eitaa logo
کانال شهید سید حسن روح الامینی
101 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
8 فایل
شهدا⚘️ خاطرات شهدا🌹 عکس نوشته🌱 مطالب مذهبی🇮🇷 استوری مذهبی📿
مشاهده در ایتا
دانلود
تله انفجارے...🥀 شهید حمید‌رضا زمانی🌷 تاریخ تولد: ۷ / ۱۲ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۴ / ۸ / ۱۳۹۳ محل تولد: تهران محل شهادت: عراق *🌷همسرشهید← ما مستاجر بودیم و وضع مالی خوبی نداشتیم🥀 آقا حمید رضا خیلی به اتفاقات سوریه حساس بود🍂یک روز میگفت دیگه نمیتونم بی‌تفاوت زندگی کنم🥀نمیتونم نسبت به اتفاقی که توی سوریه می افته سکوت کنم🥀و باید برای حفظ حرم اهل بیت(س) به عراق یا سوریه بروم🕊️او تصمیمش را گرفته بود و هر چه پدر و مادرش گفتند نرو همسر و فرزندانت اذیت میشوند🥀اما او اصرار داشت که برود🕊️و بالاخره ما هم رضایت دادیم🌙من و حمید هشت سال با هم زندگی کردیم که حاصل آن دو فرزند (یک دختر و یک پسر) بود🌱فرزند دوممان 4 ماه پس از شهادت حمید به دنیا آمد🥀و به همین خاطر نام همسرم را روی این پسرم گذاشتم🌙او چهار بار عازم سوریه شد🕊️ و در مرتبه چهارم به شهادت رسید🕊️راوی← حمید مشغول خنثی‌سازی مین بود💫 مین آخر را که خنثی میکند پایش داخل تله انفجاری میرود و منفجر میشود.💥 شدت انفجار به قدری زیاد بود که بدنش تکه تکه میشود🥀به دلیل اینکه منطقه در دست دشمن بود💥 لحظه شهادت نتوانسته بودند پیکرش را به عقب بیاورند🥀سه روز بعد که منطقه پس گرفته شد💫 تنها دست و سر حمید را پیدا کردند🥀و به وطن آوردند.*🕊️🕋 💙🌷
تــازه دامــاد...🕊️ شهید عباس دانشگر🌷 تاریخ تولد: ۱۸ / ۲ / ۱۳۷۲ تاریخ شهادت: ۲۰ / ۳ / ۱۳۹۵ محل تولد: سمنان محل شهادت: سوریه *🌷راوی← پسری مومن و انقلابی اهل نماز شب 📿 تازه داماد بود تنها ۴۰ روز قبل از اینکه به سوریه اعزام شود نامزد کرده بود.💫 و تقریباً ۴۰ روز بعد از اعزام هم به شهادت رسید.🕊️می‌گفت:« این همه شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنت و شبکه‌های اجتماعی فضای شهر را پر کرد‌ه‌اند،🥀اما خودمان باید دیندار باشیم.🌙باید مراقب باشیم ایمانمان را از دست ندهیم.»🥀در یکی از نامه های عاشقانه شهید به نامزدش گفته بود:💫«عشق هرچه غیر خداست مجازی و عشق حقیقی، خداست؛🌙اما مگر خداوند زیباست که عشق مجازی را پلی ساخته و تنها با عبور از آن به عشق حقیقی می‌رسیم.🍃 من دوست دارم عاشق بشم! از تو شروع کنم تا بتوانم ذره‌ای عشق حقیقی را درک کنم، دوستت دارم فاطمه جان.🌱 امیدوارم من و تو بتوانیم عاشق شویم! خیلی دوستت دارم!🌙 دلم برایت تنگ می‌شود عشقم!»🌱روزهایی که عباس در سوریه داشت از اسلام دفاع میکرد،💥 مادر عباس مشغول تدارک مراسم جشن عقد او بود.🎊همه ی خریدها را انجام داده و حتی نقل را برای پاشیدن بر سر عروس و داماد مهیا کرده بود،🍬 نقلی که نثار پیکر پاک عباس شد🥀همرزم← عباس با موشک تاو آمریکایی در ماشین به شهادت رسید،🕊️منطقه نا امن بود و نمیشد پیکرش را عقب آورد،🥀بالاخره رسیدیم به ماشین‌ها، من بین ماشین سوخته و دیوار، یک پیکر سوخته دیدم🥀پیکرش کاملا سوخته بود🥀نزدیک تر شدیم از انگشترهایش فهمیدیم که او عباس است*🕊️🕋 شهادت: ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ 💙🌷
تعبیر خوابــــ شهید🌙 🌷شهید محمدامین کریمیان تاریخ تولد: ۳۱ / ۶ / ۱۳۷۳ تاریخ شهادت: ۲۷ / ۳ / ۱۳۹۵ محل تولد: مازندران،بابلسر،حاجیکلا محل شهادت: سوریه *🌷مادر شهید ← محمدامین از يک دانشگاه در آلمان بورسيه شده بود،🌙اما همه را رها كرد و برای جهاد به سوريه رفت💫 پلاک حضرت زهرا (س) را همیشه به گردن داشت 🌙و می‌گفت دلم میخواد مثل مادرم زهرا(س) گمنام باشم🥀شب آخرش پسرم به هم‌رزمانش گفته بود: «خواب ديدم امشب عملياتی در پيش است💥و فرمانده و من شهيد می‌شويم و پیکرمان را نمی‌آورند.»🌙 بعد از خوابش غسل شهادت می‌گيرد و آماده شهادت می‌شود.🕊️بعد از شروع عمليات، سربازان سوری در جناحين آن‌ها بودند💥از شدت آتشِ دشمن زمین‌گیر می‌شوند🥀و فرمانده‌شان مجروح می‌شود🥀محمدامین به سمت دشمن تیراندازی می‌کند💥 اما خودش هم در کنار فرمانده شهید می‌شود🥀و همه متوجه شدند که خوابش به زیبایی تعبیر شد🌙عکس پروفایلش عکس شهید امیر حاج امینی بود و خودش هم همانگونه شهید شد💫 و با دو تیر یکی به زانو🥀و دیگری به پشتش🥀به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️ خبری از پیکرش نبود و او همانند حضرت زهرا(س) بی مزار ماند🥀اما ۶ سال بعد، در ماه محرم ۱۴۰۱🏴 گروه تفحص چند پیکر شهید را پیدا و شناسایی کردند💫 که محمد امین یکی از آنان بود🌙او به همراه پیکر شهیدان حاج عبدالله اسکندری، عباس آسمیه و چند شهید دیگر💫به وطن آمد🕊️🕋* شهادت: ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ 💙🌷
ترور یکــــ ملـتــــ و ۷۲ تن از یارانش🕊️ 🌷شهید سید محمدحسینی بهشتی تاریخ تولد: ۲ / ۸ / ۱۳۰۷ تاریخ شهادت: ۷ / ۴ / ۱۳۶۰ محل تولد: اصفهان محل شهادت: تهران 🌷یک روز خانم ، یک روز بچه‌ها ، یک روز هم خودش ؛🌙 کارهای خونه تقسیم شده بود ، هر روز باید یکی ظرفها رو می‌شست.🍽️ می‌گفت زن وظیفه‌ای برای کار نداره، کار خونه زنانه و مردانه نداره.🌷شهید بهشتی اغلب روزها غذایش نان وماست بود.🍃همسرش ← او نخستین رئیس قوه قضائیه بود، گفتم آقا از فروشگاه دادگستری یک لامپ بیاورید💡همان جا گفتند نه هرگز، خدا نکند من چنین کاری بکنم🥀شما شمع روشن کنید، بنشینید🕯️بهتر از این است که من مال دادگستری را بیاورم🥀ایشان از حلال و حرام، از دروغ و غیبت و .. اصلا یک سمبلی بود چه در جامعه، چه در خانه💫کوچکترین چیزی ما از ایشان ندیدیم که باعث ناراحتی ما بشود🌙 راوی ← 7 تیر ماه بود✨ جمله‌ای که من بعد از نشستن در جلسه، از بهشتی شنیدم این بود که گفتند: « ما باید کاری کنیم که یک مهره آمریکا رئیس‌جمهور ما نباشد.»🍁 بعد از این جمله آنجا منفجر شد💥 کار اصلی بمب، به شهادت رساندن ایشان بود🥀بعد از انفجار، سقف پایین آمد و عده‌ای زیر سقف رفتند🥀سید محمد حسینی بهشتی سیاست‌مدار و فقیه ایرانی💫و دومین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷،💫نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود،🌙بهشتی یک ملت بود او با انفجار💥 و پَر پَر شدن ۷۲ نفر🥀به شهادت رسید🕊️🕋 💙🌷
شهادتــ با لبان تشنه در اول ماه محرمـــ🕊 🌷شهید مهدی حسینی تاریخ تولد: ۲۷ / ۵ / ۱۳۵۹ تاریخ شهادت: ۱۲ / ۷ / ۱۳۹۵ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه *🌷همسر شهید← آقا مهدی از بسیجیان هیئت حضرت زهرا (س) بود، ماه محرم که فرا می‌رسید🌙مهدی پیراهن مشکی خود را آماده می‌کرد و تا پایان ماه صفر آن را می‌پوشید🏴 مهدی آشپز هیئت بود🍲 او به سوریه رفت🕊️ روزشماری می‌کردم زودتر ایام دهه اول محرم بگذرد و من پیش مهدی برگردم🌙هنوز محرم نیامده بود، همه جا را سیاه‌پوش کردم و خانه حسینیه شد🏴 جای مهدی خیلی خالی بود.🥀فردا (دوشنبه) روز اول محرم بود🏴 رفتم کنار کتیبه‌ای و شماره مهدی را گرفتم📞. «سلام آقا مهدی!»📞 «سلام به روی ماهت عزیزم🌙چه به موقع تماس گرفتی!📞 خدا قوت، پشت سرت کتیبه رو می‌بینم، چه خوب شده، دل من همیشه و همه وقت با شماست🌱 برادرش← رابطه او با همه اطرافیان و دوستانش یک رابطه عاشقانه بود🌙مهدی وقتی سرش خلوت بود شب‌های جمعه‌ قطعه 26 بود✨ او وصیت کرده بود که در کنار مزار شهید مهدی عزیزی✨ در قطعه ۲۶ دفن شود و همان طور شد🌙او با انفجار یک کامیون انتحاری بود💥 که با مجروح شدن پهلو و صورت🥀در اولین روز از ماه محرم🏴 با لبان تشنه🥀به همراه ۱۰ نفر از نیروهایش به شهادت رسید*🕊️🕋 💙🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازگشتــ شهید بعد از ۳۷ سال گمنامے در ماه محرمــ ۱۳۹۷🌙 🌷شهید ابوالفضل کَلهُر تاریخ تولد: ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۲۸ / ۴ / ۱۳۶۱ محل تولد: تهران محل شهادت: شرق بصره *🌷مادر شهید← ابوالفضلِ من، اولین روز دهه دوم محرم به دنیا آمد🏴 دو بار قبل از شهادت پسرم را از دست دادم🥀و دوباره به دست آوردم، موقع تولدش هم به من گفته بودند در شکم از بین رفته و مرده اما سالم به دنیا آمد🌙 5 ساله بود که فلج حنجره گرفت و تمام دکترها جوابش کردند🥀روی تخت که خوابیده بود فقط کمی قلبش کار می‌کرد و همه بدنش از کار افتاده بود🥀 ولی آقا ابوالفضل(ع) شفایش داد💫راوی ← ابوالفضل سال 61 به صورت داوطلبانه در عملیات رمضان شرکت کرد🌙و در منطقه شرق بصره به شهادت رسید🕊️پیکر مطهر این شهید 17 ساله در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر قرار گرفت🥀طی عملیاتی تفحص و پیکر مطهرش توسط اعضای کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف🌙و توسط پلاک، شناسایی و احراز هویت شد🕊️ابوالفضل خودش گمنامی را دوست داشت🥀روی ساکش با دست خودش نوشته بود شهید گمنام ابوالفضل کلهر🌙مادرش از حضرت زینب(س) خواست که صبرش دهد🥀سرانجام در سال ۱۳۹۷ بعد از ۳۷ سال رنج و چشم انتظاری خانواده🥀در ماه محرم🏴 به کشور بازگشت*🕊️🕋 *🌙نکـته: روحی غزنوی کاشانی مادر شهید ابوالفضل کَلهُر که ۳۷ سال چشم انتظار پیکر فرزند شهیدش بود🥀تنها ۴ سال پس از بازگشت پیکر مطهر او، بعد از تحمل یک دوره بیماری🥀در روز شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ مصادف با شام میلاد امام رضا(ع)🌙و در سن ۷۵ سالگی به دیار باقی و دیدار فرزند شهیدش شتافت*🕊️ 💙🌷
ظهر عاشورا....🏴 🌷شهید علـے اصغر وصالـے تاریخ تولد: ۱۵ / ۷ / ۱۳۲۹ تاریخ شهادت: ۲۸ / ۸ / ۱۳۵۹ محل تولد: دولاب تهران محل شهادت: گیلان‌غرب *🌷همرزم ← اصغر در عملیات‌ها پیشتاز بود💫اگر در دل شب برای شناسایی می‌خواست برود و نیروهایش خواب بودند،🌙دلش نمی‌آمد آن‌ها را بیدار کند و خودش می‌رفت💫روز تاسوعا بود تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود💥نزديکی‌های ظهر عاشورا بود🏴چند گلوله به سر و کتف علی اصغر خورد🥀و از بالای تپه به زمين افتاد🥀همرزمش سريع خودش را به او رساند. اصغر اسلحه اش را به او داد و گفت: «اسلحه ام را بگير تا به دست دشمن نيفتد🥀جنازه ام را هم با خود ببريد»🕊️همسر شهید← تیر به سر اصغر خورده بود و بی هوش بود🥀بالای سرش دکتر انصاری رو دیدم. او را می‌شناختیم🌙تا منو دید گفت: «باور کن هرکاری از دستم برمی‌آمد کردم ولی نشد🥀تیر به ناحیه‌ای از سر خورده که حتما کور خواهد شد.»🥀گفتم: «تا آخر عمر باهاش می‌مونم.» گفت: «احتمال فلج بودنش بسیار زیاده.»🥀گفتم: «هستم.»گفت: «زندگی خیلی سخت میشه براتون.»🥀گفتم: «اصلا حرفشو نزن فقط نگهش دار.»🥀نیمه‌های شب 28 آبان بود🌙دیدم هنوز حلقه‌اش دستش هست. آقای آزاد گفت هرچه کردیم که حلقه را دربیاوریم، انگشتش را خم می‌کرد و اجازه نمی‌داد.‼️او تنها ۴۰ روز از شهادت برادرش می‌گذشت🥀که در بیمارستان با عمل جراحی مغز بر اثر جراحت🥀شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋 💙🌷
شهیدے کـه در روز تاسوعا اِرباً اِربا شد🥀 🌷شهید ابوذر امجدیان تاریخ تولد: ۲۸ / ۵ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: کرمانشاه/سنقر/سهنله محل شهادت: سوریه *🌷همسرشهید← ابوذر همیشه سر کار روی یک برگه می‌نوشت: شهید ابوذر امجدیان🌙او داوطلبانه به سوریه اعزام شد و زیاد به ماموریت میرفت💥 دوستش می‌گفت لحظات آخر آب برایش بردم و او نخورد💧 و با لب تشنه به دیدار اربابش امام حسین(ع) رفت🥀ابوذر بیسیم چی بود📞 اما در عملیات ها شرکت می‌کرد و در تماس ها می‌گفت که به منطقه می رویم و به دفاع مشغولیم.💥در یکی از عملیات ها خمپاره‌ای به اطرافشان اصابت می‌کند💥 و ایشان از سمت راست دچار مجروحیت می‌شود🥀لبش پاره و چند ترکش به سینه‌اش خورده🥀و پای راستش قطع شده بود🥀 او و همرزمانش همگی اِرباً اِربا شدند🥀ابوذر در روز تاسوعا🏴و در سالروز ازدواجمان💍ساعت ۸ صبح به شهادت رسید🕊️ پیکرش از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۴ عصر در همان منطقه می‌ماند☀️و زمانی که همرزمانش قصد برگرداندن پیکر او را با ماشین دارند باز هم یک موشک به ماشین آن‌ها اصابت میکند💥 و همرزمان شهید می‌شوند🥀ابوذر همیشه می‌گفت درجه برای من مهم نیست من سرباز امام زمان (عج) هستم🌙 ایشان در روز تاسوعا روز جمعه شهید شد، روز جمعه پیکرش برگشت و روز جمعه اربعین نیز چهلم او بود*🕊️🕋 💙🌷
شهیدے کـه همانند اربابش حسین(ع) سرش بریده شد🥀 🌷شهید سید میلاد مصطفوی تاریخ تولد: ۱۵ / ۲ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۷ / ۱۳۹۴ محل تولد: همدان، بهار محل شهادت: سوریه *🌷همرزم← بهش گفتم، «سید وصیتی نداری، نمازی، روزه‌ای؟»📿 گفت، «من حتی یک روز نماز و روزه قضا ندارم🌙 خیالم راحت است، مادرم ما را از کودکی اهل نماز و روزه تربیت کرد.»🍃 گفت من ۱۵ سال است که نماز صبحم قضا نشده است!» 🌙در ذهنم حساب کردم، سید ۲۹ سالش بود یعنی هیچ نماز قضایی نداشت؟!‼️برایم عجیب بود و من رو به فکر فرو برد‼️سید اهل مسجد بود📿همیشه خمس مالش رو دقیق حساب و پرداخت می‌کرد،🌙پدر شهید← آقا میلاد توسط تک تیر انداز دشمن💥از ناحیه ی گلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت،🥀دوستانش بعد از دو ساعت درگیری موفق به عقب آوردن پیکر میلاد نشده بودند🥀و تنها توانسته بودند که پیکرش را در فاصله نزدیک و در یک جای امن قرار دهند💫 اما بعد از درگیری می‌بینند که پیکرش نیست🥀او در پی گمنامی بود و عاقبت نیز گمنامی نصیبش شد🌙«میلاد به خواب دوستش آمده بود و عنوان کرده بود در مکان دیگری پیکرش مخفی شده است💫 او گفته بود می‌خواستم گمنام بمانم، اما به خاطر پدرم بازمی‌گردم»🕊️پیکرش بدون سر، دست و پا🥀در کنار درختی🌳 با فاصله‌ای از محل اولیه پیدا شد💫او همزمان با تاسوعا و عاشورا🏴 به شهادت رسید و توسط داعش سرش جدا🥀و بدنش قطعه قطعه شد*🕊️🕋 💙🌷
شهیدے که داعشیان زنده زنده او را قطعه قطعه کردند🥀 🌷شهید روح الله طالبی اقدم تاریخ تولد: ۱۳۶۶ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: کشکسرای،مرند،آذربایجان محل شهادت: سوریه *🌷همسر شهید← با رفتنش به سوریه مخالفت بودیم🥀یک روز جنایات داعش را در لب‌تابش به ما نشان داد🥀بارها می‌گفت که اگر مدافعان حرم نباشند، این جنگ و کشتارها به داخل کشورمان می‌کشد💥و من نمی‌توانم یک لحظه وحشت و ترس را در چهره هموطنانم ببینم،🥀پس از من نخواه که به خاطر تو و دخترم حنانه از وظیفه ام بگذرم.»