#خوابی_در_مورد_سید_ابراهیم
بسم رب الشهداء و الصدیقین
من به دلیل ناکامی سوریه نرفتنم تو این مدت ،شاید روزی حداقل دو باری گریه کنم ،
چند روز پیش دیگه بنهایتش رسید و روزی چهار الی پنج باری گریه کردم و پشت سر هم نذر می کردم و ثوابشو به شهید صدرزاده #سیدابراهیم تقدیم می کردم.
کارم به جایی رسیده بود مرغ و ماهی هایی که جیره غذایی مون برای سه چهار روز کمینمون تو .....بودو بیشترشو می دادم حیوونا و حتی به گربه التماس دعا می کردم.😭😄
شنبه از ناحیه عملیاتی اومدیم قرارگاه و یه چندتا صلوات فرستادم و زیارت ❤️حضرت زهرا❤️ رو خوندم و خوابیدم.
و اصل مطلب👇
تو عالم خواب بودم یکی از دوستان فقیر طلبه م منو دعوت کرد خونش.
مردم منتظر مهمون ویژه ای بودن و به من می گفتن فلانی مصطفی صدرزاده داره میاد دیدنت ،بیا بالای جلسه بشین .
خب من احساس کردم عالم،عالم بیداریه.
همین که نشستم مصطفی رو کنارم دیدم که داشت جواب علما و مردم رو می داد و تا منو دید دنبال تموم کردن حرفاش بود و منم همینطور.
مصطفی خیلی زود جلسه رو با مردم تموم کرد و بهم گفت بیا بریم بیرون همین که رفتیم بیرون رو کرد و بهم گفت ؛ سجاد اینا فکر می کنن من مُردم،
منم گفتم ؛ ولی من می دونم تو زنده ای ،
گفت ؛ می دونم عزیز دلم.
من به مصطفی گفتم؛ می دونی همه کس و کارم شدی؟
گفت؛ می دونم عزیز دلم
با حالت غم انگیزی به مصطفی گفتم: مصطفی کارای سوریمو جور می کنی؟
گفت:جور کردم عزیزم
سرمو انداختم پایین و بهش گفتم من تا فلان روز گیرم،خودتم می دونی،مصطفی می مونی تا بیام؟
گفت:خیلی زود میگذره ،آره بابا می مونم
(وقتی اینو گفت دیگه ته دلم قرص قرص شد)
بهش گفتم: راستی مصطفی من همیشه آرزو کردم تو آخرت باهات باشم،مثل اینکه خدا این رزقِ با تو بودنو تو دنیا هم بهم داده!
گفت:آره عزیز دلم داده
بهش گفتم : دوستم داری؟
گفت :اگه دوستت نداشتم که تو رو دوست خودم نمی کردم بابا
آخرین سوالم این بود👇
مصطفی این که الآن پیش همیم که خواب نیست؟
شهید صدرزاده یه نگاه به آسمون کرد و بوسیدمو آهسته و خیلی آروم ساعت ۳ و ۱۵ دقیقه شنبه ۱۳ شهریور از خواب پا شدم...
به امید ارتزاق جهاد و شهادت بدست #شهید_سیدابراهیم
یاعلی🌹
#به_نقل_از_سـرباز_بی_مرز
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@shahid_mostafasadrzadeh
#خوابی_در_مورد_سید_ابراهیم
بسم رب الشهداء و الصدیقین
من به دلیل ناکامی سوریه نرفتنم تو این مدت ،شاید روزی حداقل دو باری گریه کنم ،
چند روز پیش دیگه بنهایتش رسید و روزی چهار الی پنج باری گریه کردم و پشت سر هم نذر می کردم و ثوابشو به شهید صدرزاده #سیدابراهیم تقدیم می کردم.
کارم به جایی رسیده بود مرغ و ماهی هایی که جیره غذایی مون برای سه چهار روز کمینمون تو .....بودو بیشترشو می دادم حیوونا و حتی به گربه التماس دعا می کردم.😭😄
شنبه از ناحیه عملیاتی اومدیم قرارگاه و یه چندتا صلوات فرستادم و زیارت ❤️حضرت زهرا❤️ رو خوندم و خوابیدم.
و اصل مطلب👇
تو عالم خواب بودم یکی از دوستان فقیر طلبه م منو دعوت کرد خونش.
مردم منتظر مهمون ویژه ای بودن و به من می گفتن فلانی مصطفی صدرزاده داره میاد دیدنت ،بیا بالای جلسه بشین .
خب من احساس کردم عالم،عالم بیداریه.
همین که نشستم مصطفی رو کنارم دیدم که داشت جواب علما و مردم رو می داد و تا منو دید دنبال تموم کردن حرفاش بود و منم همینطور.
