🌹 بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
🌺روز #25_شهریور_88 فاطمه جان چشم به جهان گشود و برای ما زیبایی دنیا را تکمیل کرد.
وقتی مصطفی در بیمارستان برای اولین بار فاطمه را بغل کرد بهش گفتم: "چه حسی داری؟" گفت: "آدم تا زمانی که خودش پدر نشود نمی داند پدر شدن چه حسی است." آن روز در بیمارستان آنقدر شوخی کرد که به او گفتم: " الان است که بیرونمان کنند. " زمان بازگشت از بیمارستان هنگام مرخصی خانم #آقا_مصطفی هرچه منتظر ماندیم نیامده بود.
مرتب با همراهش تماس میگرفتیم اما دسترس نبود.
بعد از کلی نگرانی و اضطراب پاسخ داد و گفت: " مامان تا شما خودتان را برسانید بیمارستان من هم رسیده ام." ما هم با خیال آسوده رفتیم اما وقتی رسیدیم بیمارستان #مصطفی آنجا نبود.
اشک در چشمان همسرش جمع شده بود و من شرمنده. 😔
🌺وقتی جویای احوالش از خانمش شدم گفت: " آماده باش هستن ظاهرا درگیری شده. "
🌺هیچ چیز دنیا نتوانست #مصطفی را از راهش دور کند و این یکی از ویژگیهای بارز #او بود. . .
🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى (ابوعلى)؛ 🌷بسم رب ا
شهيد مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضی_عطایی (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
"شهيدان را شهيدان مى شناسند، بخش بيست و پنجم" ...
🌸چاره اى جز شكستن محاصره نداشتيم. پشت بى سيم اعلام كردم "هر كسى كه صداى من رو مى شنوه فوراً خودش رو به ما برسونه تا از قسمت پشتى حلقه محاصره رو بشكنيم و عقب نشينى كنيم."
🌸از سه طرف در محاصره كامل بوديم. در قسمت پشت، دشمن در فاصله دورى با ما قرار داشت. در آن شرايط سخت كه تشنگى، خستگى و بى مهماتى كلافه مان كرده بود، ديگر جاى ايستادن نبود.
🌸بايد هر طورى كه بود از محاصره خارج مى شديم. بچه ها خودشان را رساندند و با آتش پراكنده و پوشش حركت كرديم. دشمن هم كه حسابى روحيه گرفته و تعدادى از بچه ها را هم اسير كرده بود، به سمت مان تيراندازى مى كرد. بالاخره با هر تلاشى بود، به لطف خدا خودمان را از معركه نجات داديم.
ادامه دارد ...
صفحه ٢٥
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا مصطفی :)
رفیق شهیدم ، بهشت رو
توی چشمای تو دیدم . . . ❤️🩹🥲
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
♥️مدیون صدرزاده هستیم که بچههایمان را بسیجی کرد♥️
✅مصطفی هیچ وقت به این فکر نمیکرد که مثلا اگر در فلان محله کار فرهنگی کند ممکن است بازدهی خوبی نداشته باشد. زمانی خودم به او اعتراض کردم و گفتم که مثلا پارک، جای کار فرهنگی نیست یا هیچ امیدی به نتیجه در محلهای که انتخاب کرده وجود ندارد. اما تاکید میکرد نتیجهی کاری که میکند، دست خداست و خودش و بقیه کارهای نیستند. میگفت اگر خدا بخواهد خودش درست میشود و وظیفه دارد کاری را که روی دوشش است انجام دهد، بعد از آن هر چیزی که خدا بخواهد همان میشود.