🥀می‌گفت که کاری نکنم که هر دو در قیامت شرمنده حضرت زینب(س) باشیم🥀بعد از رضایت من ، مادر و پدرش💫 لحظه وداع وقتی دید حنانه دختر یک و نیم ماهه اش گریه می‌کند،🥀حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد،🥀بعدها در سوریه گفته بود وقتی صدای گریه حنانه را شنیدم🥀یک لحظه می‌خواستم برگردم🌙اما اگر برمی‌گشتم شاید نظرم عوض می‌شد،»🥀راوی← می‌توان گفت شهید حججی آذربایجان، شهید روح الله طالبی اقدم هست💫زیرا داعشیان بعد از مجروحیتش🥀او را زنده زنده قطعه قطعه کردند،🥀بدنش و سرش را همانند ابا عبدالله جدا کردند،🥀سرش را در جایی دفن و دست‌هايش جای ديگری.🥀آقا روح الله ذكر «يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَن وَجهِ الْحُسَينِ اِكْشِف كَربى بِحَقِ اَخيكَ الْحُسَيْنِ» را تا لحظه شهادت زمزمه می‌كرد ، آرزويش اين بود كه مثل حضرت‌ابوالفضل(ع) شهيد شود و به آرزویش هم رسید.🌙 او را مظلومانه در روز تاسوعا به شهادت رساندند🏴 بعد از دو ماه پیکرش تفحص شد و از آن قامت بلند فقط چند تکه از بدنش به وطن آمد*🥀🕊️🕋 💙🌷
آخـریـن نـَبـَرد...🌙 🌷شهید محمد ظَهیری تاریخ تولد: ۱۰ / ۱۱ / ۱۳۶۸ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: منبع آب ، اهواز محل شهادت: سوریه *🌷پدر شهید← محمد تکاور گردان سیّدالشّهداء (ع) و تیپ زرهی حضرت حجّت (عج) در اهواز بود🌙به دلیل شرایط و محدودیت‌های شغلی‌ محمد هیچ اطلاعی به ما نمیدادند.🍁ابتدا فکر می‌کردیم برای انجام ماموریت در تهران به سر می‌برد.💫 بعد از گذشت یک‌هفته بی‌خبری تماس گرفت📞 و گفت برای انجام ماموریت با عده‌ای از بچه‌های نیرو زمینی سپاه در سوریه مستقر شده‌اند.🌙 برادر شهید← محمد برای همه خیلی دلسوز بود🥀و در حدّ توان به من و دوستانش از همه‌ لحاظ به‌ویژه از نظر مالی کمک می‌کرد.🍃یکی از مهمترین ویژگی‌های خوب برادرم، یاری‌رساندن به مردم بود🌙 و این مسئله را چندین بار مشاهده کردیم.💫 اگر کسی مشکل مالی داشت و نمی‌توانست به او کمک کند، در حدّ توان کارهایی انجام می‌داد تا بتواند در جهت رفع آن مشکل قدم بردارد.🌱 در بحث کمک به فقرا همیشه پیش‌قدم بود.💫حتی چندین‌بار به منظور محرومیت‌ زدایی در قالب اردوهای جهادی به نقاط مختلف کشور سفر کرد.🍃راوی← ساعت 2 بعد از ظهر، مصادف با تاسوعای حسینی،🏴در شهر حلب در نبردی چند ساعته با تروریست‌های تکفیری‌💥محمد و همرزمانش محاصره می‌شوند؛🥀سپس عقب‌­نشینی می­‌کنند.🥀در حالی­که یکی از هم‌رزمانش در گودالی محاصره می‌شود؛🥀محمد برای نجات و پشتیبانی از هم‌رزمش به مقاومت ادامه می‌دهد،💥 که توسط تک تیرانداز دشمن💥 سر محمد مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد🥀و او در روز تاسوعا🏴 به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید*🕊️🕋 💙🌷
سومین شهید هسته‌اے ایران🌙 🌷شهید داریوش رضایی نژاد تاریخ تولد: ۲۹ / ۱۱ / ۱۳۵۵ تاریخ شهادت: ۱ / ۵ / ۱۳۹۰ محل تولد: آبدانان،ایلام محل شهادت: تهران 🌷راوی← در یک مسأله علمی‌ پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمی‌کردیم.🪄گفتیم رضایی‌نژاد می‌تواند کار را ادامه بدهد، موضوع را با او در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم.🌱بی‌توجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم می‌خوره؟ ما هم گفتیم: نه، به دردی نمی‌خوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل می‌کنه.💫 داریوش گفت: من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچ‌گوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره،🪄خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ‌ کس مثل اون رو نداره یا مسأله‌ای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده.🍃راوی← داریوش رضایی‌نژاد یکی از نخبگان و دانشجویان دوره کارشناسی ارشد برق💫(گرایش قدرت) دانشگاه خواجه‌نصیر‌الدین طوسی، و از جمله محققان برجسته کشور بود که با تکیه بر هوش بالا و ذکاوت سرشار خود در کوتاه ترین زمان ممکن مراحل رشد و تعالی روحی و پژوهشی را طی کرد🌱و سرانجام در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۹۰ که به همراه همسر و فرزند خود بود🥀در مقابل منزلش هدف سوء قصد 2 موتور سوار قرار گرفت و شهید شد.🥀دو موتور سوار به رضایی‌نژاد و همسر و دخترش که سوار یک پژو بودند، حمله کرده💥و با شلیک چندین گلوله🥀رضایی‌نژاد را به شهادت رساندند*🕊️🕋 💙🌷
وفاے به عهد...🌙 🌷شهید حسین جمالی تاریخ تولد: ۱ / ۷ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: فارس/فسا ،خورنگان محل شهادت: سوریه *🌷مادر شهید← بعد از ماه محرم و صفر قرار بود داماد شود🎊 اما خواست خدا بر این بود که بجای رخت دامادی خلعت شهادت بپوشد🕊️حسینم در ماه محرم متولد شد 🎊ما به رسم هر ساله در روز تاسوعا نذری می‌پزیم🍲 و بانی آن حسین بود، آن روز تمام وسایلهای نذر را خرید🍲سپس لباسهایش را جمع کرد و درون ساک گذاشت.🥀از زیر قرآن ردش کردم و آب را پشت سرش ریختم💦 با یک چشم پر از غم و عمیق نگاهم کرد و رفت سوریه🥀سوم محرم زنگ زد گفت مادر چه خبر از حسینیه⁉️گفتم: مادر کی میای ؟ گفت: روز تاسوعا خانه هستم🕊️همرزم← شب عملیات بود.💥 قرآن در دست گرفته بودم و بچه ها از زیر آن می‌گذشتند🌙حسین با موتور چهارچرخ در حال گذشتن از زیر قرآن بود که گفت: دعا کن فردا اولین شهید روز تاسوعا باشم🕊️مادر ← روز تاسوعا شد و ما طبق روال هر ساله، در آشپزخانه حسینیه نذر را بار گذاشتیم🍲هر که می‌آمد می‌پرسید حسین کجاست؟⁉️ می‌گفتم: زنگ زدم گوشیش خاموشه حتما توی راهه💫اما همان روز خبر شهادتش را آوردند🕊️گفت تاسوعا بر می‌گردم برگشت اما جور دیگر🥀او با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) با اصابت تیر به پهلو🥀در روز تاسوعا🏴 شهید🕊️و به سیمرغ محرم شهدای عملیات محرم ملقب گردید*🕊️🕋 💙🌷
مسافر تاسوعا...🕊️ 🌷شهید پویا ایزدی تاریخ تولد: ۱/ ۶ / ۱۳۶۲ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: لنجان ، اصفهان محل شهادت: سوریه *🌷راوی← آقا پویا در انجام کارهای خیر خیلی فعال بود🌙 و به صورت ناشناس به نیازمندان کمک مالی می‌کرد💫بعضی مواقع بسته ها را می‌داد و می‌گفت بگید از یه مرد غریبه هست، حتی چهره اش هم آشکار نمی‌کرد🌱همسرشهید← یک ماه قبل از اعزام به سوریه به خانه آمد و گفت: "من امشب می‌روم گلزار شهدا و شب هم نمی‌آیم".🍁فهمیدم دوباره هوایی شده است، آن شب را به سختی صبح کردم،🥀صبح با چشمان پف کرده آمد.‼️فهمیدم او هم گریه کرده است.🥀گفت: "من هیچ دلبستگی به دنیا ندارم فقط تنها دلبستگی‌ام، تو و ریحانه هستید از شهدا خواستم این دلبستگی را از من بگیرند".🌙وقت اعزام پویا بود🥀من و دخترم گریه میکردیم🥀ریحانه میخواست همراه پدرش برود،🍂 آقا پویا سوار ماشین شد🚖 بدون اینکه نگاهمان کند رفت،🕊️ چند دقیقه بعد تماس گرفت تا ببیند ریحانه آرام شده یا نه؟📞 و من هم گفتم بله و او هم خداروشکر کرد،🌙 همسرم اصلا طاقت گریه های من و دخترمان را نداشت🥀ولی آن روز فهمیدم واقعا از ما دل کنده است،🌙پویا فرماندهی تانک را به عهده داشت💫و به گفته همرزمانش مسیر عملیات را پاکسازی و پیشروی می‌کردند🪄ایشان روز جمعه بود که با اصابت موشک کورنت اسرائیلی به تانکش💥در روز تاسوعای حسینی🏴عباس گونه🥀شربت شهادت را نوشید.»🕊️شهادتــــ گوارای وجودتــ مسافر تاسوعا*🕊️🕋 💙🌷
سفر کـربلا...🌙 🌷شهید حجت اصغری شربیانی تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۶۷ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: شهر ری محل شهادت: حلب،سوریه *🌷راوی← داشتیم میرفتیم کربلا !🌙با حجت ته اتوبوس نشسته بودیم ! کلى گپ زدیم ! خیلی باهاش شوخی می‌کردیم🍃تو کربلا همیشه از ما جدا میشد تنهایی میرفت حرم‼️برامون سوال شده بود آخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری‼️که وسط حرفاش یه دفعه گفت من خیلى دوست دارم شهید بشم !🕊️از دهنش پرید گفت من شهید میشمااا !🕊️ من و امیر حسینم بهش گفتیم داداش تو شیویدم نمیشى چه برسه شهید !(خنده)‼️حلالمون کن حجت چقدر اون شب تو اتوبوس وقتى خواب بودى دستمال کاغذى کردیم تو گوشت🥀اصلا ناراحت نمیشد ..🥀دقیقا محرم سال بعد روز تاسوعا🌙مثل اربابش سرش و هر دو دستشو🥀فدای عمه جانمان زینب کرد🕊️حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود🌙خوب خبر داشت سال دیگه شهید میشه🕊️و شد علمدار حلب💫مادرشهید← روزی که پیکرش را به معراج آوردند من را نمی‌بردند🥀و می‌گفتند شاید اگر پیکرش را ببینید روی اعصاب‌تان تأثیر بگذارد🥀اما من قبول نکردم🥀حجت با خمپاره شهید شده بود💥 دستش مانند حضرت ابوالفضل عباس (ع) قطع شده بود🥀بقیه بدنش را ما ندیدیم🥀او مانند حضرت عباس شجاع بود🌙و مانند ایشان در روز تاسوعای حسینی🥀به شهادت رسید*🕊️🕋 💙🌷
پدر' پسرے کـه همدیگر را ندیدند🥀 🌷شهید سجاد طاهرنیا تاریخ تولد: ۲۳ / ۵ / ۱۳۶۴ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: رشت،گیلان محل شهادت: سوریه *🌷سکانس اول (انتخاب نام پسرشان) همسر شهید←: آقا سجاد اسم حسين خوبه ؟+اوهوم! 🌙-امير علی ؟ + آرہ!🪄 -سبحان ؟ + اممم..🍁-هادی چی ؟🍃 -چيزہ.. ببين اينم علامت زدما، محمد امين؟ + اينم خوبہ!🌙همسر آقا سجاد كتاب را انداخت و گفت: -ای بابا!.. سجاد من كه نميگم در مورد قشنگيشون نظر بدی!🍃بگو كدوم بهترہ! يكيشو انتخاب كن ديگه!!🌾سجاد خندید و با شيطنت نگاہ کرد: + اسم حالا مهم نيست مهم اينه كه قيافش به من ميرہ!🍃(: همسرش كه سعی کرد قيافه‌ی جدی خودش را حفظ کند و زير خندہ نزند،🍃كتاب را سمت ديگر مبل سُر داد و رويش را بہ حالت قهر برگرداند!🥀سجاد با مهربانی خندید و همسرش گفت حالا می‌بينيم ديگه كی ميبَرہ!...»🌙سكانس دوم(مدتی بعد) ← همسر آقا سجاد آهسته كنار تابوت زانو زد.🥀نوزاد را روی سينه‌ی بابا گذاشت🥀-سجاد تو بُردی...🥀راستی ..حسين ؟ امير علی ؟ سبحان ؟هادی؟ محمد امين؟ ..🥀نگفتی اسمشو چی بزارم..؟!🥀.» شهید سجاد طاهرنیا شهید مدافع حرمیست🕊️که فرزند دومش ۶ ساعت بعد از اعزامش به سوریه به دنیا آمد🥀و یکدیگر را ندیدند🥀ایشان در روز تاسوعا با لب تشنه🥀با اصابت موشک در کنارش💥از ناحیه پهلو و پا آسیب دید🥀و با ذکر یا زهرا آسمانی شد*🕊️🕋 در سال ۱۴۰۲ خبر تکان دهنده بود: نسیبه علی پرست همسر شهید سجاد طاهرنیا پس از یک دوره بیماری به همسر شهیدش پیوست🥀از این زوج آسمانی یک دختر به نام«فاطمه رقیه»و یک پسر به نام«محمدحسین»به یادگار مانده🥀 💙🌷
محافظ رئیس جمهور🌙 🌷شهید عبدالله باقری تاریخ تولد: ۲۹ / ۱ / ۱۳۶۱ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه *🌷راوی← بعد از ازدواجش عبدالله محافظ رئیس جمهور شد🪄خانواده نمی‌دانستند که پسرشان محافظ آقای احمدی نژاد است،‼️خانواده‌اش و بچه محل‌هایش او را در تلویزیون و همراه رییس جمهور می‌بینند‼️ 13 سال محافظ آقای احمدی نژاد بود،از زمانی که وی شهردار تهران بود تا پایان ریاست جمهوری.🌾مادر شهید← یاد ندارم به او گفته باشم نماز بخوان و روزه بگیر.📿قبل از سن تکلیف انجام واجبات را شروع کرده بود.📿به‌خاطر مسئولیتش مغرور نبود.مردم‌دار،متواضع و فروتن بود.🌙همسایه‌ها می‌گفتند دست به سینه به ما سلام می‌کرد.💫پنج پسر داشتم،اما عبدالله چیز دیگری بود🌙یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم 🥀گفت: مامان،تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟⁉️گفتم: مادر نرو سوریه🥀عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت‌ها که چادرت رو میکشیدی سرت🌙و دست ما پنج تا رو می‌گرفتی و می‌کشوندی تو هیئت و مسجد🏴در روضه ضجه می‌زدی و می‌گفتی: کاش کربلا بودیم یاری‌ات می‌کردیم🌙یادته؟ میگفتی خانم زینب من و بچه هام فدات بشیم،💫بفرما الان وقت عمل شده🌙گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟!🥀گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون،🥀مگه اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن،»🥀آنقدر گفت و گفت تا مادر راضی‌ شد🌙مادر، فرزند دیگرش مجید هم همراه عبدالله عازم سوریه کرد💫اما عاقبت مجید بی برادر برگشت آن‌هم شب تاسوعا.🥀شهید عبدالله باقری بادیگاردی بود که در شب تاسوعا به شهادت رسید*🕊️🕋 💙🌷
هدیه امامــ سجاد (ع)🌙 🌷شهید علی اصغر اتحادے تاریخ تولد: ۱۳۳۹ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۸ / ۱۳۶۱ محل تولد: شیراز محل شهادت: محور عین‌خوش *🌷مادرشهید← چهار دختر و سه پسر داشتم،🌙اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشتم🥀دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه‌ای گذاشتم،🥀همان شب خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است، درب خانه هم زده می‌شد!‼️در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه‌ای خاک آلود از سمت قبله آمد.💫 نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می‌کنی؟⁉️ گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!🥀آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغر امام حسین (ع) باشد!🌙بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و چرخواند و رفت..🕊️گفتم: آقا شما کی هستید؟⁉️ گفت: علی ابن الحسین امام سجاد (ع)!💚 هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو، دیدم ظرف دارو خالی است! ‼️صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.🌙آقا فرمودند: شما صاحب پسری می‌شوی که بین شانه هایش نشانه است، آن را نگه دار!🌙پسرم ، روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد🎊و نام او را علی اصغر گذاشتیم🎊در حالی که بین دو شانه‌اش جای یک دست بود!!...🌙علی اصغر، در عملیات محرم،💫 در تیپ امام سجاد(ع) و در روز شهادت امام سجاد(ع) با اصابت ترکش خمپاره🥀به شهادت رسید*🕊️🕋 💙🌷
مسافـــر کـربــلا...🌙 🌷شهید علیرضا کریمی تاریخ تولد: ۲۲ / ۶ / ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱ /۱۳۶۲ محل تولد: اصفهان ، سیچان محل شهادت: فکه *🌷راوی ← از کودکی بیماری داشت، کلی دوا و درمون اما فایده نداشت،🥀دکترا گفتن دیگه زنده نمیمونه، نذر حضرت ابوالفضل(ع) شد🌙و به طور معجزه آسایی شفا پیدا کرد💫علیرضا بزرگتر که شد به جبهه جنگ رفت💥 در عملیات محرم🏴 در اثر اصابت گلوله خمپاره💥 سر و دست و پای او مجروح شد🥀اما دوباره به جبهه بازگشت💥مسئولیت دسته دوم از گروهان حضرت ابوالفضل(ع) را به او می‌دهند🏴 در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می‌گوید: ما مسافر کربلائیم تا راه کربلا بازنگردد باز نمیگردیم🕊️در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود: 📄به امید دیدار در کربلا.🌙او در منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغُریب هر دو پایش مورد هدف تیرهای دشمن قرار گرفت🥀در جواب فرمانده اش که می‌خواهد او را به عقب بیاورد می‌گوید،🌙شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند💫علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده🥀و به سختی می‌خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند🗻ناگهان یکی از تانک های دشمن به سرعت به سمت او رفته و از روی پاهایش رد می‌شود🥀او فقط ۱۶ ساله بود که شهید و مفقودالاثر شد🥀۱۶ سال بعد راه کربلا باز شد🏴 طبق حرفش درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا شدند🏴 پیکرش پیدا شد🌙و شب تاسوعای حسینی🏴 به شهرش بازگشتـــ*🕊️🕋 💙🌷
ماجرای غواص شهیدی که پیکرش در آب مانده بود🌙 🌷شهید حسن فاتحی تاریخ تولد: ۲۰ / ۶ / ۱۳۴۸ تاریخ شهادت: ۴ / ۱۰ / ۱۳۶۵ محل تولد: نجف اشرف مزار: اصفهان محل شهادت: نهرخین *🌷شهید حسن فاتحی معروف به حسن آمریکایی(حسن سر طلا)💫بخاطر موهایش که طلایی بود به حسن سرطلا معروف بود،💫بیسیم‌چی گردان غواصان لشکر امام‌حسین(ع) اصفهان بود.📞 همرزم← قبل از عملیات حسن به فرمانده‌اش میگوید:«احساس میکنم قبلا با قیافه‌ام زیاد خودنمایی کردم و باید کفاره بدهم🥀از شما میخواهم اگر شهید شدم مقداری از خونم را به بدنم و موهایم بمالید که روز قیامت خوب محشور شوم.»🌙من و حسن در طول عملیات همیشه در کنار هم بودیم🌱یکروز به دلیل حمله های مسلسل وار دشمن وسط آب ماندیم🌊 یک لحظه متوجه شدم سیم گوشی کشیده شده📞برگشتم دیدم حسن به پشت روی آب افتاده🥀برش گرداندم؛دیدم یک تیر توی پیشانی حسن خورده🥀ولی هنوز میتوانست صحبت کند.🌙از من خواست کمی از این خون ها را به سرش بمالم.🥀تا آمدم این کار را انجام دهم،یک تیر به قفسه سینه اش خورد💥و به شهادت رسید.🕊️تا آمدم به عقب برش گردانم،خودم هم تیر خوردم💥و پیکر حسن را آب برد.»🌊 پیکر او بعد از ۱۲ سال پیدا شد🕊️استخوان های حسن از ماندن زیاد در آب،قهوه ای شده بودند🍁ولی چون غواص بود و در لباس مخصوص غواصی که تجزیه شدن جسد در آن به راحتی امکان‌پذیر نیست💫تمام استخوان هایش داخل همین لباس مانده بود؛🥀حتی چفیه و پلاک و ساعتش این گونه بود🌙و تعدادی از موهای طلائی‌اش هنوز روی لباسش وجود داشت💫پیکرش بعد از ۱۲ سال در چهلم پدرش در شب عاشورا🏴 به وطن و آغوش مادرش بازگشت*🕊️🕋 💙🌷
ماجراے دست‌های شهید و رجعت بعد از ۳۰ سال🕊️ 🌷شهید احمد صداقتی تاریخ تولد: ۱ / ۹ / ۱۳۳۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱ محل تولد: نجف آباد،اصفهان محل شهادت: منطقه شرهانی *🌷مادر شهید← احمد در عملیاتی یکی از دست‌هایش را از دست داد🥀یک دستش قطع شد و عصب دست دیگرش آسیب دید🥀و فقط دو انگشت آن قادر به حرکت بود🥀بعد از گذشت چند ماه در تهران یک دست مصنوعی به جای دست قطع شده‌اش گذاشتند🌙هرچند توان گذشته را نداشت اما دلش آرام و قرار نمی‌گرفت🥀به همین دلیل دوباره راهی میدان جنگ🕊️و بی‌سیم‌چی فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) شد🌙همرزم← عملیات محرم بود با انفجاری دست دیگرش هم قطع شد🥀احمد در این هنگام شاسی گوشی را با پا فشار داده و گفت📞 « سلام من را به امام برسانید📞 و بگویید رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند؛ مهمات،غذا، همه چیز داریم💫منظورم را که‌ می‌فهمید؟»📞 پس از چند لحظه صدای او قطع شد🥀و به شهادت رسید🕊️ پدرشهید← حاج‌حسین خرازی می‌گفت: «پیکر احمد در خط آتش بود و نتوانستیم او را به عقب بیاوریم.»🥀پیکر او در شمار پیکر شهدای مفقودالاثر جای گرفت🌙استخوان‌هایش بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری🥀از طریق دست مصنوعی‌اش که سالم مانده بود🌙 و مدارک شناسایی، تفحص و شناسایی شد.💫ایشان با فرق شکافته و بدون دست🥀همچون علمدار کربلا کشف شد🌙و شهادت حضرت زهرا(س) به آغوش خانواده بازگشت*🕊️🕋 💙🌷
شــوقِ پــرواز...✈️ خلبان شهید عباس بابایی تاریخ تولد: ۱۴ / ۹ / ۱۳۲۹ تاریخ شهادت: ۱۵ / ۵ / ۱۳۶۶ محل تولد: قزوین محل شهادت: سردشت 🌷عباس همیشه لباس کهنه می‌پوشید سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت.🥀مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌❗️مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد🌱و گفت: عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش این‌ها را بپوشد.🥀 از همان کوچکی بزرگ بود!!🌙همسر شهید← عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونه‌مون رو عوض‌ کنیم ،❗️می‌خوام خونه‌مون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن،🥀این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا،🌱 اون بنده خدا وقتی فهمید فرمانده‌اش می‌خواد اینکار رو کنه قبول نکرد.🍂 اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم.»🌙شهید عباس بابایی کسی که بیش از 3000 ساعت پرواز و 60 عملیات جنگی موفق داشت✈️و بنیانگذار سوختگیری هوایی با هواپیمای اف14بود✈️ایشان در صبح روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان،🌙همراه با سرهنگ علی‌محمد نادری به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار صحیح اجرای عملیات،💫با یک فروند هواپیمای اف–۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد.⚡️و در نهایت پس از بمباران مواضع دشمن و انجام ماموریت خود💫هواپیما مورد اصابت گلوله ضد هوایی قرار گرفت💥گلوله حنجره‌اش را پاره و او را به شهادت رساند*🕊️🕋 سرلشکر خلبان 💙🌷
