فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر شهید صدرزاده : من نمیتونم شب بخوابم، چون دلم برای بابا تنگ میشه!
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #استاد_شجاعی
خسته و کوفته رسیدم خونه !
میگه نون نداریم .. ماست نداریم!
خب آدم آمپر میچسبونه دیگه ...
یک کلام تا بیــرونم بگین چی لازم دارین !
@shahid_mostafasadrzadeh
هدیه هامون همه با هزینه شخصی خریداری شد و ان شاءالله به دست صاحبانشون خواهد رسید.
@shahid_mostafasadrzadeh
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 همسر شهید صدرزاده ازدلیل علاقه طیف های مختلف مردم به این شهید میگوید:
محبت آقا مصطفی که در دلهای مردم افتاده به خاطر اخلاص ایشان بود. او فقط با خدا معامله میکرد.
@shahid_mostafasadrzadeh
از پیام های همیشگی شهید مصطفی صدرزاده در گروه یاد و خاطره شهدا ...
@shahid_mostafasadrzadeh
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
🌺اولین صبحی که چشم باز کردم و #مصطفی را کنارم دیدم آنقدر لذت بخش بود که مدام به خودم می گفتم نکند رؤیا باشد؟
تمام #دردها را فراموش کردم و دست کوچکش را می بوسیدم. نگاهم به علامت روی دستش افتاد؛ اول فکر کردم شاید ضربه ای خورده با نگرانی از پرستار پرسیدم. گفت: "نگران نباش" این یک علامت است. خیالم راحت شد.
در مقایسه با شبی که دوست نداشتم سپیده صبح را ببینم و مدام با خود می گفتم ای کاش تمام این چیزها خواب باشد.
صبحی که باورش برایم خیلی سخت و نفس گیر بود. من که طاقت کوچکترین ضربه را روی دستش نداشتم حالا باید تحمل کنم تیر در....😔
💢 ⚜💢⚜💢⚜
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شرحتوحیدصدوق14020414صدایزنگ.mp3
628.2K
شهید صدرزاده رو خودم توقبر گذاشتم...
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
مصطفی مدت کوتاهی در هتل المپیک کار میکرد.
یک روز که میخواست به محل کار برود، به او گفتم همراهش میآیم تا از عابربانک پول بردارم و برگردم.
باهم رفتیم و وقتی به بانک رسیدیم از من خداحافظی کرد و رفت.
به او و راه رفتنش نگاه میکردم و با خودم میگفتم: «من با اطمینان کامل همسرم را بدرقه کردم که به محل کارش برود و او هم با اعتماد تمام از من خداحافظی میکند و میرود. چقدر ما خوشبختیم».
این اعتمادی که بین ما بود زندگی را خیلی شیرین کرده بود.
مصطفی خوزستانی و من شمالی بودم،
حتی در ذائقه و سلایق غذایی بسیار متفاوت بودیم و غذاهای محلی یکدیگر را نمیتوانستیم بخوریم.
آن چیزی که ما را اینقدر نزدیک کرده بود، اعتقاداتمان بود.
همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینی زندگی ما شده بود.
مصطفی پاداش سختیهایی بود که در کارفرهنگی کشیده بودم؛ او نعمت خدا بود ...
به روایت همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده - فرمانده ایرانی گردان عمار لشکر فاطمیون که در شب عاشورای حسینی بشهادت رسید🌷🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh