هدایت شده از کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
❤️🔥ماجرای خوابی که همرزم شهید رضا حاجی زاده دید و تعبیر شد!
📆صبح روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵(روز کربلای خانطومان) خوابی دیدم. ماجرای خواب از این قرار بود که👇
😴{خواب دیدم زمانی که در محل استراحتمان در شهر خانطومان سوریه بودیم، شهید روحالله صحرایی با همون لباس رزمش به همراه یکی دیگر از دوستان وارد اتاق شدند. سمت چپ من آقارضا و سمت دیگر، یکی دیگر از رفقا بود. هر سه تا روی زمین دراز کشیده بودیم و بیدار بودیم.
🌹🕊شهید صحرایی با لبخند و شادی شروع به صحبتکردن کرد. گفت: «آره، فکر میکنید شهادت درد داره مثل وقتی که ما هنگام سردرد، دو دستی سرمون رو گرفتیم و درد داریم؟ نه!!!! شهید هیچ دردی رو احساس نمیکنه. هیچ دردی!»
🤔همینجور که صحبت میکرد، ما متوجه شدیم که ایشون قراره یه شهیدی رو انتخاب کنه و خبر شهادت کسی رو اطلاع بده! همینطور که داشتیم بهش نگاه میکردیم، اومد جلو و به بغلدستی من نگاه کرد و یه سری تکان داد و بعد به سمت آقارضا رفت و یه سری تکان داد؛ بعد اومد سمت من و چند جملهای گفت و تموم شد.}
😲بیدار که شدم، این خواب رو برای همهی حاضرین در اتاق تعریف کردم. چند نفر که توی این خواب هم حضور داشتند، توی جمع بودند و هر کسی به شوخی یه حرفی میزد.
👀👂آقارضا نزدیکم دراز کشیده بود و یه پتوی خاکی رو سرش. وقتی که صدای من رو موقع تعریفکردن خواب شنید، نیمخیز شد و به حرفهای من با دقت گوش داد.
🕋🤲بعد از اینکه فهمید خودش هم توی خواب حضور داشته، گفت:«انقدر دعای خیر پدر و مادر پشت سرمون هست که انشاءالله همه به سلامت برمیگردیم. باز هم هر چی خدا بخواد! هر چی رضای خداست.» دراز کشید و پتو رو کشید روی سرش و خوابید.
🧨🔥ساعاتی بعد از عملیات، بعد از اینکه تقریباً متوجه شده بودیم که آقا رضا به شهادت رسیده(چون صحنهی جنگ طوری نبود که رزمندهها اسیر بشوند و مطمئن بودیم که آقارضا شهید شده)، همونجا من به یاد خوابی که صبح دیدم افتادم و مطمئن شدم که اون افراد توی خواب یا به شهادت میرسند یا مجروح میشوند.
😭💔خواب من اونجا تعبیر شد و آقارضا به شهادت رسید؛ چون مطمئن بودیم که شهید صحرایی اومده و رزق شهادتشون رو اطلاع بده، و اونجا آقارضا بود و رفیق همیشگیاش و رزق شهادت...
🎙به روایت: همرزم شهید
🏷#روایت_خانطومان
#انتشار_برای_اولین_بار
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#سالگرد_شهادت
🌹تنها کانال رسمی تکاور پاسدار
شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده👇🏻
🍃| @shahid_reza_hajizadeh
🔥تا لحظاتی دیگر...
📋خاطرهنگاری آنچه که در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ گذشت.
❤️🩹آخرین لحظات زندگی شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده به روایت همرزم شهید👇🏻
🏷#روایت_خانطومان
کانال رسمی شهید رضا حاجی زاده
🔥تا لحظاتی دیگر... 📋خاطرهنگاری آنچه که در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ گذشت. ❤️🩹آخرین لحظات زندگی شهید مدافع
براساس تدبیر فرماندهی که ما از قبل چینش انجام داده بودیم، قرار شده بود که زمانی که درگیری شروع میشه تو خط پدافندی(خط یاسر) تمام نیروهای ایرانی که بودیم ۲ نفر ۲نفر یا ۳ نفر ۳نفر آرایش بگیریم که کلا تقسیم بشیم تا بتونیم قسمتهای مختلف خط رو پوشش بدیم.
قرار شد من و رضا بر اساس تمرینی که از قبل انجام داده بودیم از سمت جناحین چپ خط یاسر رو بگیریم که مجاورت با خط مالک داشت، مستقر بشیم تا بتونیم اون قسمت رو پوشش بدیم. دو نفر از بچهها در مرکز و چند نفر در قسمت کانال خط مستقر شدند.
روز شانزدهم اردیبهشت بود بعد از نماز ظهر، حوالی ساعت ۱ آتش تهیه دشمن شروع شد و بالافاصله بیسیم شهید کابلی اعلام کرد که آماده باش ۱۰۰ درصد و هجوم دشمن قطعی شده.
بالافاصله همهی دوستان سوار خودروها شدند و به سمت خط حرکت کردیم. یه سری از بچهها رو ابتدا خاکریز دوم پیاده کردیم و بقیه به سمت خط اول رفتیم. پیاده شدیم و بر اساس طرحی که از قبل داشتیم من و رضا دویدیم (چون حجم آتش دشمن خیلی سنگین بود) قرار شده بود بین خط یاسر و مالک اونجا مستقر بشیم.
حجم آتش اونقدر سنگین و شدید بود که ما دیدیم که نمی تونیم سالم برسیم، با هماهنگی که با فرمانده خط کردیم خودمون رو چسبوندیم به خاکریز و گفتیم از کنار خاکریز حرکت کنیم تا بتونیم سالم خودمون رو حداقل به اون موضع خودمون برسونیم، که اگه مثل درگیری ۲۱ فروردین که قرار شد دشمن ما رو دور بزنه حداقل بتونیم اونجا با بچههای گردان مالک یه دستی بزنیم و نزاریم این رخنه ایجاد بشه.
به هر ضرب و زوری بود خودمون رو به اون نقطه مورد نظر رسوندیم. اون نقطهی مورد نظر یه ساخمونی بود(خونه شهید) یه خونهای ۳ اتاقهای بود که ما دیوار شو خراب کرده بودیم و داخل حموم خونه که بالاش ۲ تا سقف داشت یه سقف حموم بود و یه سقف خونه بود گفتیم که امنیتش بیشتره.