eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
 71رفتیم  زادگاه مصطفی .. خدمت  و  و عمه ی مصطفی  درطول مسیر بچه ها باهم دعوا می کردن که کی باید کنار   بشینه .☺️ چون   بد ماشین بود به بچه ها گفتم: بذارید تمام مسیر کنار پنجره باشه ❣  وقتی رسیدیم شوشتر بچه ها گفتن:  دیگه نوبت ماست .😐 بابا به مصطفی گفت:  اجازه بده داداش  بشینه کنار پنجره،  مصطفی گفت: من حالم بد میشه بابا،  گفت: حالا که حالت بد میشه بقیه راه رو  پیاده بیا خونه ی عمه ،😳 مصطفی گفت :پس منو پیاده  کنید😐  خودم میام ،اولش فکر کردیم میخواد  ما رو بترسونه ولی اصرار کرد که پیاده بشه  پدرش هم برای تنبیه، او را پیدا کرد ،😔 من خیلی ناراحت شدم گفتم:  این چه کاری بود کردی؟ گفت: نگران نباش، الان از این  خیابون فرعی میرم دور میزنم سوارش میکنم ،  وقتی دور زدیم  رو ندیدیم😳  انگار دنیا  خراب شد گفتم:  مگه ممکنه رفته باشه ؟؟؟ تمام مسیر رو بادقت نگاه کردیم ، اثری ازش نبود😔  وقتی رسیدیم منزل عمه ی مصطفی هر چه زنگ زدیم کسی در رو باز نکرد،  متوجه شدیم خونه نیستن ، خیلی بد شد فقط می گفتم مصطفی  بگردم کجایی،🌹 که دیدم از  دیوار منزل عمه اومد بالا و  گفت :من که گفتم: خودم میرم  گفتم آخه چطور خودتو رسوندی؟؟؟ گفت: به یه موتوری گفتم منو برسون به منزل استاداحمدمکانیک( شوهرعمه ) بعد منو رسوند در خونه عمه ،  من که گفته بودم خودم میام  چرا  شدید؟ این  در حد یه بچه شش ساله نبود و  اشتباه ما این بود که فکر  می کردیم مصطفی بچه است....❣🌹❣ @shahid_mostafasadrzadeh
 71رفتیم  زادگاه مصطفی .. خدمت  و  و عمه ی مصطفی  درطول مسیر بچه ها باهم دعوا می کردن که کی باید کنار   بشینه .☺️ چون   بد ماشین بود به بچه ها گفتم: بذارید تمام مسیر کنار پنجره باشه ❣  وقتی رسیدیم شوشتر بچه ها گفتن:  دیگه نوبت ماست .😐 بابا به مصطفی گفت:  اجازه بده داداش  بشینه کنار پنجره،  مصطفی گفت: من حالم بد میشه بابا،  گفت: حالا که حالت بد میشه بقیه راه رو  پیاده بیا خونه ی عمه ،😳 مصطفی گفت :پس منو پیاده  کنید😐  خودم میام ،اولش فکر کردیم میخواد  ما رو بترسونه ولی اصرار کرد که پیاده بشه  پدرش هم برای تنبیه، او را پیدا کرد ،😔 من خیلی ناراحت شدم گفتم:  این چه کاری بود کردی؟ گفت: نگران نباش، الان از این  خیابون فرعی میرم دور میزنم سوارش میکنم ،  وقتی دور زدیم  رو ندیدیم😳  انگار دنیا  خراب شد گفتم:  مگه ممکنه رفته باشه ؟؟؟ تمام مسیر رو بادقت نگاه کردیم ، اثری ازش نبود😔  وقتی رسیدیم منزل عمه ی مصطفی هر چه زنگ زدیم کسی در رو باز نکرد،  متوجه شدیم خونه نیستن ، خیلی بد شد فقط می گفتم مصطفی  بگردم کجایی،🌹 که دیدم از  دیوار منزل عمه اومد بالا و  گفت :من که گفتم: خودم میرم  گفتم آخه چطور خودتو رسوندی؟؟؟ گفت: به یه موتوری گفتم منو برسون به منزل استاداحمدمکانیک( شوهرعمه ) بعد منو رسوند در خونه عمه ،  من که گفته بودم خودم میام  چرا  شدید؟ این  در حد یه بچه شش ساله نبود و  اشتباه ما این بود که فکر  می کردیم مصطفی بچه است....❣🌹❣ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
 71رفتیم  زادگاه مصطفی .. خدمت  و  و عمه ی مصطفی  درطول مسیر بچه ها باهم دعوا می کردن که کی باید کنار   بشینه .☺️ چون   بد ماشین بود به بچه ها گفتم: بذارید تمام مسیر کنار پنجره باشه ❣  وقتی رسیدیم شوشتر بچه ها گفتن:  دیگه نوبت ماست .😐 بابا به مصطفی گفت:  اجازه بده داداش  بشینه کنار پنجره،  مصطفی گفت: من حالم بد میشه بابا،  گفت: حالا که حالت بد میشه بقیه راه رو  پیاده بیا خونه ی عمه ،😳 مصطفی گفت :پس منو پیاده  کنید😐  خودم میام ،اولش فکر کردیم میخواد  ما رو بترسونه ولی اصرار کرد که پیاده بشه  پدرش هم برای تنبیه، او را پیدا کرد ،😔 من خیلی ناراحت شدم گفتم:  این چه کاری بود کردی؟ گفت: نگران نباش، الان از این  خیابون فرعی میرم دور میزنم سوارش میکنم ،  وقتی دور زدیم  رو ندیدیم😳  انگار دنیا  خراب شد گفتم:  مگه ممکنه رفته باشه ؟؟؟ تمام مسیر رو بادقت نگاه کردیم ، اثری ازش نبود😔  وقتی رسیدیم منزل عمه ی مصطفی هر چه زنگ زدیم کسی در رو باز نکرد،  متوجه شدیم خونه نیستن ، خیلی بد شد فقط می گفتم مصطفی  بگردم کجایی،🌹 که دیدم از  دیوار منزل عمه اومد بالا و  گفت :من که گفتم: خودم میرم  گفتم آخه چطور خودتو رسوندی؟؟؟ گفت: به یه موتوری گفتم منو برسون به منزل استاداحمدمکانیک( شوهرعمه ) بعد منو رسوند در خونه عمه ،  من که گفته بودم خودم میام  چرا  شدید؟ این  در حد یه بچه شش ساله نبود و  اشتباه ما این بود که فکر  می کردیم مصطفی بچه است....❣🌹❣ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh