فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیدابراهیم #همت
فیلم وصیت شب تاسوعا
#شهید_مصطفی_صدرزاده و قول و قرارش با #شهید_مرتضی_عطایی
#رفاقت_به_سبک_شهدا
#ابوعلی
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فیلم برداری #شهیدتاسوعا از #شهیدعرفه
#ابوعلی در حال گوش دادن به آهنگ امام رضا (ع) و اشک ریختن😔😭😭😭
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹خاطره ای به زبان شیرین مشهدی ، نقل از
#شهید_بزرگوار_مرتضی_عطایی
#ابوعلی
#بخش_اول
او اوایل که آمده بودوم جای سد ابراهیم ، وختی با هم عیاق رفته بودم،با همی لهجه ی مشدی غیلیظ صحبت مکردوم...
میدیدوم که ای اشکا تو چشماش جمع مرفت، بهش گوفتوم یره چی شده سید؟؟؟
اویم گفت هیچی دداش، چیزی نیس...
از مو اصرار و از اویم انکار...
خلاصه دید مو پیله رفتوم، گفت : از وختی آمدی و همی که میشینم دور هم و صحبت موکنی، یاد یکی از ریفیقای چخچخیم می افتوم...
گفتوم کی؟
گفت: داداش حسن
گفتوم کدوم حسن؟
گفت: حسن قاسمی
مویم انگار مگی برقوم گرفت و شوکه شودوم...
عهههههه حسن که بچه محل ما بود....
خلاصه ای شد که شهید حسن رفیق مشترکما شد و از او به بعد، رفاقت بین مو و سید قرص تر...
خلاصه مهر سید بدجور تو دلوم افتده بود...
مخصوصا او نورانیت و معنویتی که تو قیافش پیدا بود،باعث شد بهش شدیدا اعتماد بوکونوم...
بری همی او اوایل خیلی تو دلوم عقده شده بود که به یکی که ایرانیه بوگوم مویم قاچاقی آمدوم...
خلاصه به سید گوفتوم : .دداش موخوام یک چیزی بهت بوگوم...
تا خواستوم به سید بوگوم،ورداش گف: مدنوم موخوای بیگی ایرانیی...
دهنوم مث غار موغون وا افتاد...
یره ای از کجا فمید چی موخوام بوگوم 😳
بازم با ای حرکتش مو ر بیشتر شیفته خودش کرد...
ادامه دارد.....
#شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#رفاقت_به_سبک_شهدا
#کلنا_عباسک_یا_زینب
#مدافعان_حرم_حضرت_زینب
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#هنوز_میشه_سید_ابراهیم_شد 4⃣ سیدابراهیم متولد شهرستان شوشترِ استان خوزستان بود، یکی از موردهایی که
#هنوز_میشه_سید_ابراهیم_شد 5⃣
مصطفی صدرزاده که توی سپاه فاطمیون به #سیدابراهیمِ_احمدی معروف شد و قبل از اون به #ابومحمد معروف بود توی مجاهدین عراقی و.. به عنوان فرمانده گردان ۱۱۴ فاطمیون منصوب شد .
یکی از اخلاق هایی که سید داشت این بود که از کلمه فرمانده خوشش نمی یومد و خودشو یک بسیجی ساده می دونست ، #سیدابراهیم الگوی رفتاریش فرمانده های دفاع مقدس بخصوص سردار شهید محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود.
با نیروی زیر دستش طوری رفتار می کرد که فکر نکنه سید فرمانده س، اهل شوخی بود ( این رو همه می دونن) و اصلا توی این قید و بندهای فرماندهی و... نبود و تنها چیزی رو که در بندش بود خدا بود.
یه شعر معروف همیشه می خوند
🔸آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟/
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟/
🔸دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی/
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟/
من از نظر رفتاری نزدیک ترین کسی رو که به سید می تونم معرفی کنم #شهید_مرتضی_عطایی #ابوعلیِ جانشین فرماندهی تیپ عمار/فاطمیون هست.
