#رضایت خدا
کسانی که باآقا سعیدآشنا بودندحتمابا روحیه جهادی ،غیرت،دغدغه او به مسائل کشور باخبربودند.
میگفت :دوست داشتم خارج از مرزخدمت کنم و ماموریت های برون مرزی باشم وهمه لحظاتم از کشورم واهدافش محافظت کنم ولی بخاطرعلاقه ام به شما نمیتونم برم نمیتونم دور باشم ازتو و امیرمهدی، میگفت: اگر مجرد بودم، تمام تلاشم ومیکردم تا برم،ولی حالا که وابستگی به شما نمیزاره پس بامن همراه شو ،تا به نقاطی از کشور که نیاز بیشتری به من هست بریم.
برای همین بامن صحبت میکرد تا راضی بشم به دورترین نقطه کشور، برای کارمنتقل بشیم. میگفت دوست دارم قسمتی مشغول به کار وخدمت باشم که بیشتراز استان به وجودم نیازهست حتی اگراز سخترین کارباشه.دوسال قبل شهادت برای انتقال به جنوب کشور پیگیری کرد ولی موفق نشدچون مسئول عقیدتی سیاسی بود به وجودش تو شهرخودمون نیاز داشتند.
ولی این مسئولیت آقاسعید ،قانعش نمیکرد زمان شهادتش بمن گفتند : برای انتقال به استان دیگه ای دوباره پیگیر بود
وقتی هم بحث دفاع ازحرم حضرت زینب (س) شدبا وجود تمام دلبستگی هاش رضایت خدا رو بالاتر از همه کس دیدآماده رفتن شد شب اعزامش وقتی متوجه شدم گفتم :الان نرو بزار یه زمان دیگه میدونم ،اگه بری شهید میشی وبرنمی گردی گفت :الان به وجود من نیاز هست.باوجود اینکه همیشه آرزوی شهادت داشت، ولی اون شب گفت:نمی خوام شهید بشم میخوام برم فقط برای جهاد و دفاع از حرم ،کمک به شیعیان سوریه وجلوگیری کنیم از ورود جنگ به داخل کشورمون و بر میگردم کنار شما نگران نباش .
ولی آقا سعید بالاخره به آرزوی خودش با ماموریت برون مرزی رسید.
#روایت همسرشهید
@shahid_saeed_kamali