دوباری که آمدم شرایط نبود که حج بروم
و چشمانش سرخ شد اما قبلا گفته بود که تا شرایط حج برای همه مردم درست نشود من هم نمیروم و نرفت
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمبرداری مخفیانه ی #سیدابراهیم از فرمانده شهید، هنگامیکه در حال گریه کردن، حین گوش دادن آهنگ امام رضا علیه السلام هستند..
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا 🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
بخش نوزدهم
🌸در خانه جلسه اى تشكيل شد و سيدابراهيم به ام گفت "بسم الله، يه گروهان بردار و برو نقطه اصلى و سه راهى امداد رو مسدود و كمين بزن."
🌸چون احتمال وجود مسلحين و كمين آن ها بود، اول يك تيم چهارنفره جلوى گروهان با فاصله اى امن حدود پنجاه متر راه انداختم. من، يك تك تيرانداز با دوربين حرارتى و يك نيروى پياده، افراد اين گروه بوديم. به سمت جلو حركت مى كرديم و تا سه راهى حدود ٢٥٠ متر فاصله داشتيم. تك تيرانداز كه دوربين جلوى چشمش بود و به چپ و راست نگاه مى كرد و حركت هر جنبنده اى را رصد مى كرد، گفت "يه موتورى مسلح داره به سمت ما مياد." گفتم "معطلش نكن و بزن" او هم چنان زد كه هر دو نفرشان با موتور رفتند توى ديوار خانه!
🌸با استرس و هيجان خاصى جلو مى رفتيم كه يك دفعه تك تيرانداز ايستاد و گفت "جمعيت زيادى رو توى فاصله حدود سيصد مترى مى بينم." گفتم "چند نفر؟" گفت "حدود پنجاه تا شصت نفر." حسابى شوكه شديم. بعد از كمى دقت گفت "نه! نه! صبر كنين. تو دوربين اينا شبيه آدم بودن ولى آدم نيستن!" گفتم "كشتى ما رو! بگو ببينم چى هستن؟" با خنده گفت "يه گله گوسفند!"
ادامه دارد ...
صفحه ١٩
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
عددها در تاریخ حرف میزنند
تعداد لشگر طالوت ، لشگر بدر و لشگر حضرت حجت ۳۱۳ هست و
أبجد کلمه جیش (لشگر) میشود ۳۱۳
مصطفی صدر زاده در کودکی در روز تاسوعا از هوش رفت مادرش او را نذر قمر بنی هاشم کرد به هوش آمد و در روز تاسوعا درست در همان ساعت شهید شد
و حالا عدد هشت ...
✍️ شیخ ناصر یوسفی
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
30.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ وداع تاریخی تبریزیها با شهدای خدمت
▫️دقایقی پیش پیکر شهدای خدمت از میدان شهدا به سمت مصلی اعظم تبریز تشییع شد .
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای درد مردم تا کجا رفتی که پیدا نمیشدی..
▪️مداحی حاج مهدی رسولی در بدرقهی پیکر شهدای خدمت
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 بدرقه شهدا با مداحی مورد علاقه آیت الله شهید سید ابراهیم رئیسی
بازخوانی مداحی مورد علاقه شهید رئیسی که امروز توسط حاج مهدی رسولی در مراسم تشییع شهدای خدمت خواند😭💔
#خادم_الرضا
#شهید_جمهور
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرمانده دژبان ارتش: هروقت برای استقبال و بدرقه از رئیسجمهور مراسم میگذاشتیم میگفت به خدا من راضی نیستم جوانانِ سرباز در گرما و سرما بایستند
🔹زمانی هم که با اصرار من مراسم برگزار میشد رئیسجمهور از تکتک سربازان تشکر میکرد.
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
همه نگران بغض دم «اللهم انا لانعلم منهم الا خیرا»ی آقا بودند ابراهیم.
همه نگران بودند.
همه از دیشب میگفتند دعاکنید آقا سرنماز بغض نکند یکهو.
در لحظه این فراز، همه بلند گریه کردند،
تمام صفهای قامت بسته پشت شانههای آقا. صفهای توی خیابان.
همه بلند گریه کردند که بغض آقا توی صدای جمعیت گم شود. آقا اما بغض نکرد ابراهیم.
در تکرار دوم و سوم هم همه مویه سر دادند.
میلیونها گریه بلند، برای شنیده نشدن یک بغض آرام؛ آقا اما بغض نکرد ابراهیم.
هیچ شانههایش نلرزید.
کوه انگار. مشکی هم نپوشید حتی.
و بر تابوت شما کمر خم نکرد حتی برای بوسهای یا فاتحهای.
رفت و توی دفتر شخصیاش نشست به دیدارهای سران و سرسلامتیهای همسایهها.
آقا حواسش هست ابراهیم. مراقب است که توی دل ما خالی نشود. بچهها را بغل میکند. به آدمبزرگها میگوید هیچنگران نباشید. خللی پیش نمیآید.
سکنات او آراممان میکند.
ابراهیم تو توی دامن کوهها گم شدی، و ما تکیه بر کوهی دادهایم این داغ را.
حالمان خوب است، کوهمان استوار هنوز. نگران ما نباش.
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا 🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
بخش بيستم
🌸چيزى كه باعث سختى بيشتر كار شد، نرسيدن نيروهاى پشتيبانى بود. همه چيز به هم ريخته بود. موشك اس پى جى كه توسط بچه هاى موشكى به محل آورده شده بود، به دستور سيدابراهيم بايد در جاى مناسبى نصب مى شد. شهيد سيد مصطفى موسوى كه يكى از جوان ترين نيروهاى ما بود و هنوز بيست سال هم نداشت؛ آمد پيشم و با مشورت هم قرار شد موشك را روى پشت بام مدرسه مستقر كند تا اگر خودرو يا محمول دشمن از توى جاده به سمت ما آمدند، مورد اصابت قرار بگيرند.
🌸بعد از چند دقيقه مصطفى پشت بى سيم گفت "حاجى اين جايى كه نصبش كرديم جاى مناسبى نيست و درست روبروى مون ستون ها و سيم هاى برق مزاحم هستن. موشك اس پى جى هم به محض برخورد به كوچيك ترين مانعى، حتى به سيم كوچيك، قبل از اصابت به هدف، منهدم مى شه ..." ديديم نه فرصتى داريم و نه چاره اى. با مواد منفجره، ستون ها را خوابانديم و يك مسير امن براى شليك آماده شد.
🌸دشمن فشار سنگينى روى مان آورد. با تك تيراندازهايى كه اطراف، بالاى منابع آب و جاهاى مختلف مستقر كرده بود، ابتكار عمل را به دست گرفته بود و بچه ها داشتند يكى يكى پر پر مى شدند. از دور مى ديدم كه دارند نيرو وارد مى كنند. خط امداد و پشتيبانى ما هم مسدود شده بود و توان انتقال مجروحين و شهدا را به عقب نداشتيم. هر چه زمان مى گذشت، روحيه بچه ها ضعيف تر و شكننده تر مى شد. جيره اى كه از شب قبل همراه مان بود، به علت سختى راه در همان ساعات اوليه تمام شده بود و تشنگى روى بچه ها حسابى فشار مى آورد، طورى كه از پياده روى طولانى با آن شرايط در شب گذشته و بى خوابى و درگيرى سخت با دشمن، دهان ها همه خشك شده بود و گلوهاى مان مى سوخت.
ادامه دارد ...
صفحه ٢٠
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ کلیپی از صحبت ها و شوخی های دو رفیق
آقا مرتضی شما رو دوری🙂
قضیه چیه که همه میخوانت😍
شهید #مصطفی_صدرزاده
شهید #مرتضی_عطایی
#رفاقت_به_سبک_شهدا
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا 🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
بخش بيست و يكم
🌸پشت بى سيم مدام تقاضاى كمك و پشتيبانى داشتيم. قدرى كه گذشت، دو تا ماشين براى كمك آمدند اما زير ديد و تير شديد دشمن، زمين گير و سوراخ سوراخ شدند. سيدابراهيم هم همراه حاج حسين و عده اى از بچه ها تو خانه اى كه در آن مستقر بودند، زمين گير شده و تعداد زيادى شهيد و مجروح داده بودند. كربلايى به پا شده بود ...
🌸به دستور سيدابراهيم، از مواضع و سنگرهاى بچه ها سركشى مى كردم و توصيه هاى لازم را به شان مى كردم. چشمم كه به شهدا و مجروحين مى افتاد، شرمنده مى شدم. شرمنده از اينكه نمى توانم كارى براى آن ها انجام بدهم. فقط مقاومت مى كرديم بلكه روزنه اميدى باز شود. روز ميلاد آقا امام محمدباقر (ع) بود و بچه هاى مان يكى يكى با لب تشنه پرپر مى شدند.
🌸تيربارهاى مان مهمات نداشت. هر نفر كم تر از يك خشاب تير كلاش داشت. من هم كه شب قبل به جاى سراميك هاى ضدگلوله، هشت تا خشاب اضافه برداشته و تو جيب جليقه ام گذاشته بودم؛ جمعاً ١٣ خشاب داشتم كه حدود هشت تايش را زده بودم و پنج تاى باقى مانده را مى خواستم به حاج حسين و سيد برسانم.
ادامه دارد ...
صفحه ٢١
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این نماهنگ کوتاه رو چندتا از اهالی شمال غزه برای شهید رئیسی و شهید امیرعبداللهیان ساختن!
حقیقتا دلم شکست💔🇵🇸
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌺ساعت دو بامداد روز چهارشنبه
19شهریور 1365 مصادف با 5محرم الحرام
در بیمارستان والفجر شهرستان #شوشتر چشم
به جهان گشود.😊 زمانی که از پرستار سؤال کردم سالمه، گفت: بله بسیارسالم و سرحال.
گفت :می خوای بدونی پسره یا دختر؟
گفتم :هرچی باشه خداروشکر 🌹 همین که سالمه ممنونشم، ان شاء الله عاقبت بخیر بشه.🌹❣ گفت: یه#پسر_پیشانی_بلند، معلومه که عاقبت بخیره. گفتم ان شاء الله....🌹 و پرستار گذاشتش در آغوش من،
وقتی با دقت نگاهش کردم ، روی دستش یه #کبودی بود.😔 با نگرانی پرسیدم ضربه خورده؟! گفت : نه این علامته،
دست #سفید_کوچکش را مرتب بوسه می زدم.
پرستار گفت اسمشو چی میذاری؟
گفتم: اسمی که برازنده اش باشه ، این سرباز امام زمانه (ع). 🌹
پرستار با حالت اعتراض گفت: دعا کن
این جنگ زود تمام بشه، که دیگه نیاز به
سرباز نباشه تا این بچه ها برن جنگ.😔 گفتم: ان شاء الله
به امید روزی که شاهد هیچ گونه ظلم وبی عدالتی و جنگ و خونریزی در دنیا نباشیم؛🌹 و این زمانی محقق می شود که ،
#منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله ظهور فرماید، ان شاء الله.
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
❤️خاطرات #مادر شهید مصطفی صدرزاده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سید_ابراهیم
🎊🎈🎀🎊🎀🎈🎊🎀🎈🎊🎀🎈
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا 🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
بخش بيست و دوم
🌸از بچه ها خداحافظى كردم. بچه ها گفتند نرو. مى گفتند تك تيراندازهاى دشمن شما را مى زنند. توجهى نكردم و با سرعت به سمت سيد و حاجى دويدم. در فاصله حدود سيصد مترى، در حدفاصل صد متر اول با توجه به اينكه جاده توى خط القعر قرار داشت و از ديد و تير دشمن در امان بود، خطرى متوجهم نشد.
🌸از خط القعر كه گودترين محل آن منطقه بود درآمدم و در مسير و ديد دشمن قرار گرفتم. آنجا تازه فهميدم در چه مخمصه اى گير افتاده ام. از چند جهت تير مى آمد. به قدرى آتش شديد بود كه هر لحظه منتظر اين بودم با گلوله اى روى زمين بيافتم. به قدرى گلوله دور و اطرافم روى زمين مى نشست كه خاك هايش به سر و صورتم مى پاشيد. احساس مى كردم نامردها هر چه مهمات دارند، مى خواهند روى سر من خالى كنند.
🌸در همان حالت اشهدم را با صداى بلند مى خواندم، به وضوح صداى گلوله ها را كه از مقابل صورتم رد مى شدند، مى شنيدم. خدا مى داند حس مى كردم تغيير مسير گلوله ها از مقابل صورتم اتفاقى نيست. آنجا بود كه متوجه شدم رفتنى نيستم.
ادامه دارد ...
صفحه ٢٢
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای اعدام های سال 67
شهید رئیسی عضو هیئت رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی در آن سال بود.
⁉️در این کلیپ دلیل خوشحالی ضدانقلاب از شهادت ایشان کاملا مشخص میشود
@shahid_mostafasadrzadeh