📋خاطرهنگاری آنچه که در ۱۶ فروردین ۱۳۹۵ گذشت
🕌صبح روز شانزدهم فروردین، پس از صرف صبحانه قرار شد نیروها به زیارت حرم زینب سلاماللهعلیها بروند. در فاصله ۲۰۰متری حرم در منطقه زینبیه پیاده شدند و تا حرم پیاده رفتند.
🏴یکی از رزمندگان میگفت:«از دور پرچم حرم را که دیدم، غم عجیبی من را فرا گرفت اما وقتی اهتزاز این پرچم را میدیدم، احساس غرور داشتم.»
🏛بعد از زیارت حرم حضرت زینب، قرار شد به زیارت حرم حضرت رقیه علیهاالسلام هم بروند. در راه از آرامگاه دکتر علی شریعتی هم بازدید کردند.
💣در مسیر حرم، یکی از همکاران محلّی را که چندسال قبل، بچههای ایرانی توسط تکفیریها اسیر شدند، نشان داد. نزدیکیهای دمشق روی تمام دیوارها اثر گلوله خمپاره و... بود و مشخص بود که درگیری سختی به وجود آمده است.
⚡️بعد از زیارت، نیروها به مکان اسکان برگشتند. بخاطر شرایط ویژهی مناطق درگیر، قرار شد شام را زودتر بخورند و به سمت فرودگاه حرکت کنند.
✈️به فرودگاه که رسیدند، بعد از چند ساعت هواپیماها آماده پرواز شدند. اطراف فرودگاه حلب، به دلیل حضور تروریستها خلبان مجبور بود در کمترین زمان ممکن بنشیند و بلند شود.
🛩بعد از نشستن هواپیما سریع به سمت سالن انتظار دویدند تا خدای نکرده اتفاقی نیفتد. شرایط ویژهای بود. تا صبح بچهها به نوبت پست نگهبانی میدادند.
🏷#روایت_خانطومان
🔖 @khat_yaser / ¹⁵⁵خــــط یاسر
🌱@shahid_reza_hajizadeh / شهیدرضاحاجیزاده
کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
📋خاطرهنگاری آنچه که در ۱۶ فروردین ۱۳۹۵ گذشت 🕌صبح روز شانزدهم فروردین، پس از صرف صبحانه قرار شد نیر
📋خاطرهنگاری آنچه که در ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ گذشت
☎️صبح روز هفدهم فروردین، پس از صرف صبحانه بعضی از رزمندگان دنبال تلفن برای ارتباط با خانواده بودند که پیدا کردند و به نوبت با خانوادههایشان تماس گرفتند.
🚌با اتوبوس به سمت روستای خلسه حرکت کردند. نماز را که خواندند، جلسهای برگزار شد. بچههای شیراز خط را تحویل دادند و برگشتند. بعد از تحویلگرفتن خط، فرماندهان اسامی نیروهایشان را خواندند و تقسیم شدند.
🎛با توجه به حضور تروریستها و تهدید با سلاح کورنت، ماشینها مجبور بودند با سرعت حرکت کنند. بعد از سه چهار کیلومتر به شهر #خانطومان رسیدند و نیروهای گردان امام سجاد جلسهای با فرمانده #خط_یاسر برگزار کردند.
🏷#روایت_خانطومان
🔖 @khat_yaser / ¹⁵⁵خــــط یاسر
🌱@shahid_reza_hajizadeh / شهیدرضاحاجیزاده
کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
📋خاطرهنگاری آنچه که در ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ گذشت ☎️صبح روز هفدهم فروردین، پس از صرف صبحانه بعضی از رزمن
📋خاطرهنگاری آنچه که در ۱۸ فروردین ۱۳۹۵ گذشت
📞صبح روز هجدهم فروردین، بیدار شدیم تا صبحانه آماده شود. بچههایی که شب قبل به خط رفتند هم آمدند. بعد از صرف صبحانه، چند نفر از بچهها با گرفتنِ آدرس مخابرات از نیروهای شیراز رفتند تا با خانواده های خود تماس بگیرند و صحبت کنند.
🚨در راه برگشت از مخابرات، بچهها فرمانده گردان یاسر را دیدند که با ماشین در حال منتقلکردن نیروهای شیراز به عقب به سمت خلسه بود. داشت رد میشد که گفت:«خیلی مراقب باشید و از کنار دیوار حرکت کنید! چون همین الان با موشک کورنت جلوی یکی از مقرهای را زدند و چند نفر شهید و زخمی دادیم.»
