eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
153 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام مزار آقا مصطفی نائب الزیاره تون بودیم🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توسل تیم کشتی ایران به امام حسین (ع) و قرائت فرازی از زیارت عاشورا، پیش از شروع مسابقات کشتی👆 رمز موفقیت ما یا ابوالفضله… @shahid_mostafasadrzadeh
🍃آقای دکتر محمد اسدی گرمارودی در کتاب ( نقش غدیر در کمال انسان ها) مینویسد: 💠به جرج جرداق صاحب کتاب (الامام علی صوة العدالة الانسانیة) گفتند: شما یک مسیحی هستی و خیلی هم مذهبی نیستی چه شد که در مورد حضرت علی علیه السلام کتاب نوشتی؟ به گریه افتاد و گفت مرحوم علامه امینی هنگامی که کتاب (الغدیر) را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد. یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرد جرداق شما یک حقوقدان و وکیل دادگستری هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری خاص میکنی. کار تو دفاع از مظلوم است‌ . ما و اهل سنت بحثی داریم و حق را از آن علی علیه السلام. میدانیم و آنها نه ، حالا این چند جلد کتاب( الغدیر) را به عنوان پرونده مطالعه کنید. تمام مدارک هم از اهل سنت است. از شیعه چیزی در آن ننوشته ام. شما هم در حد یک وکیل دادگستری قضاوت خود را برای من بنویسید. میگوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک وکیل دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بی انصافی است اگر کمک نکنم بنابراین پذیرفتم. وقتی کتاب ها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی علیه السلام مظلوم تر نمی شناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری می باشم از این مظلوم دفاع کنم و کتاب (الامام علی صوة العدالة الانسانیة) را نوشتم. 🔹 عزیزان بزرگوار درارائه اینگونه مطالب معرفت افزانسبت به اهلبیت علیهم السلام مخصوصآ حضرت امیر المؤمنین علیه السلام،حداقل وظیفه ای است که نباید کوتاهی کرد🌸 ومن الله التوفیق ، 🔹شادی روح ائمه مظلوم علیهم السلام و سلامتی امام زمان روحی فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف *صلوات* @shahid_mostafasadrzadeh
خاطره ای از سیدابراهیم و کاتب یاد خاطره ای از دو شهید بزرگوار،مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) و جعفرجان محمدی (کاتب)افتادم... چند روزی میشد که اومده بود سوریه... سیدابراهیم گفت تو بچه ها دنبال چند نفر بگرد که به دردمون بخورن... یکی میخواستیم برای مسئولیت قسمت نیروی انسانی که هم خط خوبی داشته باشه و حداقل دیپلم باشه... بین بچه های جدیدالورود که به خط شده بودند پرسیدم یه نفر که خطش خوبه دستش رو بلند کنه.... یه نفر دستش رو بلند کرد گفت من خطم خوبه...پرسیدم تحصیلاتت چقدره؟ گفت:سوم ابتدایی منه بیمعرفت گفتم نه بشین...به دردمون نمیخوری... با ناراحتی ناشی از برخورد این حقیر که تو چهره اش هویدا بود، نشست... مجدد پرسیدم که کسی جواب نداد... جعفرجان دوباره بلند شد و با لحن و چهره ی آمیخته با التماس و همچنین لهجه ی شیرین افغانستانی گفت :ابوعلی بیذار من بیام به دردت میخورم..."کاتب خوبی میشم"...هر چی فکر کردم نتونستم یه سوم ابتدایی رو بذارم مسئول نیروی انسانی گردان...خلاصه از ترفندهای سید ابراهیم استفاده کردم و یه استخاره گرفتم که خیلی خوب اومد... اومد و مشغول شد...اصلا فکر نمیکردم اینقدر زیبا بنویسه...