مصطفی خیلی زود جلسه رو با مردم تموم کرد و بهم گفت بیا بریم بیرون همین که رفتیم بیرون رو کرد و بهم گفت ؛ سجاد اینا فکر می کنن من مُردم،
منم گفتم ؛ ولی من می دونم تو زنده ای ،
گفت ؛ می دونم عزیز دلم.
من به مصطفی گفتم؛ می دونی همه کس و کارم شدی؟
گفت؛ می دونم عزیز دلم
با حالت غم انگیزی به مصطفی گفتم: مصطفی کارای سوریمو جور می کنی؟
گفت:جور کردم عزیزم
سرمو انداختم پایین و بهش گفتم من تا فلان روز گیرم،خودتم می دونی،مصطفی می مونی تا بیام؟
گفت:خیلی زود میگذره ،آره بابا می مونم
(وقتی اینو گفت دیگه ته دلم قرص قرص شد)
بهش گفتم: راستی مصطفی من همیشه آرزو کردم تو آخرت باهات باشم،مثل اینکه خدا این رزقِ با تو بودنو تو دنیا هم بهم داده!
گفت:آره عزیز دلم داده
بهش گفتم : دوستم داری؟
گفت :اگه دوستت نداشتم که تو رو دوست خودم نمی کردم بابا
آخرین سوالم این بود👇
مصطفی این که الآن پیش همیم که خواب نیست؟
شهید صدرزاده یه نگاه به آسمون کرد و بوسیدمو آهسته و خیلی آروم ساعت ۳ و ۱۵ دقیقه شنبه ۱۳ شهریور از خواب پا شدم...
به امید ارتزاق جهاد و شهادت بدست #شهید_سیدابراهیم
یاعلی🌹
#به_نقل_از_سـرباز_بی_مرز
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خوابی_در_مورد_سید_ابراهیم
بسم رب الشهداء و الصدیقین
من به دلیل ناکامی سوریه نرفتنم تو این مدت ،شاید روزی حداقل دو باری گریه کنم ،
چند روز پیش دیگه بنهایتش رسید و روزی چهار الی پنج باری گریه کردم و پشت سر هم نذر می کردم و ثوابشو به شهید صدرزاده #سیدابراهیم تقدیم می کردم.
کارم به جایی رسیده بود مرغ و ماهی هایی که جیره غذایی مون برای سه چهار روز کمینمون تو .....بودو بیشترشو می دادم حیوونا و حتی به گربه التماس دعا می کردم.😭😄
شنبه از ناحیه عملیاتی اومدیم قرارگاه و یه چندتا صلوات فرستادم و زیارت ❤️حضرت زهرا❤️ رو خوندم و خوابیدم.
و اصل مطلب👇
تو عالم خواب بودم یکی از دوستان فقیر طلبه م منو دعوت کرد خونش.
مردم منتظر مهمون ویژه ای بودن و به من می گفتن فلانی مصطفی صدرزاده داره میاد دیدنت ،بیا بالای جلسه بشین .
خب من احساس کردم عالم،عالم بیداریه.
همین که نشستم مصطفی رو کنارم دیدم که داشت جواب علما و مردم رو می داد و تا منو دید دنبال تموم کردن حرفاش بود و منم همینطور.
مصطفی خیلی زود جلسه رو با مردم تموم کرد و بهم گفت بیا بریم بیرون همین که رفتیم بیرون رو کرد و بهم گفت ؛ سجاد اینا فکر می کنن من مُردم،
منم گفتم ؛ ولی من می دونم تو زنده ای ،
گفت ؛ می دونم عزیز دلم.
من به مصطفی گفتم؛ می دونی همه کس و کارم شدی؟
گفت؛ می دونم عزیز دلم
با حالت غم انگیزی به مصطفی گفتم: مصطفی کارای سوریمو جور می کنی؟
گفت:جور کردم عزیزم
سرمو انداختم پایین و بهش گفتم من تا فلان روز گیرم،خودتم می دونی،مصطفی می مونی تا بیام؟
گفت:خیلی زود میگذره ،آره بابا می مونم
(وقتی اینو گفت دیگه ته دلم قرص قرص شد)
بهش گفتم: راستی مصطفی من همیشه آرزو کردم تو آخرت باهات باشم،مثل اینکه خدا این رزقِ با تو بودنو تو دنیا هم بهم داده!
گفت:آره عزیز دلم داده
بهش گفتم : دوستم داری؟
گفت :اگه دوستت نداشتم که تو رو دوست خودم نمی کردم بابا
آخرین سوالم این بود👇
مصطفی این که الآن پیش همیم که خواب نیست؟
شهید صدرزاده یه نگاه به آسمون کرد و بوسیدمو آهسته و خیلی آروم ساعت ۳ و ۱۵ دقیقه شنبه ۱۳ شهریور از خواب پا شدم...
به امید ارتزاق جهاد و شهادت بدست #شهید_سیدابراهیم
یاعلی🌹
#به_نقل_از_سـرباز_بی_مرز
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh