#پست_اینستاگرام_زینب_سلیمانی
اولین کیک تولدتان؛ بدون شمع!
دیگر در روز تولدتان هنگام فوت کردن شمع، آرزوی شهادت نخواهید کرد... امسال آرزوی همیشگی شما برآورده شد... امسال در روز ولادتتان همنشین مادر شهیدان هستید... حضرت پدر از آن بالا برای دلِ خسته ما دعا كنيد.
تولدت مبارک قهرمان بیادعا
#زینب_حاج_قاسم
#تولدت_مبارک_سردار_دلها❤️
شهید مصطفی صدرزاده
بسم رب الشهدا #رزق_ماه_رجب #عملیات_بصرالحریر #قسمت_پنجم به قلم #شهید_مرتضی_عطایی عملیات بصرالحری
بسم رب الشهدا
#رزق_ماه_رجب
#عملیات_بصرالحریر
#قسمت_ششم
به قلم #شهید_مرتضی_عطایی
🌷قبضه و موشک SPG که توسط بچه های موشکی به محل آورده شده بود به دستور سید ابراهیم در جای مناسبی باید نصب میشد...که سید مصطفی موسوی اومد پیشم و با مشورت هم قرار شد رو پشت بام مدرسه مستقرش کنند تا اگه خودرو یا محمول دشمن از توی جاده به سمتمون اومدن مورد اصابت قرار بگیرن...
بعد چند دقیقه سید مصطفی پشت بیسیم گفت:حاجی این جایی که نصبش کردیم جای مناسبی نیست و درست روبرومون ستونها و سیمهای برق مزاحمند و موشکهای SPG به محض برخورد به کوچکترین مانعی، حتی یه سیم کوچک، قبل از اصابت به هدف ، منهدم میشه...
دیدیم نه فرصتی داریم و نه چاره ای، با مواد منفجره، ستونها رو خوابوندیم و یه مسیر امن برا شلیک آماده شد...
دشمن فشار سنگین و بی امانی رو آورد...و با تک تیراندازهایی که اطراف، مخصوصا بالای منابع بلند آب و جاهای مختلف مستقر کرد، عملا ابتکار عمل رو دستش گرفته بود...
بچه ها یکی یکی پر پر میشدن...
در دور دست میدیدم که دارن نیرو وارد میکنن و ماهم چون خط امداد و پشتیبانی مون مسدود شده بود، و توان انتقال مجروحین و شهدا رو به عقبه مون نداشتیم و هر چه زمان میگذشت،روحیه ی بچه ها ضعیفتر و شکننده تر میشدن...
جیره ای که از شب قبل همراهمون بود ،بعلت سختی راه و طاقت فرسا بودنش، در همون ساعات اولیه تموم شده بود و تشنگی رو بچه ها حسابی فشار میاورد، طوریکه از پیاده روی طولانی با اون شرایط شب گذشته و بیخوابی و همچنین درگیری سخت با دشمن، دهانها همه خشک و بعلت فعالیت زیاد،سوزش شدیدی در ناحیه ی گلو حس میکردیم...
پشت بیسیم مدام تقاضای کمک و پشتیبانی داشتیم،که دوتا ماشینمون اومدن که بهمون کمک برسونند و زیر دید و تیر شدید دشمن ، زمین گیر شده و ماشینها سوراخ سوراخ شدند...
سید ابراهیم هم که به اتفاق حاج حسین و عده ای از بچه ها تو خونه ی دیشبی زمین گیر شده بودند و تعداد زیادی شهید و مجروح داده بودند...
شرایط اون زمان و مکان واقعا با این چند کلمه، غیر قابل وصفه...و واقعا کربلایی به پا شده بود...
به دستور سیدابراهیم، از مواضع و سنگرهای بچه ها سرکشی میکردم و توصیهدهای لازم رو متذکر میشدم...
و چشمم که به شهدا و مجروحینمون میافتاد حسابی شرمنده شون میشدم که نمیتونم کار زیادی براشون انجام بدم و فقط مقاومت میکردیم تا بلکه روزنه ی امیدی باز بشه...
