🍃 #اخلاق_اسلامی
🌺 #مردمداری
جوانی پریشان و گریان وارد مسجد شد، پیامبر(ص) #عبا و #عمامه را کنار گذاشت، سمت جوان دوید و به #آغوش کشید.
اصحاب بعدتر پرسیدند: چرا عبا و عمامه کنار گذاشتید؟
فرمود: نخواستم اُبهت من مانع از سخن گفتن آن جوان شود.
درهر مقام و هر جایگاهی #مردمدار باشیم.
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#فتح_خون
#قسمت_شانزدهم
"گریزگاهی نیست از آنچه بر قلم تقدیر رفته است. رضایت خدا، رضایت ما اهل بیت است؛ بر بالیش صبر می ورزیم و او نیز با ما در آنچه پاداش صابرین است وفا خواهد کرد. اگر پود از جامه جدا شود، اهل بیت نیز از رسول خدا جدا خواهند شد... آنان در حظیره القدس با او جمع خواهندآمد، چشمش بدانان روشن خواهد شد و بر وعده ای که بدانان داده است وفا خواهد کرد. اکنون آن که مشتاق است تا خون خویش را در راه ما بذل کند و نفس خود را برای لقای خدا آماده کرده است... پس همراه با عزم رحیل کند که من چون صبح شود به راه خواهم افتاد . ان شاءالله."
#راوی
صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا، چگونه ممكن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان دیگریاست. پس چه جای تردید؟ راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می خیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیك گفته اند؟
الرحیل! الرحیل!
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را!
اکنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی، و این اوست که ما را کشكشانه به خویش می خواند.
"ابوبكر عمر بن حارث"، "عبدالله بن عباس" که در تاریخ به "ابن عباس" مشهور است، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و بالاخره محمد بن حنیفه، هر یك به زبانی با امام سخن از ماندن میگویند... و آن دیگری، عبدالله بن جعفر طیار، شوی زینب کبری، از "یحیی بن سعید"، حاکم مكه، برای او امان نامه می گیرد... اما پاسخ امام در جواب اینان پاسخی است که عشق به عقل می دهد؛ اگر چه عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمه عقل نبریده باشد، بی تردید عشق را تصدیق خواهد کرد.
محمد بن حنیفه که شنید امام به سوی عراق کوچ کرده است، با شتاب خود را به موکب عشق رساند و دهانه شتر را در دست گرفت و گفت: "یا حسین، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی که بر پیشنهاد من بیندیشی؟"
محمد بن حنیفه، برادر امام، شب گذشته او را از پیمان شكنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها کند و به یمن بگریزد.
📗 #کتاب_فتح_خون
🖊 #نویسنده_سیدمرتضی_آوینی
📄 #صفحه_شانزدهم
@shahid_sajad_zebarjady
4_6003859535251374678.mp3
زمان:
حجم:
4.2M
🏴🏴🏴
نواهنگ | تا کربلا ...
🎤 حامد زمانی
#تاکربلا_چندتا_ستون_مونده...
@shahid_sajad_zebarjady