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#هنوز_میشه_سید_ابراهیم_شد 5⃣ مصطفی صدرزاده که توی سپاه فاطمیون به #سیدابراهیمِ_احمدی معروف شد و قب
#هنوز_میشه_سید_ابراهیم_شد 6⃣
#سیدابراهیم دوستیش و علاقش به #شهید_مرتضی_عطایی خیلی زیاد بود
هر دو سخت کوش و با معنویت بودند ، از ویژگی این دو شهید میشه تلاش فراوانشون در قبل از ورود به سوریه یاد کرد که مثلا :
هر دو با اینکه شغل آزاد داشتند و به قول بعضیا وصل به بچه های بالا نبودند اما خودشونو سرباز رهبری و انقلاب می دونستند،
سید ابراهیم توی بسیج فرمانده بود و مربی حلقه های صالحین و توی تربیت نوجوانان تبحر خاصی داشت .
بنظر بنده دو تا از عواملی که باعث عاقبت به خیری و شهادت #سیدابراهیم و #ابوعلی شد همین خدماتی بود که در حد و اندازه خودشون قبل از جنگ در سوریه به هم وطنان خودشون کردند، چیزی که ما متاسفانه ازش غفلت می کنیم و دومی انتخاب یکدیگر به عنوان دوست و همراه که واقعا هر دو کوهی از محبت و صفای باطنی بودند و آخر هم هر دو همنشین امام حسین علیه السلام شدند.
➖➖➖➖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
حتما بخونید 😀😭
او اوایل که آمده بودوم جای سد ابراهیم ، وختی با هم عیاق رفته بودم،با همی لهجه ی مشدی غیلیظ صحبت مکردوم...
میدیدوم که ای اشکا تو چشماش جمع مرفت، بهش گوفتوم یره چی شده سید؟؟؟
اویم گفت هیچی دداش، چیزی نیس...
از مو اصرار و از اویم انکار...
خلاصه دید مو پیله رفتوم، گفت : از وختی آمدی و همی که میشینم دور هم و صحبت موکنی، یاد یکی از ریفیقای چخچخیم می افتوم...
گفتوم کی؟
گفت: داداش حسن
گفتوم کدوم حسن؟
گفت: حسن قاسمی
مویم انگار مگی برقوم گرفت و شوکه شودوم...
عهههههه حسن که بچه محل ما بود....
خلاصه ای شد که شهید حسن رفیق مشترکما شد و از او به بعد، رفاقت بین مو و سید قرص تر...
خلاصه مهر سید بدجور تو دلوم افتده بود...
مخصوصا او نورانیت و معنویتی که تو قیافش پیدا بود،باعث شد بهش شدیدا اعتماد بوکونوم...
بری همی او اوایل خیلی تو دلوم عقده شده بود که به یکی که ایرانیه بوگوم مویم قاچاقی آمدوم...
خلاصه به سید گوفتوم : دداش موخوام یک چیزی بهت بوگوم...
تا خواستوم به سید بوگوم،ورداش گف: مدنوم موخوای بیگی ایرانیی...
دهنوم مث غار موغون وا افتاد...
یره ای از کجا فمید چی موخوام بوگوم 😳
بازم با ای حرکتش مو ر بیشتر شیفته خودش کرد...
تا ای که یک انگشتر خیلی ق شنگ و خوشگل که از نجف خریده بودوم و نیگین عقیق درشت و روشم با خط خیلی مقبولی و ان یکاد نوشته بود و یک جورایی به جونوم وصل بود ر تصمیم گرفتوم بودومش به سید...
یک روز سر نماز، به هر جون کندنی بود ، از ای انگشتر دل کندوم و از انگشتوم درش آوردوم...
گفتوم: سید جان موخوام ای ر یادگاری بودومش به شما...
اویم اولش با همو لهجه ی ترونیش گفت: عزیزم، قربونت بشم، باشه دست خودت، به من رسیده...
مویم اصرار اصرار که دلوم مخه از مو یک یادگاری چخچخی دشته بشی...
اویم مثل همیشه با تیکه کلامش ایجوری گفت:
قربونت بشم ابوعلی، باشه چشم، "رد احسان نمیکنم"
انگشتر ر کردوم دستش و بهش گفتوم: قبلت؟
اویم با خنده ی باحالی گفت: قبلت
ولی یک شرط داره...