بله روز میلاد آقا امام باقر علیه السلام، بچه هامون یکی یکی با لب تشنه پر پر میشدن...
و مهماتمون هم تقریبا رو به پایان بود...
حاج حسین که خیلی آدم تو داری بود واصلا لب به شکایت و اعتراض نمی گشود، دیدم پشت بیسیم صداش در اومد و به امام حسین علیه السلام قسم داد که یکی یه کاری بکنه...
تو همین حین بود که پشت بیسیم شنیدم سید ابراهیم مجروح شده و حاج حسین گفت اگه یه بی ام پی (نفربر) نفرستین ، سید ابراهیم و بچه ها از دست میرن...
بی ام پی اول اومد و زیر آتش شدید دشمن دووم نیاورد و برگشت...
دوباره حاج حسین پشت بیسیم به حالت التماس گفت:مهماتمون هم تقریبا تموم شده و ممکنه هر لحظه اسیر بشیم...و این موردی بود که همه ی بچه ها بهش مبتلا بودن...اون لحظه من از مدرسه که بچه های موشکی و شیخ ابوقاسم و سید مجتبی و....مستقر بودن، خودمو به سمت چپ سراهی که سید زمان و جواد و ...مستقر بودن رسونده بودم و اونجام کلی مجروح و شهید داشتیم...
تیربارهامون دیگه مهماتی نداشت و کلاشهامون هم هر نفر کمتر از یک خشاب...
منم که شب قبلش بجای سرامیکهای ضد گلوله، 8 تا خشاب اضافه برداشته بودم و تو جیب جلیقه ام بجای سرامیکها قرار داده بودم...و با سینه خشابم جمعا 13 خشاب داشتم که حدود 8 تاشون رو زده بودم و 5 تا باقیمونده رو میخواستم به حاج حسین و سید برسونم...
از بچه ها خداحافظی کردم و علیرغم اصرار بچه ها با توجه به پوشش تک تیراندازهای دشمن مبنی بر موندنم ، توجهی نکردم و با سرعت به سمت سید وحاجی دویدم....
تو اون فاصله ی حدود 300 متری، در حدفاصل 100 متر اول با توجه به اینکه جاده توی خط القعر قرار داشت و از دید و تیر دشمن در امان بود، خطری متوجهم نشد...
منبع "دم عشق،دمشق"
#ادامه_دارد...
✅کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی #سیدابراهیم)
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
💢یکی از دعاهای همیشگی مصطفی #شهادت بود
و همیشه دعای #قنوتش بود...
ولی اواخر دیگه نمیگفت مامان دعا کن شهید بشم؛
💢 یه روز زنگ زد گفت: مامان دعا کن اون چه که #موثرتره اتفاق بیفته، اگر شهادت مؤثرتره اتفاق بیفته 😔
💢گفتم: عزیزم معلومه اگر بمونی بیشتر میتونی #خدمت کنی ولی اگر شهید بشی...😔🌹
💢گفت: کسی که شهید میشه دستش بازهست و بیشتر میتونه #دستگیری کنه.
💢 #مصطفی حتی شهادت رو برای #خودش نخواست، بخاطر اینکه بتونه دستگیری کنه.👏😔 و تازه متوجه شدم #منظورش از مؤثرتر بودن یعنی چی...
💢وقتی پیام میدن که #ماهواره رو جمع کردن از خونه و یا #حجابشون کاملتر شده و یا اینکه فعالیت فرهنگی در جهت ارزشهای اسلامی میشه؛ به #آرزوی مصطفی یقین پیدا کردم،
🍃دوست داشت اون چیزی که #موثرتر بود برایش رقم بخورد🌹😔😔
✍🏻 نقل از #مادر بزرگوار شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_زنده
🌹بِسْݥ رَبِّ الشُهَـدآ🌹
خاطـره شنیدنے سـردارقاسـم سلیمانے
درباره شهید سیدمصطفـےصدرزادهـ❤️
#حتماببینید👌
✍امیر المومنین علیه السلام فرمود:
وقتی که بلاها بر مردم فرود می اید و نعمتها از دستشان می رود، اگر با نیت صادقه و دل مشتاق به پروردگار متعال پناه ببرند،خداوند آنچه را که از دستشان رفته به آنان باز می گرداند و هر فسادی را بر آنان اصلاح می کند.
📘 نهج البلاغه ، خطبه ۱۷۶
🔺 #فوری | پخش زنده بیانات رهبر معظم انقلاب با ملت شریف ایران فردا (یکشنبه) ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه از شبکه خبر
▪️این سخنرانی ایشان در واقع جایگزین سخنرانی همهسالهی ایشان در در مشهد مقدّس در روز اوّل فروردین میباشد که امسال به دلیل شیوع بیماری کرونا، این مراسم حرم رضوی لغو گردید.
🆘 @Roshangari_ir
ساخت ماسک.pdf
1.91M
🔹آموزش دوخت و الگوی ماسک پارچه ای
#کرونا_را_شکست_میدهیم
ستاد بسیج ملی مبارزه با کرونا
@salamatbeman
1_243066943.mp3
3.26M
🌸 #عید_مبعث
💐ذکر همه عالم و آدم شده یکسر
💐دردانهی داور گردیده پیمبر
🎤 #حاجمحمودکریمی
🌷🌷🌷
ای احمدیان به نام احمد صلوات
هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرور است
پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
🌋الّلهُمَّ 🌟💐
🌋صلّ🌟💐
🌋علْی 🌟💐
🌋محَمَّدٍ 🌟💐
🌋وآلَ🌟💐
🌋محَمَّدٍ🌟💐
🌋وعَجِّل🌟💐
🌋 فرَجَهُم🌟💐
🌋الّلهُمَّ 🌟💐
🌋صلّ🌟💐
🌋علْی 🌟💐
🌋محَمَّدٍ 🌟💐
🌋وآلَ🌟💐
🌋محَمَّدٍ🌟💐
🌋وعَجِّل🌟💐
🌋 فرَجَهُم🌟💐
🌋الّلهُمَّ 🌟💐
🌋صلّ🌟💐
🌋علْی 🌟💐
🌋محَمَّدٍ 🌟💐
🌋وآلَ🌟💐
🌋محَمَّدٍ🌟💐
🌋وعَجِّل🌟💐
🌋 فرَجَهُم🌟💐
🌋الّلهُمَّ 🌟💐
🌋صلّ🌟💐
🌋علْی 🌟💐
🌋محَمَّدٍ 🌟💐
🌋وآلَ🌟💐
🌋محَمَّدٍ🌟💐
🌋وعَجِّل🌟💐
🌋 فرَجَهُم🌟
مبعث رسول اکرم محمد مصطفی (ص)
بر شما دوستان مبارک 🌹🌹
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠کسى که براى دنیا غمگین باشد (درواقع) از قضاى الهى ناخشنود است و آن کس که از مصیبتى که به او رسیده شکایت کند از پروردگارش شکایت کرده است و کسى که در برابر ثروتمندى به علّت ثروتش تواضع کند، دو سوم دین خود را از دست داده است! و کسى که قرآن بخواند و پس از مرگ وارد آتش دوزخ گردد از کسانى بوده است که آیات خدا را استهزاء مىکرده و آن کس که قلبش با محبت دنیا پیوند خورده سه چیز او را رها نخواهد کرد: اندوه دائم، حرصى که هرگز او را ترک نمىکند وآرزویى که هیچ گاه به آن نخواهد رسید!