شهیدِ قهرمانِ سَر جـُـدا🕊️ 🌷شهید محسن حججی تاریخ تولد: ۲۱ / ۴ / ۱۳۷۰ تاریخ اسارت: ۱۶ / ۵ / ۱۳۹۶ تاریخ شهادت: ۱۸ / ۵ / ۱۳۹۶ محل تولد: اصفهان ، نجف آباد محل شهادت: سوریه *🌷محسن ۲۱ تیر ۱۳۷۰ به دنیا آمد در ۲۱ سالگی لباس دامادی پوشید💐 و ۲۵ سال بیشتر نداشت که پدر شد🌱اما در ۲۶ سالگی محسنِ قهرمان، مدال نمایندگی شهدا را بر گردن بریده‌اش انداخت🌙پدر شهید← محسن آخرین بار که به سوریه رفت ۲ روز به اسارت داعش درآمد🥀گوسفند نذر کردیم داعش او را شهید کند و بیش از این شکنجه نشود🥀چون می‌دانستیم دارند او را شکنجه میکنند🥀ما او را به حضرت زهرا (س) سپردیم🌙 محسن همیشه می‌گفت من می‌خواهم در راه رهبرم سرم را هدیه کنم و همان هم شد🕊️از پیکر فرزندم فقط یک پا و قسمتی از بدنش را لمس کردم🥀مادر شهید← انگشتری داشت که روی نگینش نوشته بود: «یا فاطمه الزهرا»🌙گفتم: «مامان این رو دستت نکن🥀این داعشی‌ها کینه زیادی از حضرت زهرا (س) دارند🥀اگر دستشون بیفتی تمام عقده‌هاشون رو سرت خالی می‌کنن🥀گفت پس می‌خوام حرص‌شان را دربیاورم.»🌙 محسن را که شهید و عکس‌های سرش را که منتشر کردند🥀انگشتری دستش نبود🥀داعشی‌ها آن را درآورده بودند» او عباس وار جنگید💥 زینب گونه اسیر شد🥀و در تاریخ ۱۸ مرداد ۹۶ ، حسین وار سرش بریده🥀و شهید شد*🕊️🕋 💙🌷
شهیدے کـه با روضه حضرتـــ رقیه(س) آسمانے شد🕊️ 🌷شهید جلیل خادمی تاریخ تولد: ۱۵ / ۴ / ۱۳۵۶ تاریخ شهادت: ۲۴ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: فارس/ فسا،امیر‌حاجیلو محل شهادت: سامرا *🌷همسرشهید← هر بار که اسم سوریه را می آورد دلم می لرزید و راضی نمی‌شدم.🥀یک روز به من گفت: «مانده‌ام با این همه اعتقاداتی که داری چرا راضی نمی‌شوی به سوریه بروم،‼️جواب حضرت زینب و رقیه را خودت بده...»🥀در باورم نمی‌گنجید که بخواهم جلیل را به این زودی از دست بدهم.🥀نگاهم در نگاهش قفل شد.🥀(با خود می‌گفتم مرا به که واگذار کردی ... راه برگشتی برای من نگذاشتی...)🥀شرمنده شدم سرم را پایین انداختم و همان لحظه از تمام وجودم جلیل را به حضرت زینب سپردم.🌙جلیل حاجت قلبی‌اش را از حضرت فاطمه زهرا (س) گرفت و مدافع حرم شد🕊️علاقه زیادی به روضه حضرت رقیه(س) داشت🏴 به همین جهت هیئتی را به نام فاطمیه راه اندازی کرد.🌙 این هیئت متشکل بود از تمامی خویشاوندان دور و نزدیک💫هر هفته همه گرد هم می‌آمدیم و زیارت عاشورا میخواندیم📿سامرا که رفت زنگ زد📞 گفتم جلیل 5 صفر روضه حضرت رقیه را فراموش نکن🌙گفت همان روز به سامرا می روم و از آنجا نائب الزیاره همه هستم و تماس می‌گیرم.📞نمی‌دانستم روضه در آن روز شامل حال یتیمان من هم می شود🥀همزمان با لحظاتی که زمزمه زیارت عاشورا بر لبان ما بود🤲🏻 و اشک بر مظلومیت حضرت رقیه(س) می‌ریختیم🥀جلیل در جوار مرقد ملکوتی امام حسن عسکری(ع) و امام هادی (ع) 🌙در آستانه‌ی شهادت حضرت رقیه(س)🏴 آسمانی شد*🕊️🕋 💙🌷
شهیدے که عراقےها هم برایش ختم گرفتند🌙 🌷شهید عباس صابری تاریخ تولد: ۸ / ۷ / ۱۳۵۱ تاریخ شهادت: ۵ / ۳ / ۱۳۷۵ محل تولد: تهران محل شهادت: فکه *🌷راوی← قبل از به دنیا آمدنش مادر خواب دید آقایی به او نوید فرزند پسری به نام عباس را داد🍃حدود یک ماه بعد از تولدش، مریضی سختی گرفت🥀مادر به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شد و عباس شفا گرفت💫همرزم← برخی اوقات که عباس برای تفحص شهدا به خاک عراق می‌رفت💫 مقداری لباس،‌ میوه و سیگار برای عراقی‌ها می‌خرید🍃تا برای تفحص شهدا با آن‌ها بیش‌تر همکاری کنند🌙 این هدیه همراه با مهربانی عباس موجب شد که دل عراقی‌ها نرم شده و به او علاقه‌مند شوند🌙وقتی خبر شهادتش به عراقی‌ها رسید🥀حتی عراقی ها هم برایش ختم گرفتند.🌙او قبل از شهادت غسل شهادت کرده💦 و می‌گفت: آرزو دارم در روز عاشورا در محضر امام حسین (ع) باشم🌙و دقیقا روز عاشورا روز تشییع پیکرش بود.»🕊️هفتم محرم که بنام حضرت علی اصغر(ع) بود💫در حین تفحص شهدا بر اثر انفجار مین💥بدنش پر از ترکش🥀و دو دست و پایش قطع شد🥀او شهادتین را گفت و به شهادت رسید.🕊️روز آخر گفته بود که امروز را به عشق حضرت عباس کار می‌کنم🌙و به من الهام شده که امروز یک شهید پیدا می‌کنیم.»💫آن روز فقط یک شهید را به معراج آوردند🌙آن هم عباس صابری بود*🕊️🕋 💙🌷