هدایت شده از 🌹ڪٰانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
#آشنایی_با_احمد_آقا
دو روزی از نیمه ی ماه شهریور گذشته همه در تکاپو و مهیای رفتن به مدرسه بودند و مسافری بهشتی در شمال مهمان خانواده ای و میشود عزیز و چشم و چراغ آنان ؛ آری احمد آقا فرزند سوم و آخر خانواده شد و همزمانی تولدش با ایام ولادت پیامبر به قول ما نامش را هم با خودش آورد.
مادر پیشنهاد داد اسمش احمد باشد و چنین شد که عطر وجودش با وجود نازنین نبی مکرم اسلام گره خورد.
احمد آقا آرام بود و بی سر و صدا ؛ با وجود برادری که شانزده ماه و چند روز از او بزرگتر بود مراعات حال مادر را می کرد تا او خسته نشود و حتی بر خلاف برادرش شبها هم آرام بود.
نزدیک باز شدن مدرسه شد مادر باید مرخصی می گرفت اما نمی دانم چه سری بود که به مدیر پیشنهاد داد با نوزاد به وظایف شغلی اش برسد و او هم موافقت کرد و احمد آقا با مادر راهی مدرسه شد آخر ۱۳_۱۲ روزه بود و نیاز به مراقبت داشت و مدرسه هم مدرسه ی شاهد بود سال ۱۳۷۲ که اکثر قریب به اتفاق فرزندان معزز شهدا بودند ؛ پس اتاق بهداشت مدرسه شد اتاق کودک و احمد آقا یک ماهی بدینگونه همراه مادر بود تا اینکه مادر تصمیم گرفت او را به خانواده بسپارد و راهی محل کارش شود.
🥀قسمت اول
#انتشار_به_مناسبت_سالروز_ولادت
ادامه دارد