یه خطاط به تمام معنا (فقط هم خط ریز بلد بود) برام جای تعجب بود که با این سواد پایینش چطوری اینقدر زیبا مینویسه... و البته علاقه ی زیادی هم داشت...ازش جریان رو جویا شدم... مفصلا توضیح داد که کلاس خط میرفته و علاقه ی شدید و استعدادش باعث شده بود به این حد برسه... بعد چند روز یه اتاق با امکانات بهش تحویل دادیم و یکی رو گذاشتیم کنار دستش، چون غلط املایی خیلی داشت و گاهی مجبور میشدم نامه هایی که می نوشت رو دو سه بار بازنویسی کنه...از آخر هم یه دور نامه رو کامل مینوشتم و میدادم بهش تا پاکنویس کنه ... بعد هر چی مراجعات در رابطه با پیگیری اموراتی مثل دکتر و مرخصی و... بود رو میفرستادیم پیشش تا نامشو بنویسه...حسابی سرش شلوغ شده بود... یه روز با سید ابراهیم از جلو درب اتاقش رد میشدیم که دیدیم یه برگه نوشته و رو درب اتاقش نصب کرده...به این مضمون: "لطفن بیدون هماهنگی با مسعول نیروی انسانی وورود ممنون" من کلی خندیدم...سید گفت بابا اینا به اندازه ی وسعشونه...دوتا پیشنهاد دادم که سید قبول نکرد...اول گفتم ورقه رو از روی درب بکنم و دوم اینکه در بزنم و توجیهش کنم که در هر دو صورت سید مخالفت کرد و با حرکتش بهم فهموند امر به معروف و نهی از منکر مراتب داره... و عکس العملش این بود: ابوعلی یه برگه به همین اندازه بردار و روش بنویس "ورود به اتاق بدون هماهنگی در هر ساعت از شبانه روز بلامانع است" و نصب کن رو درب اتاقمون... فرداش دیدم ورقه روی درب اتاق نیروی انسانی نیست... جعفرجان هر روز بهتر از قبل میشد...اون خوی ناسازگاری اولیه اش(چند بار با بچه ها دعواش شده بود)کلا تغییر کرده بود... با همه بگو و بخند میکرد.... شب عملیات بصرالحریر تعداد کمی فندک اتمی تحویلمون داده بودن که به مسئولین دسته تحویل بدیم برا روشن کردن فیتیله ی بمب های دست ساز...بین بچه ها تقسیم کردیم ولی شلوغی و ازدحام باعث شد عادلانه تقسیم نشه و صدای همه در بیاد...سید ابراهیم گفت قضیه چیه منم بهش توضیح دادم...خیلی حالم گرفته شد که به گوش سید رسیده بود و همین قضیه باعث شد فکرم مشغول بشه و حسابی قاطی بکنم... جعفر جان متوجه شد و گفت ابوعلی غصه نخور درست میشه... بعد چند دقیقه خودش رو رسوند و یه جعبه بهم داد...گفتم چیه اینا...گفت همونی که کم داشتی...باز کردم دیدم حدود 50 تا فندکه...گفتم از ‌کجا آوردی؟ گفت از لوژستیک(تو نامه هاش اینطوری می نوشت)ون زدوم (کش رفتم)... خلاصه بعدش رفتم و از لجستیک حلالیت طلبیدم... @shahid_mostafasadrzadeh
#ارسالی_اعضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 به گفته حضرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، ایرانیان زمینه‌ساز ظهورند. @shahid_mostafasadrzadeh
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥 تنها راه درک شیرینی تقرب به خدا 🔻 ما آدم‌های عادی چطور می‌تونیم طعم شیرین نزدیک شدن به خدا رو بچشیم؟ چطور باید اون حال خوب عرفایی مثل آیت‌الله بهجت رو تجربه کنیم؟ 👈🏻 بخشی از سخنرانی و روضه علیرضا پناهیان در حرم امام حسین(ع) - صبح اربعین ۱۴۰۰ @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌸 🔴دنياپرستان و آخرتْ دوستان 👈مردم در دنیا دو دسته اند: 🔹 یک دسته برای کسانی که در دنیا برای دنیا کار کرد، و دنیا او را از آخرتش باز داشت، بر بازماندگان خویش از تهیدستی هراسان ، و از تهیدستی خویش در امان است، پس زندگانی خود را در راه سود دیگران از دست می دهد. 🔹و دیگری آن که در نیا برای آخرت کار می کند، و نعمت های دنیا نیز بدون تلاش به او روی می آورد، پس بهره هر دو جهان را چشیده، و مالک هر دو جهان می گردد، و با آبرومندی در پیشگاه خدا صبح می کند، و حاجتی را از خدا در خواست نمی کند جز آن که روا می گردد. 📘 @shahid_mostafasadrzadeh
❣📝 ♦️ بعضی از اهل معرفت و اهل سلوک معنوی معتقدند که ماه ربیع‌الاول، به معنای حقیقی کلمه، ربیع حیات است، ربیع زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابی‌عبدالله جعفربن‌محمدالصّادق ولادت یافته‌اند و ولادت پیغمبر سرآغاز همه‌ی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است. ما که اسلام را وسیله‌ی سعادت بشر و راه نجات انسان می‌دانیم، این موهبت الهی مترتب بر وجود مبارک پیغمبر است که در این ماه اتفاق افتاد. حقیقتاً باید این میلاد عظیم را مبدأ همه‌ی برکاتی دانست که خدای متعال جامعه‌ی بشری را، امت اسلامی را، پیروان حقیقت را به آن سرافراز کرده است. ۱۳۹۱/۱۱/۱۰ @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | *ارزش علم* 💎 پرقیمت‌ترین و کم‌قیمت‌ترین انسان‌ها را بشناسید 😇 کسانی که همت اسلام در هر دوره ای برای تربیت آن‌ها گمارده شده‌است 🍃 @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌸 🌸صفات والاى پرهيزکاران ❤️فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ، مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ، وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ 💎 پرهيزکاران در اين دنيا صاحب فضايلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان ميانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است» 📘 @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ بسم رب الشهدا و الصدیقین 🔰تاسوعا به روايت شهيد مرتضى عطايى (ابوعلى)، بخش هشتم؛ 🔻اوضاع به هم ريخته بود و بچه‌ها روحيه خود را از دست داده بودند. بر فشار دشمن هم هر لحظه افزوده مى‌شد. پيكر سيدابراهيم خيلى غريبانه زير آفتاب افتاده بود و نمى‌شد آن را به عقب برد. به فكر اين بودم كه چطور بچه‌ها را عقب بكشم. كار سنگين شده بود. اگر بچه‌ها عقب مى‌كشيدند، احتمال اينكه پيكر سيدابراهيم دست دشمن بيفتد زياد بود. من هم ديگر نمى‌توانستم خودم را جمع‌وجور كنم، براى همين شيخ آمد و به من گفت: "ابوعلى بلند شو. نگاه بچه‌ها الان به شماست. سيدابراهيم هم وصيت كرده بعد از او شما كار را به دست بگيريد." هر چقدر شيخ مى‌گفت، فايده نداشت و اصلاً در زانوهاى من توانى براى بلند شدن نبود. شيخ نهيبى زد و گفت: "اين طورى روحيه بچه‌ها را ضعيف تر مى‌كنى. خودت را جمع‌وجور كن. سيد هم راضى نيست كه شما اين طور باشى." به هر زحمتى بود، سيد را بلند كردم و به عقب بردم. 🔸سينه او را روى پشتم انداختم و پاهاى او روى زمين كشيده مى‌شد. ده‌بيست مترى آمدم. تنهاى تنها بودم. گريه مى‌كردم. شيخ هم پيش بچه‌ها بود و آنها را جمع‌وجور مى‌كرد. همه‌اش جوش اين را مى‌زدم كه سيدابراهيم دست دشمن نيفتد. سعى كردم او را از زاويه‌اى بياورم كه كمتر در ديد باشد. هفتادهشتاد مترى كه آوردم، خيلى خسته شدم. ديدم اگر او را روى زمين بگذارم، ديگر نمى‌توانم بلندش كنم؛ براى همين به ديوار تكيه دادم و نفس گرفتم و هر طور بود، او را به ساختمان لجستيك كه اولين خانه‌اى بود كه در القراصى تصرّف كرديم، رساندم. بچه‌ها آمدند و كمك كردند و همان جا مداحى و گريه كردند.
شهید مصطفی صدرزاده
‍ ‍ بسم رب الشهدا و الصدیقین 🔰تاسوعا به روايت شهيد مرتضى عطايى (ابوعلى)، بخش هشتم؛ 🔻اوضاع به هم ريخ
🔺تا غروب صبر كرديم، چون نمى‌شد در روشنايى او را منتقل كرد. يكى‌دو ساعتى گذشت. بچه‌ها در خانه‌اى كه پيكر سيدابراهيم بود، خيلى رفت‌وآمد مى‌كردند. دشمن شروع كرد به كوبيدن خانه با گلوله‌هاى انفجارى ٢٣ ديوانه‌وار به سمت خانه شليك مى‌كردند. پنج‌شش حفره روى ديوارهاى خانه ايجاد كرد. تيربارچى‌هايى هم كه روى پشت‌بام گذاشته بوديم، از بس بر اثر شليك دشمن، قلوه سنگ‌هاى متلاشى شده به صورتشان خورد، نتوانستند تحمل كنند و از بالا به پايين پريدند. سريع از آن خانه خارج شديم و سنگر گرفتيم، تا شب شد و سيدابراهيم را در پتو پيچيديم و به عقب فرستاديم؛ اما خودِ ما آنجا مانديم. 📚منبع كتاب: ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گفت‌وگوی دی‌بی‌سی فارسی با بوریس جانسون درباره بحران سوخت در انگلیس: من هم صبح یک‌شنبه فهمیدم سوخت نداریم @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیسی: گشایش‌هایی برای کشور در راه است 🔹آینده کشور را بسیار روشن می‌بینم و گشایش‌هایی برای کشور در حال اتفاق افتادن است. 🔹در دیدار هفتگی با مقام معظم رهبری به این موضوع اشاره کردم و ایشان فرمودند که به این نگاه (آینده روشن کشور) عمیقا اعتقاد دارم. @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌸 ⚪️وَأَلْجِئْ نَفْسَکَ فِي أُمُورِکَ کُلِّهَا إِلَى إِلَهِکَ، فَإِنَّکَ تُلْجِئُهَا إِلَى کَهْف حَرِيز وَمَانِع عَزِيز 💎«در تمام کارهايت خود را به خدا بسپار که اگر چنين کنى خود را به پناهگاهى مطمئن و نيرومند سپرده اى» 📘۳۱ @shahid_mostafasadrzadeh
❣📝 اولین و مهم‌ترین قدم این است که انسان به خود و به اخلاق و رفتار خود با نظر انتقادی نگاه کند؛ عیوب خود را با روشنی و دقت ببیند و سعی در برطرف کردن آن‌ها داشته باشد. این از عهده‌ی خود ما برمی‌آید و این تکلیفی بر دوش ماست. خطبه‌های نماز عید سعید فطر ۱۳۸۰/۹/۲۵ پ.ن: وظایف ما در گام دوم انقلاب: ۱. خودسازی ۲. جامعه‌پردازی ۳. تمدن‌سازی @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5960622000698296847.mp3
1.62M
؟❣☘ ♦️ درشبانـه‌روزبـه‌یادِ باشیـد.. باایشان‌ارتباط‌داشته‌باشیـد.. 🎤 @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئول سازمان اوج: قرار بود باباپنجعلی در پایتخت۵ شهید و پیکرش در مشهد یا کربلا دفن شود. حاج قاسم با این تصمیم مخالفت کرد و گفت این خانواده باید سالم برگردند و مگر ما مردیم که عضوی از این خانواده کم شود احسان محمدحسنی در نشست خبری: 🔻به وقت شام در کره 100 هزار دلار و تایوان 70 هزار دلار درآمد داشت 🔻برای اوج به هیچ وجه تجهیزات خریداری نکرده ایم و هر آنچه در آمد داشته ایم را در تولید سرمایه گذاری کردیم 🔻زمانی که کشور درگیر موضوع مهم تهدید داعش بود و تا 40 کیلومتری ایران آمده بود با سفارش شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی «به وقت شام» و سریال «پایتخت 5» را ساختیم. در این حوزه نزدیک به 200 اثر مستند در سوریه و عراق ساخته شد. 🔻اوج هیچ وقت در ستادهای انتخاباتی حضور نداشت. @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به بهانه محکومیت ۱۰ ساله «ولی‌الله سیف» رئیس وقت بانک مرکزی، و محکومیت ۸ ساله «احمد عراقچی» معاون وقت ارزی بانک مرکزی! ❗️آقای ظریف فرمودید دروغ بوده؟ @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از خستگی حاج قاسم و دراز کشیدن در جلسه و مقایسه آن با مسئولین ليبرال که حقوق نجومی میگیرد و به خاطر کرونا از خانه خود بیرون نمی آمد. @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌸 ◽️مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ 💠 «کسی که کردارش او را به جایی نرساند، افتخارات خاندانش اورا به جایی نخواهد رسانید.» 📚 @shahid_mostafasadrzadeh
پارسال ؛ در ماموریت اول من و به سوریه؛ دقیقا روز چهارشنبه هفتم محرم و 29 مهر 94.. ما به در خواست معرفی شدیم به نیروهای خط شکن و از ما خواسته شد که سازماندهی آموزش رو به عهده بگیریم.. همون روز با صدرزاده (سیدابراهیم) و محمدتقی و یکی از بچه ها رفتیم شناسایی منطقه روستای سابقیه روبه روی خلصه والحمره.. با منطقه که خوب آشنا شدیم ، به مقر برگشتیم و بعد از ناهار از اونجا رفتیم پادگان ارتش سلاح ولباس گرفتیم.. بعد با نیروهای خط شکن آشنا شدیم که آقامصطفی صدرزاده ما رو به اونها معرفی کرد.. درگیر سازماندهی نیروها وبرنامه هامون بودیم که دستور اجرای عملیات اومد..🌷 هدف هم پس گرفتن الحمره وخلصه از دشمن بود..✌️ شب به ما بیسیم دادن و دستور حرکت داده شد.. سوار ماشین شدیم و به طرف روستای سابقیه حرکت کردیم.. به من و محمد تقی دو گروه بیست نفره نیرو دادن که برای عملیات بزنیم به خط.. در روستای سابقیه نیروها رو جمع کردیم وباهاشون صحبت کردیم..نم نم بارون پاییزی هم میبارید و من ومحمدتقی برای این که خیس نشیم رفتیم توی یه مغازه نشستیم...همه جا تاریک و هواهم سرد بود.. بعد به ما اطلاع دادن که جناح راست باشما.. اگه گفتن بزنین به روستای قراصی کنار الحمره شما بزنین به روستا.. دستور حرکت داده شد..حرکت کردیم..حدود ساعت هشت ونیم شب از داخل روستا رفتیم به طرف باغی که معروف بود به باغ مثلثی ؛ جایی که بعدا اولین شهیدشهرستان نکا اونجا به شهادت رسیده بود حدود چند هفته بعد 🍃 توی باغ نیروهای دیگه مستقر بودن ؛ به نیروهامون گفتیم همین جا می مونیم تا ببینیم تکلیف چیه.. دو ساعتی اونجا موندیم.. من و محمدتقی به هم نگاه می کردیم و می گفتیم کدوم سمت باید بریم؟ بلاتکلیف بودیم..رفتیم پیش مصطفی (سیدابراهیم) ؛ دیدیم نشسته و داره با نقشه فرماندهان وتوجیه می کنه برای منم توضیح داد و با فرماندهان دیگه هم صحبت هایی کردیم و توجیه شدند و خلاصه دستور حرکت داده شد.. من ومحمدتقی با یکی از بچه ها کنار ستون حرکت می کردیم.. دیگه اذان صبح شده بود..روز هشتم محرم.. و بچه ها درهمون حالت نمازهاشون وخوندن و..رسیدیم به هدف..✌️ به نیروها گفتیم زیر درخت زیتون سنگر کندن ونشستن داخل سنگرها تا از خمپاره ها درامان باشن.. من پیش مصطفی موندم ؛ محمدتقی با یه دسته چندنفری رفت جلوتر ، ویکی دیگه از بچه ها باچند نفر رفتند به یه جناح دیگه.. در همین موقع درگیری ها شروع شد و تیرباران دشمن وما بود و.. که محمدتقی بیسیم زد وگفت: " اینجا داره شلوغ میشه" به مصطفی پیغامش وگفتم و به من گفت هرچی می خوای نیرو باخودت ببر.. منم باچند نفر نیرو حرکت کردیم.. داشتیم می رفتیم که سه تا خمپاره همزمان در نزدیکی مون زدن سریع درازکشیدیم ..وبعد بلند شدیم..رفتم توی سنگر پیش محمدتقی..به سمت مون مدام شلیک می کردن..در همین فاصله آقا مصطفی با بیسیم به ما گفت بریم سمت روستای قراصی ؛ برای پاکسازی و تصرف روستا..🌷 -ادامه دارد.... ( 1 ) @shahid_mostafasadrzadeh
رفت بپرسه که بانیروهای فاطمیون چیکار کنیم؟ به محض رفتن محمدتقی دشمن اومد طرف راست ما که دورمون بزنه.. به محمدتقی با بیسیم تماس گرفتم وگفتم تکلیف چیه؟ گفت بابچه های خط شکن بیا.. منم دستور حرکت دادم و هنوز چند قدم نرفته بودیم که دشمن رسید پشت خاکریز وشروع کرد به تیراندازی.. خودم وپرت کردم پشت سنگر ..اسلحه م یک طرف افتاده بود..بیسیمم یه طرف وخودم هم یه طرف.. اما دشمن حسابی تیراندازی میکرد و درگیرشده بودیم..به تیربارچی و تک تیراندازمون گفتم پیداش کنین دشمن و..وبزنین .. حدود 45 دقیقه زمین گیر شده بودیم... محمدتقی طبق دستوری که داشت با نیروهاش رفته بود به سمت روستای قراصی و من و نیروهام مونده بودیم توی محاصره.. بعد حرکت کردیم ..محمدتقی ازیه سمت رفته بود و ما ازیه سمت دیگه.. رفتیم پشت دیوار؛ نمی دونستیم ازکدوم سمت باید بریم ..توی همین اوضاع بودیم که دشمن میخواست ازسمت ما روستا رو دوربزنه و محمدتقی و بچه های دیگه رو محاصره کنه..🌷 بچه های ماهم درگیرشدن وچن تاشون وبه هلاکت هم رسوندن.. یه وقت متوجه شدیم محاصره شدیم دشمن از دو طرف میزد و از جناح پشت هم نیروهای خودی به اشتباه ما رو میزدن..تا ساعت 4 تحت محاصره بودیم... بابیسیم به محمدتقی که خودشم وسط درگیری بود گفتم: نیروی خودی مون داره به اشتباه مارو میزنه..(البته باگویش شمالی و باهیجان وعصبانیت که بعد ازعملیات محمدتقی بشوخی مدام اون جمله م وتکرارمیکرد ومی خندیدیم) محمدتقی به مصطفی گفت جریان و..ومصطفی تماس گرفت که کجایی؟ گفتم: جایی که هستیم نمیتونیم رهاش کنیم چون دور میخورین.. اون روز اول آبان 94 و روز تاسوعا شهادت حضرت ابوالفضل هم بود... بین ساعت یازده تا دوازده هم به شهادت میرسه وارتباط ما قطع میشه..🍃🌷 در همین زمان یهو یه تانک خودی زد جایی که من بودم و من داد میزدم پشت بیسیم که..یاحسین! ممدتقی این نیروی خودی داره اشتباه میزنه به ما.. وبه هرزحمتی که بود فهموندیم ماخودی هستیم.. تقریبا حدود ساعت 4 بعدازظهر محمدتقی به من گفت؛ برین داخل ساختمون های بالا..نیروهامون مهمات تموم کرده بودن..شرایط بدی داشتیم..جنازه های دشمن و میدیدیم که افتاده بود..از طرفی عملیات الحمره هم شکست خورده بود ..بخاطر همین دستورگرفتیم برگردیم توی ساختمون جناح راست.. نیروها دویدن سمت ساختمون.. -ادامه دارد.... ( 2 ) @shahid_mostafasadrzadeh
داشتیم می رفتیم که من یه لحظه برگشتم پشت سرمو نگاه کردم که ببینم دشمن اومده یانه.. هفت نفر رو دیدم لباس سیاه که داشتن میرفتن پشت خاکریز تا بیام اسلحه م وبردارم وبیارم بالا بزنمشون اونا پیشدستی کردن وزدن.. من پرت شدم پایین..بیسیمم گم شد..غلت زدم وازدستشون در رفتم..اما اونا همین طور مدام تیراندازی میکردن.. وعجیبه توی اون وضعیت یه تیر هم به من اصابت نکرد.. رفتیم پشت خاکریز و دیگه خمپاره ها شروع شد..یکی ازنیروها اون شب توی ماشین شهید شد وسوخت..🍂 خیلی خسته بودم..هم جسمی هم روحی..به هم ریخته بودم.. ارتباطم با محمدتقی کاملا قطع شده بود.. و ..کنارمون بودن براشون تعریف کردیم رفتن نیرو آوردن..تا ده شب، که میشه عاشورای پارسال اونجا بودیم.. بعد شهید حیدری گفت: بچه ها روستارو گرفتن، برگردین عقب؛ گفتم: نمیایم ..چون دوستمون اونجاست شاید بچه هامون دوربخورن.. وبعد که تماس گرفتن ومطمئن شدیم همه چی تموم شده برگشتیم .. یه سری نیرو هم مونده بود توی روستابرای نگه داشتنش ومحمدتقی هم مونده بود.. فرداش من به مسئولمون گفتم محمدتقی کجاست؟ گفت : توی روستاست و حالش هم خوبه ؛ گفتم: بیارش اگه نمیاریش ما رو ببر اونجا.. گفت :میارمش که فردا محمدتقی اومد.. محمدتقی هیچوقت ازخودش تعریف نمی کرد ولی اون روز با خوشحالی گفت چهارپنج تاشون وزدم..✌️ واین شد یک شبانه روز نبرد نفسگیر بچه ها و آزادسازی روستای "انا فتحنا لک فتحا مبینا.." ما دراین عملیات در روز تاسوعا یکی از شیرمردان ایران زمین رو ازدست دادیم...🌷 به نقل از یکی ازدوستان شهید؛ آرزوی شهادت در روز تاسوعا و عاشورا بود. و در روز تاسوعا 🌷 که شنیدم داشت ازکوچه ای رد میشد دشمن زد به سینه ش ..خون بالا آورده بود و...به آرزوش رسید..🍃 .. پایان🌷 ( 3 ) @shahid_mostafasadrzadeh
بانام جهادی دو سال و نیم بعنوان مدافع حرم به سوریه رفت، ۸ بار مجروع شده بود؛ ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل داشت وبالاخره در تاسوعای محرم 94 درحلب_قراصی بشهادت رسید.🍃 @shahid_mostafasadrzadeh