eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
پارسال ؛ در ماموریت اول من و به سوریه؛ دقیقا روز چهارشنبه هفتم محرم و 29 مهر 94.. ما به در خواست معرفی شدیم به نیروهای خط شکن و از ما خواسته شد که سازماندهی آموزش رو به عهده بگیریم.. همون روز با صدرزاده (سیدابراهیم) و محمدتقی و یکی از بچه ها رفتیم شناسایی منطقه روستای سابقیه روبه روی خلصه والحمره.. با منطقه که خوب آشنا شدیم ، به مقر برگشتیم و بعد از ناهار از اونجا رفتیم پادگان ارتش سلاح ولباس گرفتیم.. بعد با نیروهای خط شکن آشنا شدیم که آقامصطفی صدرزاده ما رو به اونها معرفی کرد.. درگیر سازماندهی نیروها وبرنامه هامون بودیم که دستور اجرای عملیات اومد..🌷 هدف هم پس گرفتن الحمره وخلصه از دشمن بود..✌️ شب به ما بیسیم دادن و دستور حرکت داده شد.. سوار ماشین شدیم و به طرف روستای سابقیه حرکت کردیم.. به من و محمد تقی دو گروه بیست نفره نیرو دادن که برای عملیات بزنیم به خط.. در روستای سابقیه نیروها رو جمع کردیم وباهاشون صحبت کردیم..نم نم بارون پاییزی هم میبارید و من ومحمدتقی برای این که خیس نشیم رفتیم توی یه مغازه نشستیم...همه جا تاریک و هواهم سرد بود.. بعد به ما اطلاع دادن که جناح راست باشما.. اگه گفتن بزنین به روستای قراصی کنار الحمره شما بزنین به روستا.. دستور حرکت داده شد..حرکت کردیم..حدود ساعت هشت ونیم شب از داخل روستا رفتیم به طرف باغی که معروف بود به باغ مثلثی ؛ جایی که بعدا اولین شهیدشهرستان نکا اونجا به شهادت رسیده بود حدود چند هفته بعد 🍃 توی باغ نیروهای دیگه مستقر بودن ؛ به نیروهامون گفتیم همین جا می مونیم تا ببینیم تکلیف چیه.. دو ساعتی اونجا موندیم.. من و محمدتقی به هم نگاه می کردیم و می گفتیم کدوم سمت باید بریم؟ بلاتکلیف بودیم..رفتیم پیش مصطفی (سیدابراهیم) ؛ دیدیم نشسته و داره با نقشه فرماندهان وتوجیه می کنه برای منم توضیح داد و با فرماندهان دیگه هم صحبت هایی کردیم و توجیه شدند و خلاصه دستور حرکت داده شد.. من ومحمدتقی با یکی از بچه ها کنار ستون حرکت می کردیم.. دیگه اذان صبح شده بود..روز هشتم محرم.. و بچه ها درهمون حالت نمازهاشون وخوندن و..رسیدیم به هدف..✌️ به نیروها گفتیم زیر درخت زیتون سنگر کندن ونشستن داخل سنگرها تا از خمپاره ها درامان باشن.. من پیش مصطفی موندم ؛ محمدتقی با یه دسته چندنفری رفت جلوتر ، ویکی دیگه از بچه ها باچند نفر رفتند به یه جناح دیگه.. در همین موقع درگیری ها شروع شد و تیرباران دشمن وما بود و.. که محمدتقی بیسیم زد وگفت: " اینجا داره شلوغ میشه" به مصطفی پیغامش وگفتم و به من گفت هرچی می خوای نیرو باخودت ببر.. منم باچند نفر نیرو حرکت کردیم.. داشتیم می رفتیم که سه تا خمپاره همزمان در نزدیکی مون زدن سریع درازکشیدیم ..وبعد بلند شدیم..رفتم توی سنگر پیش محمدتقی..به سمت مون مدام شلیک می کردن..در همین فاصله آقا مصطفی با بیسیم به ما گفت بریم سمت روستای قراصی ؛ برای پاکسازی و تصرف روستا..🌷 -ادامه دارد.... ( 1 ) https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