📒 #نهج_البلاغه #حکمت228
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
شهید مصطفی صدرزاده
بسم رب الشهدا #رزق_ماه_رجب #عملیات_بصرالحریر #قسمت_ششم به قلم #شهید_مرتضی_عطایی 🌷قبضه و موشک SPG
بسم رب الشهدا
#رزق_ماه_رجب
#عملیات_بصرالحریر
#قسمت_هفتم
به قلم #شهید_مرتضی_عطایی
از اصطلاحا خط القعر( گودترین محل اون منطقه)در اومدم وتو مسیر و دیددشمن قرار گرفتم...تازه فهمیدم تو چه مخمصه ای گیر کردم(از ساعتی قبل هم ضبط صوت گوشیم هم روشن بود وتمام صوتهای حین درگیری رو ضبط میکردو البته اونجاکاملا ازش فراموش کرده بودم)و از چند جهت تیر میومد...
به قدری آتش شدید بودکه هرلحظه منتظر این بودم با گلوله ای برزمین بیافتم...
به قدری گلوله دور واطرافم روزمین مینشست و خاکهاش به سر و صورتم میپاشید که فکر میکردم اون نامردا هر چی مهمات دارن،رو سر من خالی کردن...
و درهمون حالت ،اشهدم رو باصدای بلند میخوندم...
به وضوح نفیر گلوله هارو که از اطرافم،مخصوصا از کنار سر وصورتم رد میشدن رو حس میکردم وخدا میدونه دربعضی موارد،اینجوری حس میکردم که تغییرمسیر گلوله ها از مقابل صورتم،اتفاقی نیست و اونجا متوجه شدم که رفتنی نیستم....
خلاصه رسیدم به نزدیک اون دوتا ماشین و درست مقابل اون خونه ای که حاج حسین،سید و بقیه بودن...
حدود 30 متری بچه ها،حصار اطراف خونه که ازقلوه سنگهای موجود درمنطقه و به ارتفاع حدود 70سانتیمتر درست شده بود،کنار بچه هایی که پشت دیوار سنگرگرفته بودن، نشستم...
میخواستم ادامه بدم و به سمت حاجی برم که صدای فریاد حاجی منو به خودم آورد وگفت:مگه نمیبینی قناص یکی یکی بچه ها رو میزنه،سرجات بشین...
از اون فاصله هم نمیشدخشابها رو براشون پرتاب کنم...
وقتی زمین گیر شدم،تازه متوجه شدم،سمت راست و چپم کسی نشسته و چند نفر دیگه هم تو همون راستا نشسته بودن وبصورت پراکنده به اطراف تیراندازی میکردن...
تازه داشتم نفر سمت چپم روتوجیه میکردم که فلانی سرت رو بدزد که چند نفرقناص بچه ها رو میزنن، دیدم که مغزش پاشید رو سنگهای همون دیوار کوتاه که پشتش سنگر گرفته بودیم ودقیقا به حالت سجده سرش افتاد رو زمین...نگاه کردم دیدم کنار گوش سمت راستش تیر خورد واز سمت چپ سرش خارج شده بود...
بله حدود اذان ظهر بودکه دیدم اول وقت لبیک گفت و رکوع نرفته،سجده رفت...
سمت راستیم روصدا کردم بهش گفتم حواست باشه کناریمون رو هم زدن که دیدم جواب نمیده،دوباره صداش کردم دیدم جواب نمیده، تکونش دادم ومتوجه شدم که اصلا حواسش نیست و انگار تو این دنیا حضورنداره...
بعد که دقت کردم دیدم تو اون شرایط اصطلاحا هنگ کرده...تا اومدم عکس العملی نشون بدم، دیدم به پشت افتاد...تیر دقیقا تو گلوش خورد...
منم حسابی کفری شده بودم...از ایمان ضعیفم همونجا داد زدم...خدااااااا این چه امتحانیه که داره سرم میاد؟!
یا منم ببر یا یه راهی باز کن...
بی ام پی دوم خودش رو رسوند و از روی مهماتی که بی ام پی اول آورده بود و وسط جاده انداخته بود و از ترس هدف قرار گرفتن با موشک،صحنه رو ترک کرده بود،رد شد و تقریبا غیر قابل استفاده شد،هر چند که بخاطر قرار گرفتنشون توی فضای باز و وسط جاده ،بخاطر اجرای آتش تک تیراندازها، عملا غیر قابل دسترسی و استفاده بود...