گفتوم چه شرطی؟!
گفت : مو یک عادتی دروم که چیزی دستوم نگه نمدروم...
گفتوم ینی چی سید جان؟!
گفت: ینی ای انگشتر ر بعدا دست کسی دیدی ازم ناراحت نشی...
گفتوم : نه بابا ای چه حرفیه سید جان... (ولی ته دلوم اصلا نمخواستوم سید یادگاری مو ر به کسی بده)...
خلاصه فرداش دیدوم او انگشتر دست یکی از بچه های گردان بود (بنام سید حسین که امروز با فرزندشان که عضو گروه هم هستن عازم منطقه شدن) که اصلا فکرشم نمکردوم و ته دلوم یک کمی دلخور رفتوم ،ولی چون سید باهام اتمام حجت کرده بود جای دلخوری نداشت...
هیچی ر بری خودش نوموخواس...صوتایی که قبلا گذاشتوم گواه بر ای قضیه هس...
بعد مدتی که بیشتر با اخلاق سید آشنا شودوم ، دیدوم مرامش همیجوریه...
بله...هم به زبون میگفت: باید گذشت از این دنیا به آسانی...باید مهیا شد از بحر قربانی...
و هم به عمل ثابت کرد...
روایتی بدون کم و زیاد از 👇
#فرمانده_شهید_مرتضی_عطایی
#ابوعلی
در مورد #فرمانده_گردان_ویژه_عمار
شهید #سیدابراهیم
#مصطفی_صدرزاده
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ دارت بازی #سیدابراهیم😍 با تعدادی از شهدا از جمله #ابوعلی😍
بعد مدت ها یه کلیپ دیده نشده از #سیدابراهیم دیدیم
خیلی کیف کردیم☺️☺️😊😊
#چهل_امتیاز😎😎😏😏
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کمتر دیده شده از #سید_ابراهیم #ابوعلی
-------------------
معشوق اینان با ما خیلی فرق داشت...
اینان دنبال #شهادت بودن...
ما دنبال چه هستیم؟!؟!!
#شهید_سید_ابراهیم
#شهید_ابوعلی
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشورت دادن و گفتن بخشی از وصیت نامه #سیدابراهیم در خصوص نیروها و مخارج فاطمیون در کنار #ابوعلی
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#بسم_رب_الشهدا
بارها شده بود از #ابوعلی میخواستم از #شهادت_سید_ابراهیم بگه، چون میدونستم لحظه ی شهادت کنارش بوده....
اما هربار به یه بهونه ای بحث عوض میشد و هیچی نمیگفت!
میدونستم گفتنش براش سخته اما این سوالی بود که ذهنم درگیرش شده بود و کسی جز ابوعلی نمیتونست جوابم رو بده!
دقیق یادم نمیاد، ولی اگر اشتباه نکنم پارسال شب شهادت حضرت زهرا بود که برای چندمین بار خواستم برام از شهادت آقامصطفی بگه....
و متن زیر تنها چیزی بود که گفت:
چون تیر تو سینه اش خورده بود و شُش سوراخ شده بود با نفس کشیدنش ، خون بالا میاورد....
و چند دقیقه بیشتر....
درگیری بسیار سخت بود و با توجه به فشار سنگین دشمن، هر لحظه ممکن بود دستور عقب نشینی صادر بشه،
لذا گمان اینکه نکنه پیکرش جا بمونه ، خیلی اذیتم میکرد...
همه دنبال کار خودشون بودن و چون فرمانده رو از دست داده بودیم ، روحیه ی همه تضعیف شده بود...
پیکر مطهرش رو با زحمت رو دوشم گذاشتم و اصلا حواسم به دور و اطرافم نبود که مدام به سمتمون تیر اندازی میشه...
حدود 200 متر به سختی و زحمت حرکت کردم و هر چند قدم می ایستادم و نفس تازه میکردم و باهاش درد و دل میکردم...
