eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهداء و الصدیقین من به دلیل ناکامی سوریه نرفتنم تو این مدت ،شاید روزی حداقل دو باری گریه کنم ، چند روز پیش دیگه بنهایتش رسید و روزی چهار الی پنج باری گریه کردم و پشت سر هم نذر می کردم و ثوابشو به شهید صدرزاده تقدیم می کردم. کارم به جایی رسیده بود مرغ و ماهی هایی که جیره غذایی مون برای سه چهار روز کمینمون تو .....بودو بیشترشو می دادم حیوونا و حتی به گربه التماس دعا می کردم.😭😄 شنبه از ناحیه عملیاتی اومدیم قرارگاه و یه چندتا صلوات فرستادم و زیارت ❤️حضرت زهرا❤️ رو خوندم و خوابیدم. و اصل مطلب👇 تو عالم خواب بودم یکی از دوستان فقیر طلبه م منو دعوت کرد خونش. مردم منتظر مهمون ویژه ای بودن و به من می گفتن فلانی مصطفی صدرزاده داره میاد دیدنت ،بیا بالای جلسه بشین . خب من احساس کردم عالم،عالم بیداریه. همین که نشستم مصطفی رو کنارم دیدم که داشت جواب علما و مردم رو می داد و تا منو دید دنبال تموم کردن حرفاش بود و منم همینطور. مصطفی خیلی زود جلسه رو با مردم تموم کرد و بهم گفت بیا بریم بیرون همین که رفتیم بیرون رو کرد و بهم گفت ؛ سجاد اینا فکر می کنن من مُردم، منم گفتم ؛ ولی من می دونم تو زنده ای ، گفت ؛ می دونم عزیز دلم. من به مصطفی گفتم؛ می دونی همه کس و کارم شدی؟ گفت؛ می دونم عزیز دلم با حالت غم انگیزی به مصطفی گفتم: مصطفی کارای سوریمو جور می کنی؟ گفت:جور کردم عزیزم سرمو انداختم پایین و بهش گفتم من تا فلان روز گیرم،خودتم می دونی،مصطفی می مونی تا بیام؟ گفت:خیلی زود میگذره ،آره بابا می مونم (وقتی اینو گفت دیگه ته دلم قرص قرص شد) بهش گفتم: راستی مصطفی من همیشه آرزو کردم تو آخرت باهات باشم،مثل اینکه خدا این رزقِ با تو بودنو تو دنیا هم بهم داده! گفت:آره عزیز دلم داده بهش گفتم : دوستم داری؟ گفت :اگه دوستت نداشتم که تو رو دوست خودم نمی کردم بابا آخرین سوالم این بود👇 مصطفی این که الآن پیش همیم که خواب نیست؟ شهید صدرزاده یه نگاه به آسمون کرد و بوسیدمو آهسته و خیلی آروم ساعت ۳ و ۱۵ دقیقه شنبه ۱۳ شهریور از خواب پا شدم... به امید ارتزاق جهاد و شهادت بدست یاعلی🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @shahid_mostafasadrzadeh
بسم رب الشهداء و الصدیقین من به دلیل ناکامی سوریه نرفتنم تو این مدت ،شاید روزی حداقل دو باری گریه کنم ، چند روز پیش دیگه بنهایتش رسید و روزی چهار الی پنج باری گریه کردم و پشت سر هم نذر می کردم و ثوابشو به شهید صدرزاده تقدیم می کردم. کارم به جایی رسیده بود مرغ و ماهی هایی که جیره غذایی مون برای سه چهار روز کمینمون تو .....بودو بیشترشو می دادم حیوونا و حتی به گربه التماس دعا می کردم.😭😄 شنبه از ناحیه عملیاتی اومدیم قرارگاه و یه چندتا صلوات فرستادم و زیارت ❤️حضرت زهرا❤️ رو خوندم و خوابیدم. و اصل مطلب👇 تو عالم خواب بودم یکی از دوستان فقیر طلبه م منو دعوت کرد خونش. مردم منتظر مهمون ویژه ای بودن و به من می گفتن فلانی مصطفی صدرزاده داره میاد دیدنت ،بیا بالای جلسه بشین . خب من احساس کردم عالم،عالم بیداریه. همین که نشستم مصطفی رو کنارم دیدم که داشت جواب علما و مردم رو می داد و تا منو دید دنبال تموم کردن حرفاش بود و منم همینطور. مصطفی خیلی زود جلسه رو با مردم تموم کرد و بهم گفت بیا بریم بیرون همین که رفتیم بیرون رو کرد و بهم گفت ؛ سجاد اینا فکر می کنن من مُردم، منم گفتم ؛ ولی من می دونم تو زنده ای ، گفت ؛ می دونم عزیز دلم. من به مصطفی گفتم؛ می دونی همه کس و کارم شدی؟ گفت؛ می دونم عزیز دلم با حالت غم انگیزی به مصطفی گفتم: مصطفی کارای سوریمو جور می کنی؟ گفت:جور کردم عزیزم سرمو انداختم پایین و بهش گفتم من تا فلان روز گیرم،خودتم می دونی،مصطفی می مونی تا بیام؟ گفت:خیلی زود میگذره ،آره بابا می مونم (وقتی اینو گفت دیگه ته دلم قرص قرص شد) بهش گفتم: راستی مصطفی من همیشه آرزو کردم تو آخرت باهات باشم،مثل اینکه خدا این رزقِ با تو بودنو تو دنیا هم بهم داده! گفت:آره عزیز دلم داده بهش گفتم : دوستم داری؟ گفت :اگه دوستت نداشتم که تو رو دوست خودم نمی کردم بابا آخرین سوالم این بود👇 مصطفی این که الآن پیش همیم که خواب نیست؟ شهید صدرزاده یه نگاه به آسمون کرد و بوسیدمو آهسته و خیلی آروم ساعت ۳ و ۱۵ دقیقه شنبه ۱۳ شهریور از خواب پا شدم... به امید ارتزاق جهاد و شهادت بدست یاعلی🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
بسم رب الشهداء و الصدیقین من به دلیل ناکامی سوریه نرفتنم تو این مدت ،شاید روزی حداقل دو باری گریه کنم ، چند روز پیش دیگه بنهایتش رسید و روزی چهار الی پنج باری گریه کردم و پشت سر هم نذر می کردم و ثوابشو به شهید صدرزاده تقدیم می کردم. کارم به جایی رسیده بود مرغ و ماهی هایی که جیره غذایی مون برای سه چهار روز کمینمون تو .....بودو بیشترشو می دادم حیوونا و حتی به گربه التماس دعا می کردم.😭😄 شنبه از ناحیه عملیاتی اومدیم قرارگاه و یه چندتا صلوات فرستادم و زیارت ❤️حضرت زهرا❤️ رو خوندم و خوابیدم. و اصل مطلب👇 تو عالم خواب بودم یکی از دوستان فقیر طلبه م منو دعوت کرد خونش. مردم منتظر مهمون ویژه ای بودن و به من می گفتن فلانی مصطفی صدرزاده داره میاد دیدنت ،بیا بالای جلسه بشین . خب من احساس کردم عالم،عالم بیداریه. همین که نشستم مصطفی رو کنارم دیدم که داشت جواب علما و مردم رو می داد و تا منو دید دنبال تموم کردن حرفاش بود و منم همینطور. مصطفی خیلی زود جلسه رو با مردم تموم کرد و بهم گفت بیا بریم بیرون همین که رفتیم بیرون رو کرد و بهم گفت ؛ سجاد اینا فکر می کنن من مُردم، منم گفتم ؛ ولی من می دونم تو زنده ای ، گفت ؛ می دونم عزیز دلم. من به مصطفی گفتم؛ می دونی همه کس و کارم شدی؟ گفت؛ می دونم عزیز دلم با حالت غم انگیزی به مصطفی گفتم: مصطفی کارای سوریمو جور می کنی؟ گفت:جور کردم عزیزم سرمو انداختم پایین و بهش گفتم من تا فلان روز گیرم،خودتم می دونی،مصطفی می مونی تا بیام؟ گفت:خیلی زود میگذره ،آره بابا می مونم (وقتی اینو گفت دیگه ته دلم قرص قرص شد) بهش گفتم: راستی مصطفی من همیشه آرزو کردم تو آخرت باهات باشم،مثل اینکه خدا این رزقِ با تو بودنو تو دنیا هم بهم داده! گفت:آره عزیز دلم داده بهش گفتم : دوستم داری؟ گفت :اگه دوستت نداشتم که تو رو دوست خودم نمی کردم بابا آخرین سوالم این بود👇 مصطفی این که الآن پیش همیم که خواب نیست؟ شهید صدرزاده یه نگاه به آسمون کرد و بوسیدمو آهسته و خیلی آروم ساعت ۳ و ۱۵ دقیقه شنبه ۱۳ شهریور از خواب پا شدم... به امید ارتزاق جهاد و شهادت بدست یاعلی🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh