eitaa logo
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
1.2هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
531 ویدیو
19 فایل
کانال 🌷مدافع حرم شهید روح الله قربانی🌷 متولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸ شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه بهشت زهرا (س) ، قطعه ۵۳ (کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات) @Montazer313_40 تبادلات: @nooraa_315
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
🌷 #شهید شد هرڪـس #عاشق شد... #شبتون_شهدایی @shahid_roohollah_ghorbani
هدایت شده از بی همگان...
الله دلنوشته ای از... نوشت: بسم الله برسد به دست اسماعیل...جلیل...طه...حیدر...مالک...یوسف...احمد...صادق...اسد...حسین...عباس...محمدرضا... برسد بدست سیدالشهدایی ها... برسد به دست جامونده ها... برسد به دست عزانی ها... پنجره ی اتاقم رو باز کردم. هوا لطیف بود و وصف نشدنی. نم نم بارون، نقاشی خدا روی زمین، سبزی زمین و رنگارنگی درختها مستم کرده بود...هوا داشت نفس میکشید...زمین داشت نفس میکشید... و من نفس میکشیدم... که نسیم خنکی تنم رو لرزوند...سرمایی لذت بخش... خواستم پنجره رو ببندم که انگار در زمان رها شدم و تا به خودم اومدم دیدم که... . اواسط آبان بود و هوا رو به سردی گذاشته بود. هنوز جون خونه سرد بود، با اینکه همه تو اتاق مخابرات جمع بودیم ولی باز سرد بود. زمین سرد بود اما دلامون گرم گرم بود. صبحانه رو که خوردیم بچه ها از اتاق زدن بیرون. خیالمون راحت بود که امروز هم بخاطر هوا عملیات نمیشه. عمار چفیه اش رو به سرش بست و طبق معمول اولین بیسیم بی صاحبی که دید برداشت و بدون جوراب رفت به طرف در تا پوتینش رو پا کنه. میگفت جلسه داره. جلیل گفت عمار جان لااقل یه جوراب پات کن میری جلسه. عمار یه نگاهی به دور و برش کرد و یه جورابِ بی پا رو رصد کرد و سرِ پا جوراب رو پوشید و رفت تا پوتین رو پا کنه. جلیل دوباره صدا زد عمارجان پس بعد جلسه بیا تا ماهم یه جلسه ای داشته باشیم. عمار باشه ای گفت و از اتاق خارج شد. پشت سر عمار از اتاق زدم بیرون. جلوی در حسابی گل بود. پوتینم رو پام کردم و اومدم رو ایوون. عجب هوایی بود. بارون ریز و نرمی میبارید و هوا مه داشت. نهایتا صد متر بیشتر دید نداشتیم. کمی از مزرعه ای اونور جاده دیده میشد و مابقی مه بود مه. زمین سبز بود سبز...تلفیق سبزی علف ها با قرمزی گل جلوی خونه و خاکستری خیس جاده چه لطافتی درست کرده بود. اسماعیل که داشت با قدیر حرف میزد در جواب قدیر خنده ای کرد و رفت سمت عمار تا برن جلسه. میثم تو آستانه در دست انداخت و پنجره بالایی در رو گرفت و چندتا بارفیککس رفت و بعدش کنار مالک روی مبل کهنه ای که روی ایوون گذاشته بودیم لم داد و از این هوای بارونی تعریف کرد. علی(روح الله) مثل همیشه با تجهیزات کامل و کوله پشتی به دوش رفت به طرف موتور، عباس گفت علی داداش کجا؟ علی همینجور که میرفت گفت با انصار قرار دارم. حاج ابو سعید با سر باندپیچی شده و اورکت گشادی که تنش بود با همون لبخند قشنگش اومد رو ایوون و پشت سرش حیدر با اون لباس کامپیوتری کهنه اش. حیدر گفت ما بریم به بچه های آتیش یه سر بزنیم. حاج ابو سعید قدیر رو صدا کرد و گفت شما نمیای؟ قدیر جواب داد نه حاجی شما برید من با طه میرم بهداری دستم رو نشون بدم. طه هم که تو ماشین نشسته بود صدای ضبط رو زیاد کرد و نوای روضه ی رضا نریمانی فضای مه آلود و با طراوت اونجا رو غرق خودش کرد. و من غرق در لذتی وصف نشدنی بودم. نمیدونستم بخاطر هوای بارونی و لطیف اونجا بود یا برای نفس کشیدن در کنار این اولیاءالله... هوا به غایت لطیف و دلچسب بود... و خنده ی روی صورت بچه ها در نهایت بشاشیت و شادیِ واقعی... لحظه ها فراموش نشدنی و موندگار... نسیم خنکی زد و سردم شد...به دیوار خونه تکیه دادم...همون خونه ای که تا چند روز دیگه علی و قدیر جلوش مثل یک ققنوس میسوزن و به بهشت میرن... سرم رو چرخوندم و نگاهم به سر میثم افتاد که از نم بارون خیس شده بود...همون سری که تا چند روز دیگه به شوق اربابش هوایی میشه... با نگاهم راه رفتن حاج ابوسعید رو دنبال کردم تا سوار ماشین شد...شاید این همون ماشینیه که تا چند ماه دیگه پیکر غرق خونِ حاجی رو میاره عقب. تو مه، چشم به دنبال ماشین عمار دوندم...عماری که قرار بود چند روز دیگه... چشمام رو بستم و با تمام توان هوا رو داخل ریه ام کشیدم... چشهام رو که باز کردم، جلوی پنجره، تویِ اتاق، خیسِ بارون...خیسِ بارون...خیسِ بارون... به همین راحتی جاموندیم بچه ها، به لطافت همین هوا پرکشیدین... حالا باید بگم، دیدار به قیامت؟ اگه به رفاقتتون شک داشتم میگفتم ولی شک ندارم... منتظرتونم بچه ها... شاید تویه روز بارونی... @bi_to_be_sar_nemishavadd
شهدا عاشق اند⁦❤️⁩ معشوقشان خداست🍃 شاگردند؛ معلمشان (ع) است.🌹 معلم اند🌱 درسشان است💔 مسلح اند؛ سلاحشان است... مسافرند؛ مقصدشان لقاءالله است مستحکم اند، تکیه گاهشان است @shahid_roohollah_ghorbani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آنان ڪہ زینب یارشان شد صداقتـــــ در عمل گفتارشان شد.. بہ عباس اقتدا ڪردند و رفتند علمدار حسین ســــردارشان شد ..._قربانی ✨کُلُناٰ عَباٰسَکْ یاٰ زِیْنَب✨ْ @shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
‍ 🌷﷽🌷 معرفی کوتاه شهید مدافع حرم روح الله قربانی: شهید روح الله اول خرداد سال ۶۸ در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. پدرش از سرداران سپاه و مادرش معلم بود. روح الله از همان کودکی چنان معصوم بود که مادرش او را شهید روح الله صدا می‌کرد. علی‌رقم علاقه شدید که به مادرش داشت در سن ۱۵ سالگی مادرش را از دست داد اما صبورانه و مردانه مقابله تمام مشکلات ایستاد تا افتخار مادر و پدرش شود. روح الله شاگرد ممتاز مدرسه و پیشگام در کارهای علمی و هنری و ورزشی بود. او از شاگردان پروپاقرص حاج آقا مجتبی تهرانی بود و با دروس حوزوی آشنایی داشت. مدتی را هم در حوزه هنری انیمیشن می‌خواند و در خطاطی و نقاشی زبده بود. با پذیرش سپاه در سال ۹۰ از دانشگاه هنر سمنان انصراف داد و لباس خدمت به اسلام به تن کرد. در ۲۳ سالگی ازدواج کرد و معتقد بود با ازدواج رزق و روزی اش دو چندان شده است. روح الله در ورزش‌های: کاراته، کیوکوشین، تیراندازی، راپل، چتربازی ، شنا و... مهارت کامل داشت. در شهریور سال ۹۴ برای دفاع از مظلومیت مسلمانان و همچنین دفاع از حریم شریف حضرت زینب کبری(س) در مقابل کثیف ترین انسانها ایستاد و سرانجام در ۱۳ آبان ۹۴ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحمان با یادش شاد، قسمتی از وصیتنامه: اگر رضاالله رضا والدین است پس چرا راه سخت را انتخاب می‌کنید. از پدر و مادر حرف شنوی داشته باشید. . منتهی رضای الهی تقواست. شهادت خوب است اما تقوا بهتر، تقوایی که در قلب باشد و در رفتار بروز کند. اول واجبات بعدا مستحبات من برای شهادت به اینجا(سوریه) نیامده ام. من وظیفه ام که جهاد در راه خداست به نحو احسن انجام می‌دهم و نتیجه را به خدا واگذار می‌کنم. ارسالی از کاربران🌸 🆔 @shahidhajali2 @shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
‍ 🌷﷽🌷 معرفی کوتاه شهید مدافع حرم روح الله قربانی: شهید روح الله اول خرداد سال ۶۸ در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. پدرش از سرداران سپاه و مادرش معلم بود. روح الله از همان کودکی چنان معصوم بود که مادرش او را شهید روح الله صدا می‌کرد. علی‌رقم علاقه شدید که به مادرش داشت در سن ۱۵ سالگی مادرش را از دست داد اما صبورانه و مردانه مقابله تمام مشکلات ایستاد تا افتخار مادر و پدرش شود. روح الله شاگرد ممتاز مدرسه و پیشگام در کارهای علمی و هنری و ورزشی بود. او از شاگردان پروپاقرص حاج آقا مجتبی تهرانی بود و با دروس حوزوی آشنایی داشت. مدتی را هم در حوزه هنری انیمیشن می‌خواند و در خطاطی و نقاشی زبده بود. با پذیرش سپاه در سال ۹۰ از دانشگاه هنر سمنان انصراف داد و لباس خدمت به اسلام به تن کرد. در ۲۳ سالگی ازدواج کرد و معتقد بود با ازدواج رزق و روزی اش دو چندان شده است. روح الله در ورزش‌های: کاراته، کیوکوشین، تیراندازی، راپل، چتربازی ، شنا و... مهارت کامل داشت. در شهریور سال ۹۴ برای دفاع از مظلومیت مسلمانان و همچنین دفاع از حریم شریف حضرت زینب کبری(س) در مقابل کثیف ترین انسانها ایستاد و سرانجام در ۱۳ آبان ۹۴ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحمان با یادش شاد، قسمتی از وصیتنامه: اگر رضاالله رضا والدین است پس چرا راه سخت را انتخاب می‌کنید. از پدر و مادر حرف شنوی داشته باشید. . منتهی رضای الهی تقواست. شهادت خوب است اما تقوا بهتر، تقوایی که در قلب باشد و در رفتار بروز کند. اول واجبات بعدا مستحبات من برای شهادت به اینجا(سوریه) نیامده ام. من وظیفه ام که جهاد در راه خداست به نحو احسن انجام می‌دهم و نتیجه را به خدا واگذار می‌کنم. ارسالی از کاربران🌸 🆔 @shahidhajali2 @shahid_roohollah_ghorbani