چون روی سینه اش فشار بود، از دهانش خون میومد و لباس و صورتم از خون پاکش رنگین شده بود.... اون لباسم رو یادگار دارم...
◾️ و چند ماه بعد ابوعلی هم با ناگفته های زیادی که در سینه اش ماند به رفیق شهیدش پیوست.......
"احساس سوختن به تماشا نمی شود....
آتش بگیر تا که ببینی چه میکشم....
◾️خانواده ی بزرگوار شهید حقیر رو حلال کنن اگر این پست باعث رنجش خاطرشون شد.
#بسی_گفتیم_و_گفتند_از_شهیدان
#شهیدان_را_شهیدان_می_شناسند
#شهید_مصطفی_صدرزاده
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قول قرارهای تکرار نشدنی #سیدابراهیم #ابوعلی برای شفاعت پس از #شهادت
قولی که وفا شد...
راهی که به آسمان ختم شد
#اللهم_الرزقنا...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#مصطفی_صدرزاده
عشق به شهید #ابراهیم_هادی در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی #سید_ابراهیم را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
دلش در #سوریه گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد.
در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
مردانه پای قولش می ماند. با #ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند .
با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست .
. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست .در روز #تاسوعا شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش .
تقویم را ورق می زنم.امسال هم #تولدش چهارشنبه است.
سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما #اسیران بلاتکلیف.
به مناسبت سالروز تولد #شهید #مصطفی_صدرزاده
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه
🗺مزار : بهشت رضوان
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#مصطفی_صدرزاده
عشق به شهید #ابراهیم_هادی در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی #سید_ابراهیم را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
دلش در #سوریه گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد.
در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
مردانه پای قولش می ماند. با #ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند .
با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست .
. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست .در روز #تاسوعا شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش .
تقویم را ورق می زنم.امسال هم #تولدش چهارشنبه است.
سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما #اسیران بلاتکلیف.
به مناسبت سالروز تولد #شهید #مصطفی_صدرزاده
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه
🗺مزار : بهشت رضوان
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#بسم_رب_الشهدا
بارها شده بود از #ابوعلی میخواستم از #شهادت_سید_ابراهیم بگه، چون میدونستم لحظه ی شهادت کنارش بوده....
اما هربار به یه بهونه ای بحث عوض میشد و هیچی نمیگفت!
میدونستم گفتنش براش سخته اما این سوالی بود که ذهنم درگیرش شده بود و کسی جز ابوعلی نمیتونست جوابم رو بده!
دقیق یادم نمیاد، ولی اگر اشتباه نکنم پارسال شب شهادت حضرت زهرا بود که برای چندمین بار خواستم برام از شهادت آقامصطفی بگه....
و متن زیر تنها چیزی بود که گفت:
چون تیر تو سینه اش خورده بود و شُش سوراخ شده بود با نفس کشیدنش ، خون بالا میاورد....
و چند دقیقه بیشتر....
درگیری بسیار سخت بود و با توجه به فشار سنگین دشمن، هر لحظه ممکن بود دستور عقب نشینی صادر بشه،
لذا گمان اینکه نکنه پیکرش جا بمونه ، خیلی اذیتم میکرد...
همه دنبال کار خودشون بودن و چون فرمانده رو از دست داده بودیم ، روحیه ی همه تضعیف شده بود...
پیکر مطهرش رو با زحمت رو دوشم گذاشتم و اصلا حواسم به دور و اطرافم نبود که مدام به سمتمون تیر اندازی میشه...
حدود 200 متر به سختی و زحمت حرکت کردم و هر چند قدم می ایستادم و نفس تازه میکردم و باهاش درد و دل میکردم...
چون روی سینه اش فشار بود، از دهانش خون میومد و لباس و صورتم از خون پاکش رنگین شده بود.... اون لباسم رو یادگار دارم...
◾️ و چند ماه بعد ابوعلی هم با ناگفته های زیادی که در سینه اش ماند به رفیق شهیدش پیوست.......
"احساس سوختن به تماشا نمی شود....
آتش بگیر تا که ببینی چه میکشم....
◾️خانواده ی بزرگوار شهید حقیر رو حلال کنن اگر این پست باعث رنجش خاطرشون شد.
#بسی_گفتیم_و_گفتند_از_شهیدان
#شهیدان_را_شهیدان_می_شناسند
#شهید_مصطفی_صدرزاده
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#رضای_خود_یا_خدا
سلام
بعضیا میان بهمون می گن چکار کنیم بشیم #ابوعلی ،چکار کنیم بشیم #سیدابراهیم ؟
سوال خوبیم می پرسن ولی ادم زرنگ کسیه که سوالش کامل باشه ،و باید بگه چکارایی نکنیم تا #ابوعلی و #سیدابراهیم بشیم؟🙂
بچه ها میخواهید از کسی الگوی رفتاری کسب کنید باید یه کارایی رو انجام بدید و یه کارایی رو هم انجام ندید ؟
حداقل کارهایی که باید انجام بدی ۱-انجام نماز اول وقته ، ۲-محبت به دیگرانه و ۳-اینکه کارهاتو همه برای رضای خدا انجام بدی ،
دقیقا این سه خصلت در اخلاق این دو شهید بود.
حداقل کارهایی رو که نباید انجام بدی ۱-غیبت ۲- تکبر ۳- بد دهنی
دقیقا این سه خصلت رو ترک کرده بودن.
ممکنه بپرسید اینا رو برای همه شهدا می گن ،اینو بدونید این سه کار مثبت رو این دو شهید انجام می دادن و سه کار منفی رو انجام نمی دادن، چیزی که کرارا من توی بچه های حزب اللهی ها می بینم توش میلنگن ،البته توی خیلی چیزای اولیه تر از اینا ما گیریم ولی قول بهتون می دم اگه بشید اون چیزی که #ابوعلی و #سیدابراهیم دیگه دنبال شهادت نیستید ،بلکه دنبال رضای خدا خواهید بود .
شما برید ببینید این دو شهید هر کدوم دو سال سوریه و عراق جنگیدن ، و دنبال پیروز کردن اسلام بر کفار یهودی سعودی بودن ،
توی رده فرماندهان رتبه بالای فاطمیون مثل شهید ابوحامد و سیدحکیم و ....که دو تا از این فرماندهان ابوعلی و سیدابراهیم بودن حفظ جان نیروها بر شهادتشون بیشتر اهمیت داشت،
( لطفا درست حرفمو بگیرید برداشت غلط نکنید شهادت ارزش داره اما به قول حاج قاسم الان وقت شهادت نیست ،وقت پیروزیه ،اگه همه شهید شن کی مجاهد بمونه؟ )
من در اخر به برادران و خواهران ( خصوصا برادران ) عرض کنم دنبال مجاهد شدن ،شهید شدن و... نباشید ،دنبال رضای خدا باشید ،ببینید خیر خدا توی چیه ؟ همونو انجام بدید .
ما برخی مجاهدا رو میشناسیم که توی کارهاشون دنبال رضای خود هستن نه رضای خدا ( البته کم اند) .
من حرف زیاد دارم ،اما می ترسم برداشت بد برخی رو.
بیایید برای یکبار هم شده یه پستو با فکر و عمق بخونیم.
خدا پشت و پناهتون
یاعلی
والـسلام
@shahid_mostafasadrzadeh
#مصطفی_صدرزاده
عشق به شهید #ابراهیم_هادی در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی #سید_ابراهیم را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
دلش در #سوریه گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد.
در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
مردانه پای قولش می ماند. با #ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند .
با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست .
. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست .در روز #تاسوعا شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش .
تقویم را ورق می زنم.امسال هم #تولدش چهارشنبه است.
سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما #اسیران بلاتکلیف.
به مناسبت سالروز تولد #شهید #مصطفی_صدرزاده
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه
🗺مزار : بهشت رضوان
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹خاطره ای به زبان شیرین مشهدی ، نقل از
#شهید_بزرگوار_مرتضی_عطایی
#ابوعلی
#بخش_اول
او اوایل که آمده بودوم جای سد ابراهیم ، وختی با هم عیاق رفته بودم،با همی لهجه ی مشدی غیلیظ صحبت مکردوم...
میدیدوم که ای اشکا تو چشماش جمع مرفت، بهش گوفتوم یره چی شده سید؟؟؟
اویم گفت هیچی دداش، چیزی نیس...
از مو اصرار و از اویم انکار...
خلاصه دید مو پیله رفتوم، گفت : از وختی آمدی و همی که میشینم دور هم و صحبت موکنی، یاد یکی از ریفیقای چخچخیم می افتوم...
گفتوم کی؟
گفت: داداش حسن
گفتوم کدوم حسن؟
گفت: حسن قاسمی
مویم انگار مگی برقوم گرفت و شوکه شودوم...
عهههههه حسن که بچه محل ما بود....
خلاصه ای شد که شهید حسن رفیق مشترکما شد و از او به بعد، رفاقت بین مو و سید قرص تر...
خلاصه مهر سید بدجور تو دلوم افتده بود...
مخصوصا او نورانیت و معنویتی که تو قیافش پیدا بود،باعث شد بهش شدیدا اعتماد بوکونوم...
بری همی او اوایل خیلی تو دلوم عقده شده بود که به یکی که ایرانیه بوگوم مویم قاچاقی آمدوم...
خلاصه به سید گوفتوم : .دداش موخوام یک چیزی بهت بوگوم...
تا خواستوم به سید بوگوم،ورداش گف: مدنوم موخوای بیگی ایرانیی...
دهنوم مث غار موغون وا افتاد...
یره ای از کجا فمید چی موخوام بوگوم 😳
بازم با ای حرکتش مو ر بیشتر شیفته خودش کرد...
ادامه دارد.....
#شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#رفاقت_به_سبک_شهدا
#کلنا_عباسک_یا_زینب
#مدافعان_حرم_حضرت_زینب
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فیلم برداری #شهیدتاسوعا از #شهیدعرفه
#ابوعلی در حال گوش دادن به آهنگ امام رضا (ع) و اشک ریختن😔😭😭😭
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹خاطره ای به زبان شیرین مشهدی ، نقل از
#شهید_بزرگوار_مرتضی_عطایی
#ابوعلی
#بخش_اول
او اوایل که آمده بودوم جای سد ابراهیم ، وختی با هم عیاق رفته بودم،با همی لهجه ی مشدی غیلیظ صحبت مکردوم...
میدیدوم که ای اشکا تو چشماش جمع مرفت، بهش گوفتوم یره چی شده سید؟؟؟
اویم گفت هیچی دداش، چیزی نیس...
از مو اصرار و از اویم انکار...
خلاصه دید مو پیله رفتوم، گفت : از وختی آمدی و همی که میشینم دور هم و صحبت موکنی، یاد یکی از ریفیقای چخچخیم می افتوم...
گفتوم کی؟
گفت: داداش حسن
گفتوم کدوم حسن؟
گفت: حسن قاسمی
مویم انگار مگی برقوم گرفت و شوکه شودوم...
عهههههه حسن که بچه محل ما بود....
خلاصه ای شد که شهید حسن رفیق مشترکما شد و از او به بعد، رفاقت بین مو و سید قرص تر...
خلاصه مهر سید بدجور تو دلوم افتده بود...
مخصوصا او نورانیت و معنویتی که تو قیافش پیدا بود،باعث شد بهش شدیدا اعتماد بوکونوم...
بری همی او اوایل خیلی تو دلوم عقده شده بود که به یکی که ایرانیه بوگوم مویم قاچاقی آمدوم...
خلاصه به سید گوفتوم : .دداش موخوام یک چیزی بهت بوگوم...
تا خواستوم به سید بوگوم،ورداش گف: مدنوم موخوای بیگی ایرانیی...
دهنوم مث غار موغون وا افتاد...
یره ای از کجا فمید چی موخوام بوگوم 😳
بازم با ای حرکتش مو ر بیشتر شیفته خودش کرد...
ادامه دارد.....
#شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#رفاقت_به_سبک_شهدا
#کلنا_عباسک_یا_زینب
#مدافعان_حرم_حضرت_زینب
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh