#آیت_الله_شاه_آبادی(ره):
🍃« اذکار را به گونه ای بگویید ڪه
گویا دارید ڪلمه ای رابه ڪودڪـی
یاد میدهید، تا آرام آرام #قــلب به
ســـخن بیاید.»
@shahid_sajad_zebarjady
#اِمٰام_رِضـٰا_جانم💚
من همه
درد خودمـ را
به تو گفتمـ جـانـا
اینڪه درمان بڪنے یا نڪنے؟
مختارے..؛
#ضامن_آهو_نگاهی...💔
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_چهل_چهارم
#صفحه_۹۵
۸
#راه_شکستن_طلسم
اکنون ما به عنوان ملّتی در حال رشد، در برابر ماشین و تکنیک ایستاده ایم و از سر بی ارادگی؛ یعنی به هر چه پیش آید خوش آید، تن دادهایم. چه بایدمان کرد؟ آیا همچنان که تاکنون بودهایم، باید فقط مصرفکننده باقی بمانیم؟ یا باید درهای زندگی را به روی ماشین و تکنولوژی ببندیم و به قعر رسوم عتیق و سنن ملّی و مذهبی بگریزیم؟ یا راه سومی در پیش است؟ به یکیک این سؤال ها برسیم.
تنها مصرفکنندهی ماشین ماندن و به تسلیم صرف تن دبه این قضای قرن بیستمی دادن، همان راهی است که تاکنون پیمودهایم. راهی که به روزگار فعلی منتهی شده است. به روزگار غربزدگی. به روزگار دست به دهان غرب ماندن که بیایند و هر چند سال یکبار، اعتباری بدهند یا کمکی، که مصنوعاتشان را بخریم و ماشینها که قراضه شد از نو. درست است که این راه آسانی است و برآورندهی بسیاری از کاهلیها و تنبلیها و بی عرضگیها و بیکارگی ها؛ امّا اگر این راه به جایی میبرد که این همه نابسامانی در کارمان...
#صفحه_۹۶
نبود و این همه افلاس نبود و دست کم احتیاجی به چنین قلماندازی نبود؛ امّا این که به درون پیلهی خود بگریزیم، هیچ زنجرهای چنین نکرده است و ما که به هر صورت ملّتی هستیم و در راه تحوّل گام میزنیم و اگر به چنین اضطرابی در ملاکهای زندگی و تفکّر دچاریم، به علّت آن است که داریم پوستهی کهن را از تن میدریم. انگار مشغول خواندن اذن دخولیم. وحشت قرب ماشین است که چنین لرزه بر انداممان افکنده. فرض کنیم که چنین نباشد و ما تعصّبآمیز در بند سنن بمانیم و به وسایل ابتدایی خلقت برگردیم – چنان که اکثر روستاهامان در این حالند – آیا نه این است که به جبر سیاست و اقتصاد و همبستگی منافع با دیگر دستههای بشری، نیمی از اراضی مملکت را در اختیار بیل و متهی کمپانیهای خارجی گذاشتهایم؟ که بیایند و بکاوند و حفر کنند و درآرند و ببرند. مگر تا کی میتوان کنار جادّه نشست و گذر کاروان را دید؟ یا کنار جوی و گذر عمر را؟ حتّی ابن السعود در متن تعصّبهای دورهی جاهلیّت خود که هنوز گردن میزند و دست میبُرد، تن به تحوّل ماشین داده است. پس راهِ بازگشت یا توقّف هم بسته است.
امّا راه سوم – که چارهای از آن نیست – جان این دیو ماشین را در شیشه کردن است. آن را به اختیار خویش در آوردن است. همچون چارپایی، از آن بار کشیدن است. طبیعی است که ماشین برای ما سکّوی پرشی است؛ تا بر روی آن بایستیم و به قدرت فنری آن، هر چه دورتر بپریم. باید ماشین را ساخت و داشت؛ امّا در بندش نبایست ماند. گرفتارش نباید شد. چون ماشین وسیله است و هدف نیست. هدف، فقر را از بین بردن است و رفاه مادّی و معنوی را در دسترس همهی خلق گذاشتن.
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_چهل_چهارم
@shahid_sajad_zebarjady