درد بسیار، مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شبها گریه
آب میخورد، ولی با گریه
شهادت چهارمین اختر تابناک ولایت و امامت، امام سجاد (ع) تسلیت باد.
@shahid_reza_rahimi1397
#داستان_شب 📖
سلام بر حسین (ع) با سر بریده
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»
راوی: جواد علی گلی- همرزم شهید
مشخصات روحانی شهید:
نام و نام خانوادگی: محسن آقاخانی
تولد: 4/6/1347 - تهران
شهادت: کربلای 5 – شلمچه
محل دفن: بهشت زهرا(س) قطعه
@shahid_reza_rahimi1397
دلتنگی ها گاه از جنس اشک اند و گاه از جنس بغض
گاه سکوت می شوند و خاموش می مانند، گاه هق هق می شوند و می بارند
دلتنگی من برای تو اما جنس غریبی دارد...
@shahid_reza_rahimi1397
صندوقچه آرزوهایم را خواهم گشود تا نگویند: از هیچ پر است …
نام تو …
یاد تو …
عشق تو…
افتخاریست در دارایی دلم …
@shahid_reza_rahimi1397
دلم از نبودنت پر است
هر روز خاطراتم را الک میکنم و جز دلتنگی تو چیزی برایم نمیماند
نه تو آمدی
نه فراموشی
خیالی نیست
من کوه میشوم و پای نبودن هایت میمانم
اما ای کاش میدانستی بی تو تمام لحظاتم رنگ پاییزند😭
@shahid_reza_rahimi1397
خاطراتت فاصله ها را پر نمیکند،
فقط
قلب مرا پر میکند از هرچه جای خالی توست...
گلوی مرا پر میکند از هرچه بغض نبودن توست...
@shahid_reza_rahimi1397
#حاضرِ_غایب ۲۷ 📝
#قرمه_سبزی🍚🍛
غذاهای مورد علاقه رضا، فست فود بود و قرمه سبزی با ته دیگ طلایی...
خیلی ته دیگه دوست داشت و اینو حتی همکاراشم میدونستن. طوری که بعد از رفتنش هرکجا ته دیگ میدیدیم...😔 😭
از اونجاییکه عادت داره هرچی میخواد، توی خواب دستورش را بده، یه شب به خواب یکی از اقوام اومده بود و گفته بود قرمه سبزی هوس کردم. به مامانم بگو برام بپزه.
اما چون اوج کرونا و همون اوایلش بود، گفتیم پخت و توزیعش کار درستی نیست. وقتی یکم اوضاع بهتر شد، میپزیم.
چندوقت بعد خواب دیدم، یهو رضا اومد و گفت: مامان یادش رفته برام قرمه سبزی بپزه، بهش بگو از این ماشینِ سبزی خورشتی بگیره و برام قرمه سبزی درست کنه...😣 تا از خواب بیدار شدم صدای ماشین سبزی فروش را از تو کوچه شنیدم.
نزدیک ظهر بود سریع مامان را صدا زدم وگفتم رضا میگه سبزی بخر،همینکه خوابمو برای مامانم تعریف کردم، طاقت نیورد، همون موقع بلند شد و به نیتش قرمه سبزی پخت.
⁉️خداییش شهید به این شکمویی و پیگیری دیده بودید؟!🥲
#خواهر
#شادی روح زندگان ابدی صلوات
@shahid_reza_rahimi1397