✅مصطفی محلهای دورافتاده را در کهنز شهریار برای کار فرهنگی انتخاب کرده بود. وقتی در جمع خانمها یا در جمعهای خانوادگی این موضوع را مطرح میکردم، همه تعجب میکردند و میگفتند آنجا که واقعا امیدی به نتیجه گیری نیست! حتی میگفتند کسی از بچههای آن محل انتظاری ندارد. دو سال و نیم بود که مصطفی حضور فیزیکی کمتری در آن منطقه داشت. در این مدت وقتی مادران آن بچهها را میدیدم از کارهای مصطفی تشکر میکردند و میگفتند اگر او نبود، معلوم نبود که آینده بچههای محل چه میشد. میگفتند مدیون آقا مصطفی هستند که بچههایشان را بسیجی کرده است. وقتی این حرفها را به مصطفی منتقل میکردم ناراحت میشد و میگفت که همه اینها کار خدا بوده است. میگفت اگر خدا میخواست میتوانست حرفها و کارهایش را بیاثر کند. دیدگاه او به کار فرهنگی اینطور بود.
✨⭐️✨⭐️✨⭐️✨⭐️
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
"شهيدان را شهيدان مى شناسند، بخش بيست و ششم" ...
🔻هميشه يكى از چيزهايى كه خاطرات سيد را برايم يادآورى مى كند، صداى اذان است.
🔸هر جا كه بوديم، توى جاده يا مقر يا هر جاى ديگر، وقتى موقع نماز مى شد فوراً مى زد كنار و مى گفت "حيفه نماز اول وقت مون از دست بره."
🔺بعد هم چفيه اش را پهن مى كرد و مى ايستاد به نماز.
ادامه دارد ...
صفحه ٢٦
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_هشتم
✅ انتخابات احمدی نژاد نقطه ی اوج کار سیاسی ما بود. ما تا سال 80 بچه حساب میشدیم. ولی تو اون یک ماه احمدی نژاد ما همه کار کردیم. یک ماه نخوابیدیم.
مصطفی کلی بنر و عکس زد.
مصطفی بخشی از گروهی بود که امیرحسین حاجی نصیری و سجاد عفتی و مهدی رضایی توش بودن.
یک بنده خدایی مراسمی برای هاشمی گرفته بود و خانم جلودارزاده رو دعوت کرده بود. یک بلایی سرش آوردن که نگو....
رفتن شباهنگ رو سیریش ریختن . عکس زدن، دم خونشون رو هم پر از عکس احمدی نژاد کردن.
🔹ولی مصطفی توی اون حق الناس ها هم نبود.
مصطفی توی اون دوران هم بچه هاش رو ول نکرد.
دوست داشت بچه هاش هم بیان، ولی خب بچه ها نمیتونستن بیان.
🔷مصطفی همیشه میرفت ستاد انتخابات و از جیب خودش عکس و سیریش میخرید و میگفت اشکال نداره، برای انقلابه.
همیشه میگفت چون واسه انقلابه اشکال نداره، کار کنید.
💖💕💖💕💖💕💖💕💖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🔴 محکومیت شرکت هواپیمایی اوکراین در دادگاه کانادا
دادگاه کانادا باز هم تکرار می کنم دادگاه کانادا، شرکت هوایی بینالمللی اوکراین را عامل سقوط پرواز ۷۵۲ در ایران معرفی کرد و خطوط هوایی اوکراین ملزم به پرداخت غرامت به بازماندگان سانحه پرواز «پی اس ۷۵۲ » در ایران شد و پرونده هواپیمای اوکراینی در دادگاه کانادا با محکوم شدن شرکت هواپیمایی اوکراینی بسته شد.
✍ حالا خیانت دار و دسته روحانی که در شب حمله موشکی اجازه ندادند آسمان کشور امن شود به کنار ،اما اون بی وطن هایی که اون موقع کلی هتاکی به نظام و به سیستم دفاعی و موشکی و سردار حاجیزاده و نیروهایش کردند، اگر ذره ای دین دارند توبه کنند و ازشون حلالیت بطلند.
@shahid_mostafasadrzadeh
🔰بسته اینترنت #هدیه ۲۰ گیگابایتی وزارتارتباطات و فناوریاطلاعات:
🔶ایرانسل 👇
*5*1#
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔷همراه اول 👇
*100*673#
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🔴 نحوه شهادت از زبان مادر شهید
از همرزمان مصطفی خواستم که نحوه شهادتش را بگویند. بیسیمچی مصطفی گفت: «در روز دوم ماه محرم در همان عملیات محرم، خمپارهای کنارش خورد و من که گمان کردم شهید شده در بیسیم اعلام کردم سید ابراهیم شهید شد. او که صدای مرا شنیده بود فوری دستش را تکان داد و گفت: نه الان زود است انشاءالله #تاسوعا!..» واقعاً مصطفی به این یقین رسیده بود که باید فدایی حضرت عباس شود. او ادامه داد: «حلب جای خنکی است. ما با لباس گرم رفته بودیم، ولی روز تاسوعا به حدی هوا گرم شده بود که انگار وسط تابستان است. او برای آخرین بار سعی کرد که آنها را هدایت کند. ایستاده بود و با صدای بلند رجزخوانی میکرد. آنقدر زیبا رجز میخواند که همه گوش میکردند و حتی تیراندازی هم نمیکردند. مطالب قریب به مضمون در رجزهایش این بود که: ما همه مسلمانیم، کتاب ما یکی است، پیامبر ما یکی است، ما دشمن مشترک داریم. بیایید با دشمن مشترکمان بجنگیم. وقتی بیاهمیتی آنها را دید فریاد زد: ما فرزندان حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) هستیم. ولی آنها توهین کردند و سید ابراهیم که از هدایت آنها ناامید شد، با صدای بلند پاسخ توهین آنها را داد. تک تیراندازی که او را نشانه رفته بود به گمان این که جلیقه ضدگلوله دارد از پهلو به سمت قلبش شلیک کرد و قامت سرو گونه سید ابراهیم نقش بر زمین شد.»
آنها گفتند: «وقتی که شهید شد، قمقمه اش پر از آب بود و او لب به آب نزده بود تا بعد شهادت از جام ساقی #کربلا آب بنوشد. وقتی ساعت دقیق شهادتش را پرسیدم: گفتند: ده دقیقه الی یک ربع قبل از اذان ظهر روز تاسوعا، یعنی دقیقاً همان روز و همان لحظهای که ۲۴ سال پیش که او را نذر عمویم عباس کرده بودم!».
برگرفته از کتاب سید ابراهیم
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم...
اره سید ابراهیم به ارزوش رسید و تاسوعای ۹۴ رفت پیش اربابش😭
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
"شهيدان را شهيدان مى شناسند، بخش بيست و هفتم" ...
🔻سيد خصوصيات خاص خودش را داشت. هميشه تلاشش را مى كرد تا تمام نيروها از دستش راضى باشند. براى همين همه دوستش داشتند. بعد از شهادتش كار را كه تحويل گرفتم؛ براى تسويه حساب به مسئول لجستيك گفتم "سيد چه چيزايى رو بايد تحويل بده؟" خنديد و گفت "سيد خيلى چيزا رو بايد تحويل بده."
🔸منظورش را گرفتم. مثلاً سيد وقتى مى ديد نيروها در سرما لباس مناسب ندارند اوركتش را در مى آورد و مى داد به آن ها. بعد خودش با يك زيرپيرهنى مى ماند. سر و كارش به لجستيك كه مى افتاد وقتى او را با اين لباس مى ديدند يك اوركت ديگر تحويلش مى دادند.
🔺گاهى هم كيسه خوابش را به نيروهاى ديگر مى داد تا بچه ها كم و كسرى نداشته باشند؛ بعد به نيروها مى گفت "نگران من نباشيد؛ درستش مى كنم."
ادامه دارد ...
صفحه ٢٧
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
رفقای عزیز
منت سرم میذارید امشب واسه یه مریض که جوونه و قراره فردا عمل قلب باز انجام بده دعاکنین ان شاءالله به سلامت از اتاق عمل بیاد سه تا بچه کوچیک داره...
ان شاءالله خودتونو و خانوادتون سلامت باشید و عاقبت بخیر
◾️دختر تازه متولد شهید طلبه علیرضا محمدیپور از شهدای حادثه تروریستی کرمان به پدر شهیدش پیوست.
✍ زینب محمدیپور، تنها یادگار شهید طلبه علیرضا محمدیپور از شهدای حادثه تروریستی ۱۳ دیماه کرمان، که ۱۸ اردیبهشتماه امسال متولد شد، به پدر شهیدش پیوست.
▫️تشخیص پزشکان در ماه هفتم بارداری مادر، عدم تشکیل یکی از دریچههای قلب جنین بود که پس از تولد نیز در یکی از بیمارستانهای تهران تحت مراقبت قرار گرفت.
عمل جراحی نیازمند مقدمات و شرایط مناسب جسمی نوزاد بود که متاسفانه طی این مدت حاصل نشد و یادگار شهید، صبح امروز دوشنبه (۲۷ خرداد) همزمان با روز عرفه آسمانی شد.
همسر شهید محمدیپور که هنگام وقوع حادثه تروریستی گلزار شهدا پنج ماهه باردار بود، خود نیز در میان زائران حضور داشت اما به لطف الهی آسیب جسمی ندید گرچه آلام روحی حادثه در او و سایر شاهدان عینی حادثه همچنان استمرار دارد.
◾️از خداوند متعال برای روح بلندش،
غفران و رحمت واسعه و برای بازماندگان، صبر خواهانیم.
#اطلاعیه
#شهید_علیرضا_محمدی_پور
شادی روح شهید و دخترشون صلواتی هدیه کنیم...
@shahid_mostafasadrzadeh
🏴 تشیع و تدفین دختر کرمان
مسافر کوچک بهشت ، زینب محمدی پور ، فرزند شهید حجتالاسلام علیرضا محمدی پور
چهارشنبه ۳۰ خرداد ماه ساعت ۱۷:۳۰
حسینیه گلزار شهدای کرمان
#دختر_کرمان #مسافر_کوچک_بهشت
📢 کانال شهید علیرضا محمدی پور
https://eitaa.com/shahid_mohammadi_pour
هدایت شده از شهید علیرضا محمدی پور
48.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هماکنون مراسم تدفین دختر کرمان زینب محمدی پور با مداحی کربلایی مجتبی رمضانی
#دختر_کرمان #مسافر_کوچک_بهشت
📢 کانال شهید علیرضا محمدی پور
https://eitaa.com/shahid_mohammadi_pour
خاطرات همسر آقا مصطفی
بعد از عروسیشون😂
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
آقا مصطفی ؛)
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
"شهيدان را شهيدان مى شناسند، بخش بيست و هشتم" ...
🔻براى آزادسازى حلب حال و هواى سيد خيلى عجيب بود. توى مقر نشسته بوديم كه سيد آرام شانه داخل جيبش را درآورد و شروع كرد به شانه كردن موهايش و خواندن كه "بايد مهيا شد از بهر قربانى ..."
🔸بعد سرش را آورد بالا و گفت "سربندهاى يا ابوالفضل (ع) رو ببنديم آقا."
🔺بعد ادامه داد "سوى حسين رفتن با چهره خونين / زيبا بود اين سان معراج انسانى".
ادامه دارد ...
صفحه ٢٨
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
دایاغ گلیر ائلیمیزه
دیدار مردم ولایتمدار استان آذربایجانشرقی
با دکتر سعید جلیلی
#وعده_دیدار :
یکشنبه ۳ تیرماه ۱۴۰۳ _ ساعت ۱۷
سالن شهید پورشریفی
#سعید_جلیلی
#انتخابات_ریاست_جمهوری