🧇موقع ناهار که شد، ناهار کم آمد و به همه نرسید؛ بچهها تصمیم گرفتند تا نانخشک و ماستی را که بود، با هم بخورند. درحالِ خوردن ناهار بودند که دو نفر از بچههای فاطمیون آمدند و سراغ فرمانده جدید را گرفتند و گفتند که با او کار داریم.
😭در دستشان پارچهای بود! دونفر از بچهها با حاجی فرمانده گردان رفتند بیرون . آن فرد پارچهی در دست خود را روی بشکهای داخل حیاط، گذاشت؛ باز کرد؛ درون آن چند تکه گوشت سوخته تازه بود و گفت که داخل این پارچه، تکههای بدن رفیقمان است که چند ساعت قبل، با کورنت زدند و شهید شد!!!! از شرایط خیلی ناراضی بودند.
🥀شبانگاه، بچهها برای گشتزدن به خط رفتند. فاصله مواضع خودی تا دشمن حدود ۳۰۰متر بیشتر نبود؛ بهطوری که صدای تروریستها به گوش میرسید. رو بهروی ما جنگل کاجی وجود داشت که اول فروردینماه، از همانجا تکتیرانداز دشمن فرمانده همین خط از شیراز (شهید محسن ماندنی) را که برای تبریک سال نو و سرکشی به خط رفته بود، شهید کردند.
☄شهر خانطومان که مقرّ اصلی گروهک جبهةالنصره بود، به لطف و همّت رزمندگان اسلام در آذرماه ۱۳۹۴ آزاد شد اما پیکر بعضی از بچههای نیروهای فاتحین تهران به دست دشمن افتاد. جبهةالنصره بعد از آن چندبار اقدام به بازپسگیری آن شهر کرده بود که خدا را شکر شکست خورده بود.
🪖طول خط یاسر حدودا ۷۰۰متر و ارتفاع خاکریز آن حدودا ۱ متر بیشتر نبود و برای پیمودن آن، نیروها مجبور بودند نیمخیز حرکت کنند.
🏷#روایت_خانطومان
🔖 @khat_yaser / ¹⁵⁵خــــط یاسر
🌱@shahid_reza_hajizadeh / شهیدرضاحاجیزاده
کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
📋خاطرهنگاری آنچه که در ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ گذشت👇🏻
♨️ماجرای تانکی که شهید رضا حاجی زاده تک و تنها با آرپیجیاش ایستاد و جلوی پیشروی دشمن را گرفت!
🪖مأموریت ما در خانطومان، پدافندی بود. سه درگیری داشتیم؛ ۲۱ و ۳۱ فروردین و ۱۶ اردیبهشت.
🔫در مأموریت ۲۱ فروردین با توجه به شرایط خاص خودش، آقارضا مأمور شده بود تا در خط مالک که یکی از خطهای همجوار ما بود،(خط خودمون خط یاسر بود) فعالیت کند.
🔥قضیهی تانک را برامون تعریف کرد. قضیه از این قرار بود که روز ۲۱ فروردین که تانکهای دشمن وارد شدند و از خط گذشتند، یکی از تانکها شروع کرد داخل موانع به مانور دادن. همین قضیه باعث شده بود که نیروها عقبنشینی کنند اما آقارضا عقبنشینی نکرد و این قضیه رو هم از بچههای دیگهای که داخل خط مالک بودند، شنیده بودم.
🚀آقارضا شروع کرده بود به آرپیجیزدن به این تانک. از اونجایی که تانک T72 بود، اصابت آرپیجی به اون، تأثیری نداشت. آقارضا میگفت که من این تانک رو از فاصله ۴۰متری با آرپیجی میزدم. بهش گفتم:«رضا تو که میدونی آرپیجی تو فاصلهی ۳۰ یا ۴۰ متری تاثیری نداره.»
😎آقارضا گفت:«جواد! من میدونم این قضیه رو ولی سعی میکردم بزنم تا صدایی که اصابت گلوله آرپیجی به تانک داره، باعث ایجاد ترس راننده تانک بشه و برگرده و دور بشه.»
👌این حرف آقارضا واقعا اوج شهامت یک رزمنده بود که در اون شرایط بحرانی که تانک وارد بشه و بعضی از نیروها عقبنشینی کردند، تک و تنها اونجا بایسته و بخواد با این وسیله جلوی تانک و پیشروی دشمن رو بگیره.
🎙به روایت: همرزم شهید
🏷#روایت_خانطومان
#شهید_رضا_حاجی_زاده
🔖 @khat_yaser / ¹⁵⁵خــــط یاسر
🌱@shahid_reza_hajizadeh / شهیدرضاحاجیزاده
کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
📋خاطرهنگاری آنچه که در ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ گذشت👇🏻
🕊ماجرای نحوه شهادت پاسدار شهید مدافع حرم حسین بواس
👺روز ۲۱ فروردین۱۳۹۵، چند روز بعد از حضور ما در خانطومان بود که تفکیریها به خیال اینکه ما تازه به منطقه اومدیم، آنها تلاش داشتند تا حملهای داشته باشند و خانطومان را پس بگیرند.
🔥حدود ساعت ۱ بعد از ظهر، آتش خمپارهها شروع شد و جهنمی به پا شد. در این زمان، من به اتّفاق آقا فرشید عزیزی و آقا حسین بواس و یکی دیگر از دوستان، در نوک کانالی که روبهروی دشمن بود، مستقر شدیم تا جلوی حملهی آنها گرفته بشه.
🚀زمانی که آنها آتش و خمپاره سنگین در کل خطوط خانطومان میریختند، ما در مواضع پشت خاکریز نشسته بودیم و منتظر بودیم که این آتشها تموم بشه و بعد از اینکه حمله زمینی تانکها و نیروهای زرهی دشمن شروع میشه، آنوقت شروع کنیم به مقابله به مثل.
🌹نزدیک به حدود ۲ ساعتی از آتش سنگین دشمن گذشته بود که خمپارهای بین ما افتاد و همان خمپاره منجر به شهادت شهید حسین بواس، مجروحیّت آقا فرشید عزیزی و شهادت یکی از بچههای فاطمیون که در کنار ما بود، شد.
⚰پیکر آقا حسین، در آخرین لحظاتی قبل از ورود تکفیریها به داخل خطوط شکستهشده ما، از خط خارج شد و نزدیک بود که پیکر ایشان هم در خانطومان جا بماند.
🎙به روایت: همرزم شهید
🏷#روایت_خانطومان
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#شهید_حسین_بواس
#سالروز_شهادت
🔖 @khat_yaser / ¹⁵⁵خــــط یاسر
🌱@shahid_reza_hajizadeh / شهیدرضاحاجیزاده
📎 اختصاصی خط یاسر / نقشه موقعیت شهر خانطومان نسبت به حلب...
🏷#روایت_خانطومان
🔖 @khat_yaser / ¹⁵⁵خــــط یاسر
🌱@shahid_reza_hajizadeh / شهیدرضاحاجیزاده
📎 اختصاصی خط یاسر / موقعیت خطوط پدافندی نسبت به شهر خانطومان...
🏷#روایت_خانطومان
🔖 @khat_yaser / ¹⁵⁵خــــط یاسر
🌱@shahid_reza_hajizadeh / شهیدرضاحاجیزاده
کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
❤️🔥روایت اول
🕊نحوه شهادت پاسدار شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده💔
📆روز شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵، بنا بود که یک حمله سراسری از طرف دشمن صورت بگیرد که خانطومان را تصرف کنند. البته از شب قبلش که منتهی میشد از روز عملیات، تحرکات دشمن(خمپاره، نیروها و...) برای ما مشخص بود که عملیات بزرگی قراره انجام دهند.
⏰از ساعت ۱ تا ۴ بعدازظهر دشمن آتش تهیه نیروها و ... به سمت نیروهای ما را شروع کردند و کم کم عملیات زمینی(تانک و...) خودشان را انجام دادند.
🪖نیروهای ما تصمیم گرفتند جلوی حملهی دشمن و پیشروی آنها را بگیرند و یک جابه جایی از خط اول دفاعی به خط دوم دفاعی انجام شود تا دشمن وارد شهر خانطومان نشود.این جابه جایی نیروهای ما از خط اول به دوم اگر دشمن زودتر از نیروهای ما به خاکریز اول میرسید، نیروهای ما را مورد هدف قرار میدادند و تلفات سنگینی میدادیم.
💪آقارضا علی رغم اینکه میدانست که دیگر برگشتی در کار نیست و دشمنان می آیند و خاکریز اول را میگیرند، ولی در همان سنگری که داشت با تمام شجاعت ماند و شروع کرد به تیراندازی کردن و تلفات گرفتن از دشمن.
🙂با این کارشون تا نیروهای ما بتوانن جابه جایی خط اول به خط دوم را انجام دهند، و خداروشکر در این جابه جایی هیچ تلفاتی هم نداشتیم.
💔آقارضا در حین تیراندازی به سمت نیروهای دشمن از ناحیه سر و پهلو مورد اصابت گلوله دشمن قرار میگیرد و به آرزویش میرسد.
🥀پیکر آقارضا به خاطر تصرف دشمن به خاکریزها همانجا ماند و شرایط برگشتی نبود و جاویدالاثر شدند.
🎙به روایت: همرزم شهید
🏷#روایت_خانطومان
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#سالگرد_شهادت
🌹تنها کانال رسمی تکاور پاسدار
شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده👇🏻
🍃| @shahid_reza_hajizadeh
کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
❤️🔥روایت اول 🕊نحوه شهادت پاسدار شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده💔 📆روز شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵، بنا بود
روایت دوم❤️🔥
🕊نحوه شهادت پاسدار شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده💔
🔥آتش دشمن به خاکریز دوم ما منتقل شده بود، شرایط این خط که در دیواره شهر بود هم زیاد مناسب نبود و خط اول ما کمی نسبت به آن اشراف داشت به همین خاطر باید به خاکریز می چسبیدی تا از تیر مستقیم در امان باشی دشمن با توپ 23 و 14/5 خاکریز دوم ما را زیر آتش گرفته بود.
🙂چند دقیقه ای از آمدن ما نگذشته بود که حاج مصطفى آمد پیش من حالم را پرسید و سپس سراغ رضا را گرفت تازه آنجا بود که هر دو فهمیدیم رضا نیامده و جامانده، چون درگیری بسیار شدید و نزدیک بود حاجی فکر میکرد رضا کنار ماست و من هم چون از او جدا شده بودم فکر میکردم او در خط کنار بچه هاست.
😔ظاهرا در زمانی که تصمیم عقب نشینی گرفته شد کسی رضا را ندیده بود و یا اینکه او قبل از عقب نشینی به شهادت رسیده و عقب روی نیروها را ندید.
💔یکی از نیروهای فاطمیون شهادت رضا را دیده و او را از روی عکس شناسایی کرده بود و گفت رضا قبل از عقب نشینی به خط دوم شهید شده بود، دیگر دیر شده بود زمانی که از روی خاکریز به خط نگاه کردم دیدم دشمن کاملا " خاکریز خط اول ما را گرفته و دیگر نمی شود کاری کرد...
🎙به روایت: همرزم شهید
🏷#روایت_خانطومان
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#سالگرد_شهادت
🌹تنها کانال رسمی تکاور پاسدار
شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده👇🏻
🍃| @shahid_reza_hajizadeh
کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
❤️🩹نهمین سالگرد شهادت پاسدار شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده گرامی باد🥀
❤️🔥ماجرای خوابی که همرزم شهید رضا حاجی زاده دید و تعبیر شد!
📆صبح روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵(روز کربلای خانطومان) خوابی دیدم. ماجرای خواب از این قرار بود که👇
😴{خواب دیدم زمانی که در محل استراحتمان در شهر خانطومان سوریه بودیم، شهید روحالله صحرایی با همون لباس رزمش به همراه یکی دیگر از دوستان وارد اتاق شدند. سمت چپ من آقارضا و سمت دیگر، یکی دیگر از رفقا بود. هر سه تا روی زمین دراز کشیده بودیم و بیدار بودیم.
🌹🕊شهید صحرایی با لبخند و شادی شروع به صحبتکردن کرد. گفت: «آره، فکر میکنید شهادت درد داره مثل وقتی که ما هنگام سردرد، دو دستی سرمون رو گرفتیم و درد داریم؟ نه!!!! شهید هیچ دردی رو احساس نمیکنه. هیچ دردی!»
🤔همینجور که صحبت میکرد، ما متوجه شدیم که ایشون قراره یه شهیدی رو انتخاب کنه و خبر شهادت کسی رو اطلاع بده! همینطور که داشتیم بهش نگاه میکردیم، اومد جلو و به بغلدستی من نگاه کرد و یه سری تکان داد و بعد به سمت آقارضا رفت و یه سری تکان داد؛ بعد اومد سمت من و چند جملهای گفت و تموم شد.}
😲بیدار که شدم، این خواب رو برای همهی حاضرین در اتاق تعریف کردم. چند نفر که توی این خواب هم حضور داشتند، توی جمع بودند و هر کسی به شوخی یه حرفی میزد.
👀👂آقارضا نزدیکم دراز کشیده بود و یه پتوی خاکی رو سرش. وقتی که صدای من رو موقع تعریفکردن خواب شنید، نیمخیز شد و به حرفهای من با دقت گوش داد.
🕋🤲بعد از اینکه فهمید خودش هم توی خواب حضور داشته، گفت:«انقدر دعای خیر پدر و مادر پشت سرمون هست که انشاءالله همه به سلامت برمیگردیم. باز هم هر چی خدا بخواد! هر چی رضای خداست.» دراز کشید و پتو رو کشید روی سرش و خوابید.
🧨🔥ساعاتی بعد از عملیات، بعد از اینکه تقریباً متوجه شده بودیم که آقا رضا به شهادت رسیده(چون صحنهی جنگ طوری نبود که رزمندهها اسیر بشوند و مطمئن بودیم که آقارضا شهید شده)، همونجا من به یاد خوابی که صبح دیدم افتادم و مطمئن شدم که اون افراد توی خواب یا به شهادت میرسند یا مجروح میشوند.
😭💔خواب من اونجا تعبیر شد و آقارضا به شهادت رسید؛ چون مطمئن بودیم که شهید صحرایی اومده و رزق شهادتشون رو اطلاع بده، و اونجا آقارضا بود و رفیق همیشگیاش و رزق شهادت...
🎙به روایت: همرزم شهید
🏷#روایت_خانطومان
#انتشار_برای_اولین_بار
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#سالگرد_شهادت
🌹تنها کانال رسمی تکاور پاسدار
شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده👇🏻
🍃| @shahid_reza_hajizadeh
هدایت شده از کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
❤️🔥ماجرای خوابی که همرزم شهید رضا حاجی زاده دید و تعبیر شد!
📆صبح روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵(روز کربلای خانطومان) خوابی دیدم. ماجرای خواب از این قرار بود که👇
😴{خواب دیدم زمانی که در محل استراحتمان در شهر خانطومان سوریه بودیم، شهید روحالله صحرایی با همون لباس رزمش به همراه یکی دیگر از دوستان وارد اتاق شدند. سمت چپ من آقارضا و سمت دیگر، یکی دیگر از رفقا بود. هر سه تا روی زمین دراز کشیده بودیم و بیدار بودیم.
🌹🕊شهید صحرایی با لبخند و شادی شروع به صحبتکردن کرد. گفت: «آره، فکر میکنید شهادت درد داره مثل وقتی که ما هنگام سردرد، دو دستی سرمون رو گرفتیم و درد داریم؟ نه!!!! شهید هیچ دردی رو احساس نمیکنه. هیچ دردی!»
🤔همینجور که صحبت میکرد، ما متوجه شدیم که ایشون قراره یه شهیدی رو انتخاب کنه و خبر شهادت کسی رو اطلاع بده! همینطور که داشتیم بهش نگاه میکردیم، اومد جلو و به بغلدستی من نگاه کرد و یه سری تکان داد و بعد به سمت آقارضا رفت و یه سری تکان داد؛ بعد اومد سمت من و چند جملهای گفت و تموم شد.}
😲بیدار که شدم، این خواب رو برای همهی حاضرین در اتاق تعریف کردم. چند نفر که توی این خواب هم حضور داشتند، توی جمع بودند و هر کسی به شوخی یه حرفی میزد.
👀👂آقارضا نزدیکم دراز کشیده بود و یه پتوی خاکی رو سرش. وقتی که صدای من رو موقع تعریفکردن خواب شنید، نیمخیز شد و به حرفهای من با دقت گوش داد.
🕋🤲بعد از اینکه فهمید خودش هم توی خواب حضور داشته، گفت:«انقدر دعای خیر پدر و مادر پشت سرمون هست که انشاءالله همه به سلامت برمیگردیم. باز هم هر چی خدا بخواد! هر چی رضای خداست.» دراز کشید و پتو رو کشید روی سرش و خوابید.
🧨🔥ساعاتی بعد از عملیات، بعد از اینکه تقریباً متوجه شده بودیم که آقا رضا به شهادت رسیده(چون صحنهی جنگ طوری نبود که رزمندهها اسیر بشوند و مطمئن بودیم که آقارضا شهید شده)، همونجا من به یاد خوابی که صبح دیدم افتادم و مطمئن شدم که اون افراد توی خواب یا به شهادت میرسند یا مجروح میشوند.
😭💔خواب من اونجا تعبیر شد و آقارضا به شهادت رسید؛ چون مطمئن بودیم که شهید صحرایی اومده و رزق شهادتشون رو اطلاع بده، و اونجا آقارضا بود و رفیق همیشگیاش و رزق شهادت...
🎙به روایت: همرزم شهید
🏷#روایت_خانطومان
#انتشار_برای_اولین_بار
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#سالگرد_شهادت
🌹تنها کانال رسمی تکاور پاسدار
شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده👇🏻
🍃| @shahid_reza_hajizadeh
🔥تا لحظاتی دیگر...
📋خاطرهنگاری آنچه که در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ گذشت.
❤️🩹آخرین لحظات زندگی شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده به روایت همرزم شهید👇🏻
🏷#روایت_خانطومان