و خودش رو به بچه ها رسوند،تو این فاصله هم کلی به سمتش موشک آر پی جی و اس پی جی و...شلیک شد...
و حاج حسین و سید و بچه ها کنار خونه،زمین گیر شده بودند،طوریکه اگه کوچکترین حرکتی میکردن مورد اصابت تک تیراندازها قرار میگرفتن...
راننده بی ام پی با عجله و دستپاچگی سعی در عقب و جلو کردن داشت تابتونه درب بی ام پی رو که درعقبش قرار داره رو به نزدیک بچه ها هدایت کنه،که توهمین تحرکات باستون بتنی خونه برخورد وتخریب شد ومنم که شاهد صحنه بودم،هی جوش میزدم که نکنه تو این شیر توشیری،بچه ها رو له کنه...
مسلحین کم کم حلقه محاصره رو تنگ تر کردن وکاملا واضح دیدیم که ازسمت چپ مثل گرگهایی که به گله میزنند،نفوذ کردند و از فاصله خدود 10تا 15متری به سمت بچه ها تیراندازی کردن...
مجروحین به همراه سید ابراهیم سوار بی ام پی شدن...حاج حسین که مجروحین رو سوار کرده بود،خودش ازهمه آخرتر قصد سوار شدن داشت که مورد اصابت قرار گرفت ودستش از دست سیدابراهیم که میخواست حاجی رو بکشونه تو،جدا شد(سید گفت که خود حاجی دستش رو از دست سید جدا کرده بود)نوادگان معاویه به قدری نزدیک شدن که رگبار رو داخل بی ام پی گرفتن و سید میگفت که گلوله ها وقتی به بدنه ی داخل بی ام پی برخورد میکردن،کمونه کرده و چندین بار بین در و دیوار داخل رد و بدل میشدن ودرست همونجا گلوله ی دوم به پهلوی سید ابراهیم خورد...
خلاصه بی ام پی از اون مهلکه خودش رو خارج میکنه، اما بدون حاج حسین...
ماهم دیدیم که چاره ای جز شکستن محاصره نداریم، پشت بیسیم اعلام کردم:هرکسی که صدای منو میشنوه فورا خودش رو به ما برسونه و ازقسمت پشتی حلقه ی محاصره رو بشکنیم وعقب نشینی کنیم...
در اون حالت از سه طرف محاصره ی کامل بودیم و از ازقسمت پشتمون دشمن در فاصله ی دوری قرار داشت
که همونجا تو اون شرایط سخت،سیدمصطفی موسوی اعلام کرد:حاجی قبضه ی SPGرو چکار کنم؟
منبع دم عشق،دمشق
🌹بسم رب الشهدا 🌹
اردیبهشت ۹۴ #مصطفی مجروح در بیمارستان بود.😔 قبل از ظهر بود و وقت #ملاقات نبود ، نمی تونستم تا ساعت ۱۴
صبر کنم،
رفتم داخل اتاقش دیدم مصطفی داره میره ملاقات#همرزماش،💐 گفتم کجا میری عزیزم ؟💕 گفت : مامان تو اون بخش #مجروح اوردن می خوام برم پیششون ،
گفتم با این وضعیتی که داری ،بذار همراهت بیام ،
گفت، #اذیت میشی ،💕
احساس کردم راحت نیست ،
با هم همراه شدیم تا دم در همراهیش کردم و دم در ایستادم تا بیاد بیرون ، بعد با هم برگشتیم. 🌹
از اینکه می توانست بره ملاقات #مجروحین خداروشکر می کرد،🙏 وقتی می گفتم باید استراحت کنی 😔
می گفت : مامان نمی دونی وقتی میرم بهشون سر میزنم چقدر #خوشحال میشن ، چون اینجا #غریب هستند و کسی رو ندارند . 👏🌹 انقدر بهشون #محبت
می کرد که موقع ترخیص اشک تو چشمانشون جمع میشد..
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
✅کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی #سیدابراهیم)
@shahid_mostafasadrzadeh
990103_ سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب.mp3
11.9M
🎙 بشنوید | صوت کامل سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب.
۱۳۹۹/۱/۳
💻 @Khamenei_ir
@shahid_mostafasadrzadeh
.
رزق معنوی ✨✨
#نمازاول_وقت
پدر آیتالله زنجانی نقل کردند از حاج آقای نخودکی سوال کردیم میشه علم کیمیا رو به ما یاد بدی! گفت میخواه یه چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالا تر باشه.
گفتیم بله حاج آقا
به مافرمودند:
بعد هرنماز اینها را بخونید:
🌹اول تسبیحات حضرت زهرا
🌹دوم آیت الکرسی تاوهوالعلیُ العظیم
🌹سوم 3 تا قل هو الله
🌹چهارم 3 تا صلوات
🌹پنجم آخر آیه 2 سوره طلاق از من یتق الله و آیه 3
🌺🌺وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا.🌺🌺۳ مرتبه
سپس فرمود: هرچه من دارم از عمل کردن به این 5 مورد بعد از هر نماز دارم.
🌹🌹یکی از عوامل تحکیم دوستی و رفاقت هدیه دادن به دوستانه .🌹🌹 بفرستین واسه دوستاتون
🕊
دنبال رد پای خاطرات بارانم خاطرات سرزمین غریب اما آشنای دل...سرزمین کوچ ققنوس های سوخته...
دنبال حول حالنای دلم میگردم کجاست؟
قرآن های جیبی وپلاک های ترکش خورده💔
شب های حلب #خانطومان
خنده های دلربایت.. رفاقت بیمثالت.. شهید مدافع عشق شدی . داداش علی کجایی😭
پ.ن: 🔴اولین انتشار:
تحویل چفیه شهید #جاویدالاثر مدافع حرم علی جمشیدی به خانواده شهید بعد از ۵ سال
#ارسالی برادر بزرگوار شهید
#نشرحداکثری🔴
@Modafeaneharaam
چیه تو هم دلت هوایی شد؟!
هوای خانطومان؟!
بیشتر برات بگم از اون سرزمین خون؟!💔
از زمینی که خیلی از پیکر بچه ها رو پس نداد؟!😔
یک وقتی شنیده بودی که در هزار و چند سال پیش، پیکر 72 فدایی مولایت روزها روی زمین داغ کربلا ماند، درحالی که سر به بدن نداشتند، ذبیح های عطشان، مقطع الأعضاء، شنیدی لشکر اشقیا به پیکرهای اربااربا هم رحم نکرد❗️ شنیدی جسارت و اسارت و آتش و خیام و... شنیدی و قلبت آتش گرفت...
تاریخ تکرار شد، این بار نه هزار و چند سال پیش، همین سی و چند سال پیش، شنیدی عزیزترین اولاد روح الله، سربندهای یازهرا و یاحسین و یاعباس بسته و لبیک گفتند✌️، شنیدی از غیرتشان، بچه های کمیل و حبیب و مالک، شنیدی از رجزهای شبهای فکه و اروند و شلمچه، بعد قصه رسید به نخل های بی سر شلمچه، به سرخ شدن آب اروند، به سوختن خاک فکه... شنیدی و قلبت آتش گرفت...💔
تاریخ تکرار شد، باز هم باید آتش بگیریم دیروز.از دیدن کربلای بصرالحریر و محرم... امروز خان طومان
تاریخ تکرار شد، پیکرهای روی خاک مانده، ذبیح، مقطع الأعضاء، جسارت، اسارت...😭
تاریخ تکرار شد، و باز هم ما در این تکرار جا مانده ایم...
راستی مولای غایب از نظر، خدا صبرتان دهد... پدر و مادرم به فدایتان، کجای خان طومان ایستاده اید و دست به قبضه ذوالفقار میفشارید و خون گریه میکنید، سر کدام عزیز را به دامان گرفته اید؟😭
پ.ن; 🎥فیلم تحویل چفیه شهید جاویدالاثر علی جمشیدی به خانواده شهید
#ارسالی برادر شهید
#نشرحداکثری
@Modafeaneharaam
✅صدقه و وسوسه شیطان
✍امام علی (ع) فرمودند: یڪ روز دیناری صدقه دادم رسول خدا فرمودند: یا علی آیا میدانی که صدقه از دست مومن خارج نشود مگراینکه از دهان هفتاد شیطان بیرون آید ڪه هر یک او را با وسوسه خود از دادن منع می کنند (یکی گوید نده ڪه ریا میشود ودیگری میگوید نده که او مستحق نیست و آن دیگر گوید نده ڪه خود بدان محتاج خواهی شد و ...) وقبل از آنکه به دست سائل برسد بدست خدا رسید
شهید مصطفی صدرزاده
بسم رب الشهدا #رزق_ماه_رجب #عملیات_بصرالحریر #قسمت_هفتم به قلم #شهید_مرتضی_عطایی از اصطلاحا خط الق
بسم رب الشهدا
#رزق_ماه_رجب
#عملیات_بصرالحریر
#قسمت_هشتم
به قلم #شهید_مرتضی_عطایی
منم از کوره در رفتم و گفتم:اون قبضه بخوره تو سرت....جونتو بردار و بکش عقب...
اونم با همون آرامش خاص و همیشگیش گفت:خوب چیکار کنم این قبضه دست من امانته...
تو اون شرایط سخت تشنگی، خستگی و بی مهماتی، دیگه جای وایستادن نبود...
بچه ها خودشون رو رسوندن و با آتیش پراکنده و پوشش ،حرکت کردیم...
و دشمن هم که حسابی روحیه گرفته بود و تعدادی از بچه ها رو هم اسیر کرده بود، به سمتمون تیراندازی میکرد...
دیگه نایی برای ادامه ی مسیر نمونده بود...
بچه ها سرامیکها رو در میاوردن و تو مسیر میانداختن، حتی تحمل سنگینی یه نارنجک هم ازمون سلب شده بود...
از یه مسیر دیگه و درست تو دل دشمن و حدود 8 کیلومتر راه رو که تا مواضع خودی داشتیم رو طی میکردیم...
تو همون مسیر چند نفر دیگه ای رو از دست دادیم...
منم که آخرین نفر ستون بودم، چشام سیاهی تاریکی میرفت و هر لحظه فاصله ی خودم رو با بچه ها بیشتر احساس میکردم،به خودم اومدم و دیدم اگه عقب بمونم ، اسیر شدنم قطعیه...بالاخره خودم رو رسوندم و تو مسیر تجهیزات بچه ها رو روی زمین میدیدم...
سید مجتبی حسینی رو هم که قبلا قضیه اش رو گفتم و همچنین شهید مالامیری که چطور از خودگذشتگی کرد و کنار اون مجروح موند و گفت من چطوری اینو که مجروح شده تنها بذارم، فردا چی جواب بدم و حتی از روحیاتی که ازش سراغ داشتم ، دغدغه ی اینو داشت که بعدا بگن معلممون درسایی که به ما میداد رو خودش عمل نکرد...
#ادامه_دارد...
✅کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی #سیدابراهیم)
#ذکرِ _ روزِ _دوشنبه ؛
📿《 یا قاضی الحاجات 》📿
هدیه به شهید مصطفی صدرزاده🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نشر_حداکثری
📺 روایتی از همسر شهید مدافع حرم که این روزها مدافع سلامت شده است
چه زیبا گفت شهید صدرزاده
دوستان با معرفت هم رزمای بسیجیم
وقتی کار فرهنگی را شروع میکنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم.
وقتی که کارتان میگیرد و دورتان شلوغ میشود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید اگر فکر کردهاید که شیطان میگذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز...
اگر میخواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید.