eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
153 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
رفقا امشب ان شاءالله ساعت 21:00هیئت داریم تشریف بیارید خوشحال میشیم☺️
عشق به شهید در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . . از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه 🗺مزار : بهشت رضوان @shahid_mostafasadrzadeh
‍ ‍ ‍ 💕💕💕 💕💕 💕 انگار روزگارت را به شهریور گره زده اند.  19 شهریور به دنیا آمدی... 19 شهریور ازدواج کردی و 19 شهریور آخرین دیدارت با همسر و فرزندانت بود... انگار که شهریور مبدا و انتهای تو برای زمینی بودنت است. اولین دیدارت به این دنیا در آغوش مادر و آخرین وداعت با خانواده ... چقدر غریب و تلخ است وقتی به همه ی اینها باهم فکر می کنی... چقدر تلخ است وقتی همه می گویند تولد مصطفی است ولی مصطفی ما دیگر جز اهالی زمین نیست... مصطفی عزیز، مرد آسمان، مهاجر الی الله سی ویک سالگیت مبارک ... بدان اینجا کسانی هستند با اشک و دل پر خون تولدت را جشن می گیرند و به جای تو چفیه و پلاکت را می گذارند که بگویند می دانیم تو هستی... حتی اگر نتوانیم لمست کنیم. ❤️ 💞 توضیح تصویر: آخرین عکس سید ابراهیم با دردانه هایش و 🌺💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺 @Shahid_mostafasadrzadeh
🌹‍ بسم رب الشهداء🌹 برای   ❣ به مناسبت  سالروز ولادت 🌹 🌺ساعت دو بامداد روز چهارشنبه  19شهریور 1365 مصادف با 5محرم الحرام  در بیمارستان والفجر شهرستان  چشم  به جهان گشود.😊 زمانی که از پرستار سؤال کردم سالمه، گفت: بله بسیارسالم و سرحال.  گفت :می خوای بدونی پسره یا دختر؟  گفتم :هرچی باشه خداروشکر 🌹 همین که سالمه ممنونشم، ان شاء الله عاقبت بخیر بشه.🌹❣ گفت: یه، معلومه  که عاقبت بخیره. گفتم ان شاء الله....🌹 و پرستار گذاشتش در آغوش من،  وقتی با دقت نگاهش کردم ، روی دستش یه  بود.😔 با نگرانی پرسیدم ضربه خورده؟! گفت : نه این علامته، دست  را مرتب بوسه می زدم.  پرستار گفت اسمشو چی میذاری؟  گفتم: اسمی که برازنده اش باشه ، این سرباز امام زمانه (ع). 🌹 پرستار با حالت اعتراض گفت: دعا کن  این جنگ زود تمام بشه، که دیگه نیاز به  سرباز نباشه تا این بچه ها برن جنگ.😔 گفتم: ان شاء الله  به امید روزی که شاهد هیچ گونه ظلم  وبی عدالتی و جنگ و خونریزی در دنیا نباشیم؛🌹 و این زمانی محقق می شود که ،   عالم بشریت حضرت بقیه الله ظهور فرماید، ان شاء الله. اللهم عجل لولیک الفرج🌹 ❤️خاطرات  شهید مصطفی صدرزاده 😍 🎊🎈🎀🎊🎀🎈🎊🎀🎈🎊🎀🎈 @shahid_mostafasadrzadeh
✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨✨ 🌹🌷🌹 بقول یه بنده خدایی میگفت من اگه بخام شهریار رو زیرو رو کنم یکی مثل مصطفی رو پیدا بکنم نمیتونم پیدا کنم. مصطفی یدونه بود اونم خدا بردتش پیش خودش راستی امروز تولد هم بود..🌹🌷🌹 من تو زندگی چندی از شهدا کار کردم. شهدا همشون خاص بودن... فقط یسری روشون کمتر کار شده و گمنام ترن برای همه شهدا و خانواده هاشون نوکری کنیم. بقول مصطفی که میگفت به خانواده های شهدا سر بزنین تا زندگیتون برکت بگیره... @shahid_mostafasadrzadeh
سلام خدمت رفقا! تولد داریم چه تولدی... برا تولد میخواییم صلوات هدیه بدیم😊 چند تا صلوات میخوایین هدیه بدین برای تولد ؟😍 به خادم کانال اطلاع بدین😊👇👇👇 @shahid_sadrzadeh @shahid_sadrzadeh @shahid_sadrzadeh
❤️شهید مصطفی صدر زاده❤️ دوست شهیدت کیه؟ شهیدمصطفی صدرزاده همیشه تاکید داشت يه شهید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش باهاش ارتباط برقرار کنید شبیهش بشيد حاجت بگیرید شهید میشید تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق شی؟؟ از اون رفیق فابریکا؟؟ از اونا که همیشه باهمن؟؟ امتحان کردی؟؟ هرچی ازش بخوای بهت میده!! آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه میخوای باهاش رفیق شی؟؟!! ✅گام اول: انتخاب شهید به یه گردان نگاه کن به صورت شهدا نگاه کن به عکسشون، به لبخندش ببین کدوم رو بیشتر دوس داری با کدوم یکی بیشتر راحتی؟! ✅گام دوم: عهد بستن با دوست شهیدت یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره. با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم. ✅گام سوم: شناخت شهید تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن. عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه.. ✅گام چهارم: هدیه ثواب اعمال خود به شهید از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی، فقط یه جمله بگو:"خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم." طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه! بچه ها! شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه! تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی! ✅گام پنجم: درگیر کردن خود با شهید. سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!! در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو.. ✅گام ششم: عدم گناه در حضور رفیق روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟ حجاب، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و ..... ✅گام هفتم: اولین پاسخ شهید کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه.. خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ... ✅گام هشتم: حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ) گام های سختی رو کشیدین!درسته؟! مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده.... ✅کانال شهید مدافع شهید سید مططفی صدرزاده(سید ابراهیم) @shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسـم رب الـشهـدا و الصـدیقـین🌹 ــــــــــــــــــ♥️ـــــــــــــــــــ شهیـــد مــدافع حـرم مصطفی صـدر زاده ــــــــــــــــــ♥️ـــــــــــــــــــ 🌼نام و نام خانوادگی:مصطفی صدرزاده 🌼نام پدر:محمد 🌼نام جهادی:سیدابراهیم 🌼محل تولد:خوزستان-شوشتر 🌼تاریخ تولد:۱۳۶۵/۰۶/۱۹ 🌼تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۰۸/۰۱ 🌼محل شهادت:سوریه 🌼ادرس مزار:شهرستان شهریار-بهشت رضوان ــــــــــــــــ♦️ــــــــــــــــــ 🌼وضعیت تاهل:متاهل 🌼تعداد فرزندان:دو فرزند-یک دختر و یک پسر 🌼تاریخ ازدواج:۱۳۸۶ 🌼اولین دیدار باهمسرشان:یکی از دوستان شهید همسرشان را به ایشان معرفی کردند اما در یک پایگاه و مسجد فعالیت میکردند 🌼چهارسال در حوزه امام صادق(ع)درس خواندند 🌼دانشگاه محل تحصیل:دانشگاه ازاد تهران 🌼رشته:ادیان و عرفان 🌼شغل:آزاد 🌼همسر شهید:در روز خاستگاری بجای اینکه بگوید همدم و همسر میخواهم به من گفت من همسنگر میخواهم 🌼ارادت خاصی به حضرت عباس (ع)داشت 🌼دغدغه اش کارفرهنگی بود گویی تمام زندگی اش فعالیت های فرهنگی بود 🌼همسر شهید:بارزترین خصوصیت اخلاقی مصطفی عاطفی بودنش بود ـــــــــــــــ♦️ــــــــــــــــــ 🌹اولین اعزام:سال۹۲ 🌹تقریبا دوسال نیم در سوریه بودند که ۸بار مجروح شدند 🌹آخرین اعزام:چهارشنبه۲۰مرداد 🍁شهید دوبار با رزمندگان عراقی به جبهه نبرد رفت و در ماموریت دوم با رزمندگان فاطمیون آشنا شدند و از آن پس به عنوان یک نیروی افغانی به سوریه رفتند 🌹آقا مصطفی یکی از رزمنده های مورد علاقه سردار سلیمانی بود؛به گونه ای که سردار میگوید من عاشقش بودم 🍁شهید در شب حنابندان یا همان شب قبل از عملیات پیش بینی شهادتشان را کرده بودند که بخاطر این قضیه اخطار به اخراج از سوریه را به ایشان داده بودند زیرا این موضوع را تضعیف روحیه رزمندگان میدانستند 🌷یک اتفاق عجیب:پیکر شهید بعد از۷؛۸روز هم خونریزی داشت که مجبور شدند دوباره پیکر را غسل دهند.انگار خدا میخواست شرایطی فراهم اورد که فاطمه بتواند بهتر پدرش را ببیند 🌷اتفاقی عجیب:وقتی قران را بعد از اینکه تلقین خواندند بر روی صورت شهید گذاشتند شهید برای مدتی اندک چشم ها و دهانشان را بازکردند 🌷مصطفی در ظهر تاسوعا در۲۹سالگی به فیض رفیع شهادت نائل امد. ـــــــــــــــ📜ــــــــــــــ برشی از وصیت نامه ـــــــــــــــ📜ــــــــــــــ اگر میخواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سربزنید‌،زندگینامه شهدا را بخوانید و سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید سخنان حضرت آقا را حتما گوش دهید 🍂ــــــــــــشهادتــــــــــــــ 🍂 @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درد و دل جوان عراقی با امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام درباره برگزاری مراسم اربعین 🔹 مگه میشه امسال مردم علم بدست نیان! 🔹 مگه میشه موکب ها برپا نشن؟😭 @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم 💎حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگ
📚 3⃣1⃣ 📘از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم. یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟ 🔰گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت. اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند. اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند... ⛔️چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من داده‌اند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم. بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود. باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود. به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود. ☘همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد! بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه می‌کرد. شگفت‌زده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟ گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد. 🌺پرسیدم: حالا چه می‌شود؟ چه کار باید بکنید؟! گفت: مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند. من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم. ✨آنجا می توانستیم به هر کجا که می‌خواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد می‌رسیدیم. پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است... 🌏 یعنی نمی دانیم زیبایی‌های آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگل‌ها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند. 💢حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونه‌ای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد. وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. 🌳درختان آنجا همه نوع میوه‌ای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان. بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش می‌رسید. اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد. 🍀 به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم. با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه‌ای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. ♻️ نمی‌توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی می‌شود. اما نمی‌دانید آن خرما چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانه‌ها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود. 💠اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب. اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه. آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمی‌دانم چطور توصیف کنم. ♻️با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم. با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم. میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمت‌های بزرگ بهشت برزخی است... ... @shahid_mostafasadrzadeh