رفت بپرسه که بانیروهای فاطمیون چیکار کنیم؟ به محض رفتن محمدتقی دشمن اومد طرف راست ما که دورمون بزنه.. به محمدتقی با بیسیم تماس گرفتم وگفتم تکلیف چیه؟ گفت بابچه های خط شکن بیا.. منم دستور حرکت دادم و هنوز چند قدم نرفته بودیم که دشمن رسید پشت خاکریز وشروع کرد به تیراندازی.. خودم وپرت کردم پشت سنگر ..اسلحه م یک طرف افتاده بود..بیسیمم یه طرف وخودم هم یه طرف.. اما دشمن حسابی تیراندازی میکرد و درگیرشده بودیم..به تیربارچی و تک تیراندازمون گفتم پیداش کنین دشمن و..وبزنین .. حدود 45 دقیقه زمین گیر شده بودیم... محمدتقی طبق دستوری که داشت با نیروهاش رفته بود به سمت روستای قراصی و من و نیروهام مونده بودیم توی محاصره.. بعد حرکت کردیم ..محمدتقی ازیه سمت رفته بود و ما ازیه سمت دیگه.. رفتیم پشت دیوار؛ نمی دونستیم ازکدوم سمت باید بریم ..توی همین اوضاع بودیم که دشمن میخواست ازسمت ما روستا رو دوربزنه و محمدتقی و بچه های دیگه رو محاصره کنه..🌷 بچه های ماهم درگیرشدن وچن تاشون وبه هلاکت هم رسوندن.. یه وقت متوجه شدیم محاصره شدیم دشمن از دو طرف میزد و از جناح پشت هم نیروهای خودی به اشتباه ما رو میزدن..تا ساعت 4 تحت محاصره بودیم... بابیسیم به محمدتقی که خودشم وسط درگیری بود گفتم: نیروی خودی مون داره به اشتباه مارو میزنه..(البته باگویش شمالی و باهیجان وعصبانیت که بعد ازعملیات محمدتقی بشوخی مدام اون جمله م وتکرارمیکرد ومی خندیدیم) محمدتقی به مصطفی گفت جریان و..ومصطفی تماس گرفت که کجایی؟ گفتم: جایی که هستیم نمیتونیم رهاش کنیم چون دور میخورین.. اون روز اول آبان 94 و روز تاسوعا شهادت حضرت ابوالفضل هم بود... بین ساعت یازده تا دوازده هم به شهادت میرسه وارتباط ما قطع میشه..🍃🌷 در همین زمان یهو یه تانک خودی زد جایی که من بودم و من داد میزدم پشت بیسیم که..یاحسین! ممدتقی این نیروی خودی داره اشتباه میزنه به ما.. وبه هرزحمتی که بود فهموندیم ماخودی هستیم.. تقریبا حدود ساعت 4 بعدازظهر محمدتقی به من گفت؛ برین داخل ساختمون های بالا..نیروهامون مهمات تموم کرده بودن..شرایط بدی داشتیم..جنازه های دشمن و میدیدیم که افتاده بود..از طرفی عملیات الحمره هم شکست خورده بود ..بخاطر همین دستورگرفتیم برگردیم توی ساختمون جناح راست.. نیروها دویدن سمت ساختمون.. -ادامه دارد.... ( 2 ) https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
داشتیم می رفتیم که من یه لحظه برگشتم پشت سرمو نگاه کردم که ببینم دشمن اومده یانه.. هفت نفر رو دیدم لباس سیاه که داشتن میرفتن پشت خاکریز تا بیام اسلحه م وبردارم وبیارم بالا بزنمشون اونا پیشدستی کردن وزدن.. من پرت شدم پایین..بیسیمم گم شد..غلت زدم وازدستشون در رفتم..اما اونا همین طور مدام تیراندازی میکردن.. وعجیبه توی اون وضعیت یه تیر هم به من اصابت نکرد.. رفتیم پشت خاکریز و دیگه خمپاره ها شروع شد..یکی ازنیروها اون شب توی ماشین شهید شد وسوخت..🍂 خیلی خسته بودم..هم جسمی هم روحی..به هم ریخته بودم.. ارتباطم با محمدتقی کاملا قطع شده بود.. و ..کنارمون بودن براشون تعریف کردیم رفتن نیرو آوردن..تا ده شب، که میشه عاشورای پارسال اونجا بودیم.. بعد شهید حیدری گفت: بچه ها روستارو گرفتن، برگردین عقب؛ گفتم: نمیایم ..چون دوستمون اونجاست شاید بچه هامون دوربخورن.. وبعد که تماس گرفتن ومطمئن شدیم همه چی تموم شده برگشتیم .. یه سری نیرو هم مونده بود توی روستابرای نگه داشتنش ومحمدتقی هم مونده بود.. فرداش من به مسئولمون گفتم محمدتقی کجاست؟ گفت : توی روستاست و حالش هم خوبه ؛ گفتم: بیارش اگه نمیاریش ما رو ببر اونجا.. گفت :میارمش که فردا محمدتقی اومد.. محمدتقی هیچوقت ازخودش تعریف نمی کرد ولی اون روز با خوشحالی گفت چهارپنج تاشون وزدم..✌️ واین شد یک شبانه روز نبرد نفسگیر بچه ها و آزادسازی روستای "انا فتحنا لک فتحا مبینا.." ما دراین عملیات در روز تاسوعا یکی از شیرمردان ایران زمین رو ازدست دادیم...🌷 به نقل از یکی ازدوستان شهید؛ آرزوی شهادت در روز تاسوعا و عاشورا بود. و در روز تاسوعا 🌷 که شنیدم داشت ازکوچه ای رد میشد دشمن زد به سینه ش ..خون بالا آورده بود و...به آرزوش رسید..🍃 .. پایان🌷 ( 3 ) سپاس از کانال شهیدسالخورده🌷 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 ماجرای مهدی مجاهد، معاون پیگیری ویژه دفتر شهید رئیسی از نماز اول وقت ایشان در اولین ملاقات با پوتین در کاخ کرملین @shahid_mostafasadrzadeh
خاطره شهید صدرزاده با حاج قاسم در مرز اسرائیل از زبان خودش ... @shahid_mostafasadrzadeh
الهی ای فلک دیگر نگردی اگر دور سر حیدر نگردی الهی ای نفس بی یاد حیدر اگر رفتی به سینه برنگردی شعری که شهید مصطفی صدرزاده در جلساتش با فرماندهان خوانده بود https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
محجوب و لاغر با ریش های بلند... https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت دادن به سبک رفاقت با 🕊 روز مراسم وداع شهید مرتضی عطایی توی مشهد بود که بهشون زنگ زدم... آخه همه مراسمات شهدای مدافع حرم رو میامد....❗️بهشون گفتم عموجان کجایی گفت زیر آسمون خدا....گفتم خب بگو ...❓گفتن شما کجایی عموجان..گفتم من اومدم مراسم وداع شهید ابوعلی هرچی گشتم پیدات نکردم.....گفت مشهد نیستم ...بعدش گفت مهدی مراسم شهدای مدافع حرم از تشییع گرفته تا وداع و هرچیزی که هست رو درحد توانت تونستی برو...حاجت میدنااااا....مخصوصا شهدای مظلوم افغان....مواظب باش یه وقت زیر تابوت شهدای افغانی خالی نمونه یا کم شور نشه.... بعداز شهادتش فهمیدم اون برهه از زمان تهران بوده برای کارای اعزامش....روز اول که رفته لشکر۲۷محمدرسول الله بهش اجازه ندادند....بعداز ظهرش با یکی از دوستاش میرن سرمزار شهید صدرزاده و تنهایی با شهید حرف میزده و از شهید مصطفی صدرزاده بدجوری خواسته بوده که امضای اعزامشو بگیره روز بعد به محضی که میره سپاه با شناسنامه ایرانی خودش و با نام حسین محرابی اعزام میشه و بعد از حدود چهل و پنج روز در غروب روز شهادت امام رضا (ع) به آرزوی دیرین خودشون میرسن... ✍ دوست شهید محرابی 🕊 بر سر مزار 🕊 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با مهندسان باغیرت نیروگاه اهواز ⭕️ عملیات در دمای ۸۰ درجه و قصهٔ فداکاری مهندسان نیروگاهی که اجازه ندادند برق مردم خوزستان در گرم‌ترین روزهای سال قطع شود. https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ برپایی هیئت به سبک ✍ به روايت مادر گرامى؛ منطقه‌اى كه او براى راه انداختن هيئت انتخاب كرده بود، ساكنان محرومى داشت. من با تعجب پرسيدم: «چرا اين محل را انتخاب كرده‌اى؟» گفت: «آن‌ها سطح فرهنگى مذهبى پائينى دارند و هنر اين است كه پاى اين‌طور افراد را به مجلس عزادارى اهل بيت عليهم‌السلام باز كنيم ...» او تمام تلاش خود را مى‌كرد كه افرادى را جذب هيئت كند كه از خدا و اهل_بيت عليهم‌السلام فرارى‌اند ... 📚برشى از كتاب «سيدابراهيم، مجموعه يك بغل گل سرخ» ❤️ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
✍ در محضر شهید ❤ اطراف جاده ای‌ که ازش میرفتیم علفای بلندی بود باخارهایی که حالت توپ مانند داشت موقع برگشت همینطورکه راه میرفتم باپوتین به توپای خار لگد میزدمُ کنده میشدُ به آسمون می رفت چندبار این کارُمی کردمُ کیف می کردم. سید ابراهیم منو کنارکشیدُ گفت: ابوعلی جان نکن عزیزدلم. گفتم: چراسید؟ نمیدونی چه کیفی داره گفت : بلاخره ایناهم موجود زنده ان و این کارا شهادتتُ عقب میندازه من مات موندم که فکرسید تاکجاها میره... ❤️ ❤️ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این گریه‌هاى ما به خدا بی‌نتيجه نیست برگ ضمانتی ز رضا مى‌رسد رفیق😭 ✍️ تصوير نوشت: شهيدان مرتضى عطايى (ابوعلى) و جعفرجان محمدى (كاتب) فيلم‌بردار شهيد مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ در محضر شهید یه روز جلو حرم بی بی جان یکی از رزمندها به طعنه گفت:داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟😏 عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم 😡که مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت: 😅 حاجی تو صف وایستادیم تا نوبتمون بشه شما که پیشکسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن😉 شهید 😃 --------------------------------- https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خانمت رو با بچه نوزاد تنها میذاری میری سوریه، سختت نیست؟ 🔹«شهید مصطفی صدرزاده» https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مَحال است به خندهایشان نگاه کنی وحال دلت عوض نشود خندیدنشان فرق دارد از عمق وجودشان میخندن از جایی که اسمش "حَرمُ الله" https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
: وقتی که عاشق خدا میشوی.... @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو روز بعد از مراسم عروسی مون که هنوز گاز خونه مون وصل نشده بود😐، صبح بلند شدم دیدم آقا مصطفی خونه نیست. زنگ زدم بهشون. گفتند بچه ها رو بردم اردو😅!!! گفتم آخه مرد مومن گاز خونه مون هنوز وصل نشده اونوقت بچه ها رو بردی اردو؟😐 گفتن آخه اگه الان نمی بردم دیگه میخورد به ماه رمضون و دیگه نمیشد اردو ببریم.. زندگی شون وقف بسیج بود.😍 -------------------------------------- https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh