#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
🌺یک روز به #مصطفی گفتم: " دوری از تو و نگرانی از یک طرف و بعضی زخم زبانها از طرف دیگر، خیلی عذابم می دهد. حتی به بابا میگویند فکرنکنم کمتر از ماهی هفت میلیون به آنها بدهند." #مصطفی لبخند شیرینی زد و گفت: "مامان مهم نیست که چه کسی چه میگوید ،
مهم این است که ما
بتوانیم از این موقعیتی که پیش آمده نهایت استفاده را کنیم و نگذاریم بدون بهره ،از روی این سفره که برای ساختن آخرتمان پهن شده بلند شویم.
@shahid_mostafasadrzadeh
Ilya
Ali Ghelich
Arrangement, Mix & Mastering: Hasan Baba
Farsi Lyrics: Saeed Pashazadeh
Arabic Lyrics: Alawi Alghuraifi
@shahid_mostafasadrzadeh
4_5947240256993495764.mp3
10.77M
Ali Ghelich - Iliya
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره رحیم صفوی در دانشگاه دافوس ارتش درباره بیماری نوه چند روزهاش که زردی شدید داشته و دکترها گفته بودند باید خونش عوض شود.
یک قندان قند بردم خدمت رهبر انقلاب تا روی آن دعا بخوانند ...
@shahid_mostafasadrzadeh
13.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاج ابوذر روحی در روز #عید_قربان با حضور در شهر سامراء و حرم امامین عسکرین علیهماالسلام ضمن زیارت این حرم مطهر برای لحظاتی سرود سلام فرمانده را در کنار ضریح و سراب مقدس برای زائران زمزمه کرد.
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یکجایی از شعر «علی ای همای رحمت» ناقص است!
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلام اخر...
عهد با بی بی زینب(س)...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@shahid_mostafasadrzadeh
💠 استاد شهید مرتضی مطهری:
✏️ منطق شهید یعنی منطق کسی که برای جامعهٔ خودش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمیخواهد بنویسد.
📚 حماسه حسینی، ج۱، ص۱۳۵
#شهید | #استاد_مطهری
@shahid_mostafasadrzadeh
خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
وزن #مصطفی بین70تا 74 بود.
وقتی از ماموریت بر می گشت به 66 می رسید تازمانی که می خواست برگرده. بهش می گفتم باید به وزن اولت برگردی وگرنه تو ماموریت کم میاری.
در جوابم می گفت مامان نگران نباش آن قدر خداوند به ما قدرت می دهد که حتی وقتی چندروز هم غذای درست و حسابی نخوریم اصلا کم نمیاریم.
@shahid_mostafasadrzadeh
مصطفی مدت کوتاهی در هتل المپیک کار میکرد.
یک روز که میخواست به محل کار برود، به او گفتم همراهش میآیم تا از عابربانک پول بردارم و برگردم.
باهم رفتیم و وقتی به بانک رسیدیم از من خداحافظی کرد و رفت.
به او و راه رفتنش نگاه میکردم و با خودم میگفتم: «من با اطمینان کامل همسرم را بدرقه کردم که به محل کارش برود و او هم با اعتماد تمام از من خداحافظی میکند و میرود. چقدر ما خوشبختیم».
این اعتمادی که بین ما بود زندگی را خیلی شیرین کرده بود.
مصطفی خوزستانی و من شمالی بودم،
حتی در ذائقه و سلایق غذایی بسیار متفاوت بودیم و غذاهای محلی یکدیگر را نمیتوانستیم بخوریم.
آن چیزی که ما را اینقدر نزدیک کرده بود، اعتقاداتمان بود.
همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینی زندگی ما شده بود.
مصطفی پاداش سختیهایی بود که در کارفرهنگی کشیده بودم؛ او نعمت خدا بود ...
به روایت همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده - فرمانده ایرانی گردان عمار لشکر فاطمیون که در شب عاشورای حسینی بشهادت رسید🌷🌷
@shahid_mostafasadrzadeh
🌿⃟🕊¦ #شهیدانہ
مےگفت:
اخـمڪردن،
توۍمحـیطےڪه
پـرازنامحرمہ
خیلےھمخوبہ( :
#شھیدمصطفیصدرزاده
ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ
@shahid_mostafasadrzadeh
💌 یکی از اصلیترین عوامل تعیینکننده سرنوشت ما
#پیام_معنوی
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «سلام فرمانده» چطور سروده شد؟
@shahid_mostafasadrzadeh
شما هم سهیم باشید در،طرح زیارت اولی ها...
قراره چند تا دختر خانوم زیارت،اولی به همراه مادرشون برن مشهد زیارت😍
سلام دوستان هرکس مایل بود در این کار خیر سهیم باشه...
خیریه خودمونه یعنی من که خادم کانال هستم تو جریان همه برنامه ها وکارا هستم از نزدیک با چندتا از دوستان داریم همکاری میکنیم و جای نگرانی نیس
@shahid_mostafasadrzadeh
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
🌺اولین صبحی که چشم باز کردم و #مصطفی را کنارم دیدم آنقدر لذت بخش بود که مدام به خودم می گفتم نکند رؤیا باشد؟
تمام #دردها را فراموش کردم و دست کوچکش را می بوسیدم. نگاهم به علامت روی دستش افتاد؛ اول فکر کردم شاید ضربه ای خورده با نگرانی از پرستار پرسیدم. گفت: "نگران نباش" این یک علامت است. خیالم راحت شد.
در مقایسه با شبی که دوست نداشتم سپیده صبح را ببینم و مدام با خود می گفتم ای کاش تمام این چیزها خواب باشد.
صبحی که باورش برایم خیلی سخت و نفس گیر بود. من که طاقت کوچکترین ضربه را روی دستش نداشتم حالا باید تحمل کنم تیر در....😔
💢 ⚜💢⚜💢⚜
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 لحظات تکاندهنده رو در رو شدن دختران شهید اسکندری با سر بریده پدر 😭
داعش از خانواده آنها مبلغ زیادی پول برای تبادل با پیکر شهید خواسته بود که با مخالفت آنها مواجه شد
یادمون نره که هر چه داریم از شهدا و خانواده شهدا داریم
🏴 @Roshangari_ir
14.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اعلام خبر پیدا شدن پیکر سردار شهید عبدالله اسکندری به خانوادهاش/ تسنیم
🏴 @Roshangari_ir
شهید مصطفی صدرزاده
شما هم سهیم باشید در،طرح زیارت اولی ها... قراره چند تا دختر خانوم زیارت،اولی به همراه مادرشون برن مش
هرکس تا ۲۴ساعت اینده واریزی داشته باشه برای زیارت اولی ها به نیابتش تو حرم امام رضا(ع)زیارت امین الله خونده میشه.ـ.
اگر واریز کردید خصوصی اطلاع بدید🙏
قبول باشه ازهمتون
⊰•📒•⊱
.
بخون😭👇
خب میدونی ؟
سه سالش که بیشتر نبود ...
مگه یه بچه سه ساله چقدر مو داره ؟
چقدر قد داره؟
سوارِ شترش کردن؛ تو حرکت از شتر افتاد...
شب تو بیابون ترسید؛ میدونست اگه دستشون بهش برسه تازیانه میخوره، به زبون بچگی دعواش میکنن؛ ترسید...
کاروان ندیدش دور شد؛
گم شد تو بیابون
کاروان جلوتر که رفت دید یه دختربچه نیست...
زجر گفت من پیداش میکنم...
دختربچه داشت تو بیابون دنبال کاروان میگشت...
دید سوارکار داره میاد؛
ترسید و فرار کرد ....
سوار کار دنبالش رفت...
همینطور که فرار میکرد خارهای بیابون فرو میرفت کف پاش 😭
کف پای یه دختر سه ساله چقدره؟
فرار کرد.....
فرار کرد پشت یه بوته خار پنهون شد...
زجر رسید بالاسرش
میخواست فرار کنه اما کف پاش پر از خار بود..
از اسب پیاده نشد و خم شد...
موهاش و گرفت کشید بالا 😭😭😭
نگهداشت...
دخترک مدام باباشو صدا میزد 😭😭😭
بابااااااا
باباااااااا
با نگاه دخترونهاش نگاه کرد تو چشمای زجر
با زبون کودکانه گفت: نزنیاااااا
زجر دستش و بلند کرد
کوبید تو صورت دخترک 😭😭😭
اونقدر ضربه محکم بود زبون بچه بند اومد😭😭😭
صدا زد : ع... عم.... عمووو عمووو😭😭😭
از اون به بعد زبون رقیه لکنت گرفت😭😭
.
⊰•📒•⊱¦⇢#یا_رقیه
@shahid_mostafasadrzadeh