eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
198 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤♥️ شب عملیات این‌ها حنابندان می‌کنند یا به عبارتی وصیت می‌کنند. در فیلمی که همان شب ضبط کرده اند، مصطفی در حالی که انگور می‌خورد وصیت هم می‌کند و یکی از مسئولین آنجا را وصی خودش قرار می‌دهد. ✨ به او می‌گوید این وصیت‌ها را ضبط کن. آن بنده خدا اولش فکر می‌کند مصطفی شوخی می‌کند، برای همین چند لحظه‌ای را ضبط می‌کند🎥 اگر این فیلم را دیده باشید می‌بینید که ، هم به جمعشان اضافه می‌شود. مصطفی می‌گوید: فردا روز تاسوعا است و در رحمت خدا باز است حال می‌دهد که فردا شهید بشی 😁♥️ کسی که از بردن اسمش معذوریم و فایل صوتی او را دارم، اما تعهد اخلاقی داده ام که منتشر نکنم؛ برای من تعریف کرد که بعد از شنیدن حرف‌های مصطفی ناراحت شدم و رفتم نشستم داخل ماشین... دیدم مصطفی هم آمد و پیشم نشست و گفت: می‌خواهم با شما صحبت کنم. به او گفتم اگر می‌خواهی راجع به شهادت و این چیز‌ها حرف بزنی برو، چون روحیه بچه‌ها خراب می‌شود! این فرد تعریف می‌کند که حتی مصطفی را تهدید کرده به اخراج از سوریه کرده بود، اما مصطفی می‌گوید: حرف هایم را بشنو اگر می‌خواهی ضبط نکن! فقط این را بدان من تا قبل از ظهر تاسوعا بین شما نفس می‌کشم و اگر شهید نشدم شما می‌توانی من را تیرباران کنی یا از سوریه اخراج کنی :) 🥀 مصطفی حتی به او می‌گوید من با یک گلوله شهید می‌شوم ! ♥️ راوی پدر بزرگوار شهید 🕊 🥀 @shahid_mostafasadrzadeh
◾️‍ ✨💔 همیشه به من می‌گفت که او را از زیر قرآن رد کنم.... تصمیم گرفتم هنگام دفن برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم :) وقتے تربت امام حسین «علیه السلام» را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفے گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد!💔 همان جا گفتم: «می‌خواستی در آخرین لحظه، «عند ربهم یرزقون» بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟!🥀 همه اینها را می‌دانم! من با تو زندگی می‌کنم مصطفے 🙃♥️».  راوی همسرشهید @shahid_mostafasadrzadeh
◾️‍ ✨💔 همیشه به من می‌گفت که او را از زیر قرآن رد کنم.... تصمیم گرفتم هنگام دفن برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم :) وقتے تربت امام حسین «علیه السلام» را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفے گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد!💔 همان جا گفتم: «می‌خواستی در آخرین لحظه، «عند ربهم یرزقون» بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟!🥀 همه اینها را می‌دانم! من با تو زندگی می‌کنم مصطفے 🙃♥️».  راوی همسرشهید @shahid_mostafasadrzadeh
✨🎙 بیشتر از همه عاشق نماز خواندن هایش بودم... من در چفیه مصطفی قداست را لمس کردم! آن را مینداخت دور گردنش و بعد الله اکبر میگفت. هول هولکی نماز نمیخواند... آرام میخواند و حسابی با خدایش حال میکرد . تسبیحات اربعه را آنقدر لطیف میخواند که دلت میلرزید♥️ نمازش که تمام میشد تسبیحات خانم حضرت زهرا س را میخواند و بعد مهر را در دستش میگرفت و روی تخت مینشست... :) گاهی صوت شهدا را گوش میکرد و عکس های شهادتشان را با تمنا نگاه می کرد...💔✨ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
✨💔 همیشه به من می‌گفت که او را از زیر قرآن رد کنم.... تصمیم گرفتم هنگام دفن برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم :) وقتے تربت امام حسین «علیه السلام» را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفے گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد! همان جا گفتم: «می‌خواستی در آخرین لحظه، «عند ربهم یرزقون» بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟!🥀 همه اینها را می‌دانم! من با تو زندگی می‌کنم مصطفے:)♥️».   راوی همسرشهید ❤️شهید مصطفی صدرزاده❤️ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🎤🌿 هیچ وقت یادم نمی رود علاقه اش را به سادات و این موضوع را که چقدر دلش میخواست سید باشد... یک بار ذوق زده برایمان تعریف کرد که خواب حضرت زهرا س را دیده✨ در خواب حضرت زهرا س عمامه ی مشکی روی سرش گذاشته و گفته بودند : اینقدر غصه نخور تو هم سیدے!♥️    https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🎙♥️ یک روز به مصطفے گفتم: "دوری از تو و نگرانی از یک طرف و بعضی زخم زبان ها از طرف دیگر، خیلی عذابم می دهد! حتی به بابا می‌گویند فکر نکنم کمتر از ماهی هفت میلیون به آنها  بدهند.🚶🏻‍♂💔" مصطفی لبخند شیرینی زد و گفت: "مامان! مهم نیست که چه کسی ، چه میگوید! مهم این است که ما بتوانیم از این موقعیتی که پیش آمده نهایت استفاده را کنیم و نگذاریم بدون بهره از روی این سفره که برای ساختن آخرتمان پهن شده بلند شویم.🖐🏻:)✨" https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
♥️🎙 یادگیری قرآن براش خیلے مهم بود! تا جایے که دنبال یکی از بهترین اساتیدِ زمان شهر رفت و با زحمت فراوان برای آموزش قرآن به نوجوان‌ها ایشون رو به مسجد آورد!🍃 گاهے میشد زمانی که استاد براش کاری پیش میومد، سیدابراهیم پیش نوجوان‌ها مینشست و از عمد قرآن رو اشتباه میخوند، تا بچه‌ها اشتباهش رو بگیرن و امیدوار بشن به ادامه یادگیری قرآن😁✨ راوی دوست شهید 👇👇 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
♥️🎙 هر چه میگذشت وابستگے ام به او زیادتر میشد... باورم نمیشد جوانے با این سن کم این قدر خودساخته و اهل مراقبه باشد!🍃 اوایل ورودم به بسیج بود ، ما را به اردو برده بود... آب آشامیدنے نداشتیم! یک لیوان از رودخانه پر کرد و گفت :"سه تا بسم الله بگو و بخور!"😁 این قدر حرفش را قبول داشتم ، بسم الله گفتم و آب را خوردم. خندید و گفت : "چرا انقدر ساده ای و حرف من رو باور میکنے؟!" گفتم : "شما هر چی بگے من قبول میکنم!😃♥️" نه تنها من بلکه تمام بچه های بسیج اینطور بودند...🕊 شهید_مصطفے_صدرزاده راوی دوست و شاگرد شهید توصیه_شهید https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
♥️🎙 هیچ وقت زیر بار حرف زور نمی رفت... در فامیل معروف بود و شوخ طبعی و بذله گویی✨😃 همیشه پر انرژی و در عین حال مهربان بود!🌸 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh