5ccfdb1f61aeb6066ed8e0d5_1616424752.mp3
10.72M
💠 ویژه بازگشایی حرم مطهر رضوی
🎵 سلام آقا، غریب آشنای طوس
🎙میثم #مطیعی
#زمینه
🌺🍃 @dokhtaranezahraei 🍃🌺
17.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ویژه بازگشایی حرم مطهر رضوی
🎥حرمِت صحن دلهای عاشقه
🔰 این کلیپ را فقط آنهایی ببینند که الان نمیتوانند به مشهد مشرف شوند
🌺🍃 @dokhtaranezahraei 🍃🌺
بازگشایی امامزادگان استان تهران از امروز/ ضریحها همچنان بسته است
👇👇👇
https://aghigh.ir/fa/news/112382
🌺🍃 @dokhtaranezahraei 🍃🌺
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پس از هفتاد روز انتظار منتظران به آرزویشان رسیدند و درهای مسجد مقدس #جمکران به رویشان باز شد
🌺🍃 @dokhtaranezahraei 🍃🌺
🌹🌙🌹🌙🌹🌙🌹🌙🌹🌙
💫🍃🕊🌼🌼🌼🕊🍃💫
#مولا_جانم ❤
🌸✨ وسط جاذبه ی این همه رنگ...
🌸✨ نوکرت تا به ابد رنگ شماست...
🌸✨ بی خیال همه ی مردم شهر...
🌸✨ دلم آقا به خدا تنگ شماست...
#مرا_هزار_امید_است_و
#هر_هزار_تویی✨
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🤲🌹
✨ شبت بخیر زیباترین هدیه خدا ✨
#شبتون_مهدوی 🌙
#التماس_دعای_فرج 🤲💚
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
شبتون پر نور
🌺🍃 @dokhtaranezahraei 🍃🌺
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویژه بازگشایی حرم مطهر رضوی
بیا مرا برسان تا ضریح چشمانت
که بوسه ای به دو آئینه ی حرم بزنم
بیا به پاس ارادت اجازه ای بده تا
مدال نوکریت را به سینه ام بزنم
🌺🍃 @dokhtaranezahraei 🍃🌺
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
من دست خالی آمدم، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
🌺🍃 @dokhtaranezahraei 🍃🌺
#عارفانهـ 🌸🍃
ڪمے بیشتر هوایم را داشته باش ...
این روزها...
جز هواے تو💚...
چیز دیگرے
آرامم نمیڪند ...
#روزتون_پراز_نگاهپرمهــرخدا📿
🌸🍃 @dokhtaranezahraei
#مدافعانهـ🌹🍃
قبل از آشنایے با محمد جواد به زیارتــ حضرتــ زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم💚
روبروے گنبد حضرت زینبــ (س) بودیم
و من با بی بی درد و دل میکردم😇
از او خواستم که همسری به من بدهد که به انتخابــ خودش باشد😍
البته آن روزها نمیدانستم که هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم سرباز خود حضرتــ زینب(س)قرار استــ مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود💞😍
از سفر که برگشتیم،
محمد جواد به خواستگاری من آمد💐
آن زمانها در یک کارخانه مشغول به کار بود.
تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود💪🏻
حتی از جوانے و زمانیکه محصل بود،
در تابستانهایش کار میڪرد.
تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس خواستگارے تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد😮😎☺️
بعد از آن شروع کرد به ساختن
همین منزلے که خانه ی من و فرزندانم هست.
سر پناهے که ستونهایش را
از دست داد...😔
تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و طرح کاشے ها همه وهمه به سلیقه ی من بود.
آخر محمد جواد همیشه میگفت که
"تو قرار است در این خانه بمانے نه من"😔😥
آرے همسر من بی تو در این خانه روزها را شبــ میکنم،
تنها به شوق دیدار تو در زمان ظهور امام زمان (عج)😍😭💚
#عاشقانههاےهمسرانشهداےمدافعحـرم🕌
💞🍃 @dokhtaranezahraei
{🌸❤️}
بہ ڪسانے ڪه مےڱویند :
"خدایا جاے #عشق در قرآنٺ خالےسٺ .."
باید ڱفٺ ڪه آیہے :
وَمِنْ آَیَاٺهِ أَنْ خَلَقَ لَڪـمْ مِـنْ أَنْفُسِــڪمْ أَزْوَاجًــا
لِتَسْڪنُــوا الیها
وَجَعَلَ بَيْنَڪمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً " روم 21"
یڪے از عاشقانہ ٺرین آیاٺ قرآن اسٺ .. ❤️
🌼||🍃 @dokhtaranezahraei 🍃
🧡🌸دوسٺ داشٺنٺ پیچڪے اسٺ ڪہ
در ایوان خاطراٺ
وجودم را دربرمے گیرد!
☔️❤️
🌼||🍃 @dokhtaranezahraei 🍃
مرڱــ بر هر چہ بہ جز اسمِ ٺو در زندڱےام..💥:)
🌖🌸🍃 @dokhtaranezahraei 🍃
و ڱاهے چِقَدر خواسٺن ، ٺوانِستن نیسٺ ...و ڱاهے چقدر خواسٺن ڪافے نیسٺ........
🌼☔️🍃 @dokhtaranezahraei 🍃
#مجردانہ
💕
دلتنگي ؛💞
واژه اي بي معناست❣
وقتي تو 💞
در لحظه هايم نفس مي كشي ❣
و از دور 💞
به من نزديكي ❣
هيچ كس مثل من💞
تو را ❣
با خود ندارد...💞❣💞
💚🍃 @dokhtaranezahraei
#منتظرانهـ💛🍃
ڱر عاشق ❣و دلداده شوےمے آید
پاڪ از ڱنه😞
آزاده✌️شوے مےآید
پیداست علائم ظهورش اما☝️
وقتےڪه تو
آماده ✊شوے مےآید
#سلامتےصاحبالزمان
#تعجیلدرامرفرجشونصلوات💚
❤️🍃 @dokhtaranezahraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جمعه
دیگر هوسی ما را
جز وصل تو در سر نیست ...
🍃 @dokhtaranezahraei 🍃
#جمعه
وَالْعَصْرِ ؛إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ
🥀به تک تک ثانیه های نبودنت قسم ،
دارند ضرر میکنند ، مردمِ این دنیا بدون تو !
🌴 اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج
🍃 @dokhtaranezahraei 🍃
#عاشقانه_شهدا
#شهید_محسن_حججی
#قسمت12
🌷#خاطرات_شهید_محسن_حججی🌷
👇🏻مادرخانم شهید حججی👇🏻
یک داعشی که چهره اش به شیطان ها می ماند،😈 آمده بود خانه مان و ایستاده بود توی هال. آرام آرام آمد طرفم.😰
وحشت کردم.😨گفتم: "نکند بلایی سرم بیاورد!"
دیدم سری را توی دستش گرفته.😢
نگاه کردم دیدم محسنم است. سر را جلویم محکم به دیوار زد و رفت توی یکی از اتاق هایمان.😭😭😭
با ترس و دلهره از پشت سر نگاهش کردم. دیدم چند نفر دست بسته توی اتاقند و آن داعشی دارند با تبر سرهایشان را میزند.😖
اما هیچ خونی از آن سرها نمی چکید! 😲
یکدفعه شوهرم از خواب بیدارم کرد. گفت: "چت شده!? خواب بد می بینی!?"
وحشت زده شده بودم. گفتم: "اون داعشی، محسنم، محسنم…"😭
فردا یا پس فرداش بود که خبر اسارت محسن به گوشم خورد.
من که مادرزنش بودم یک لحظه آرام و قرار نداشتم، تا چه رسد به مادرش و پدرش. 😭😔
✸✿✸✿✸✿✸✿✸✿✸✿✸
💢همرزم شهید💢
شانزده مرداد ٩٦ بود. حول و حوش ساعت ٤ صبح.
محسن از خیلی قبل رفته بود جلو که به پایگاه ها سر بزند.😌
یک ساعتی بود خوابیده بودم. یکدفعه با صدای چند انفجار شدید که از سمت پایگاه ها آمد ،از خواب پریدم.💥
قلبم تند تند درون سینه ام کوبید. گفتم: "خدایا خودت کمک کن. حتما داعش پایگاه ها رو زده!"😥
سریع بی سیم زدم به محسن، اما هیچ جوابی نداد.
هر چه میگفتم: "جابر جابر، احمد" چیزی نمی گفت.😱
آمریکایی ها زهر خودشان را ریخته بودند. دستگاهی به نام "جَمِر" را داده بودند به داعشی ها که براحتی ارتباط بی سیمی ما را با هم قطع میکردند.😖
بدون معطلی با تعدادی از بچه ها حرکت کردیم سمت پایگاه ها. داعشی ها اول صبح حرکت کرده بودند به پایگاه چهارم و آنجا را زده بودند.😩
همانجا که محسن بود! 😔😢
…ضربان قلبم بالا رفت.
یکی از بچه های افغانستانی را دیدم.
با هول و ولا از او پرسیدم: "جابر، جابر کو!?"😨
گفت: "زخمی شد و بیهوش افتاد روی زمین. بردنش عقب." سریع خودم را به عقب رساندم.😰
همینجور فریاد می زدم: "جابر کو!? جابر کو!?"
.
جنازه ای را نشانم دادند. گفتند: "اونجاست."😢
قلبم میخواست بایستد. با خودم گفتم: "یعنی محسن شهید شده!?"
رفتم جلو و پتو رو از روی جنازه کنار زدم.😥
دیدم محسن نیست.😌
.
فریاد کشیدم: "اینکه جابر نیست."
دیگر داشتم دیوانه می شدم. یعنی محسن کجا بود!?😫
.
بی سیم زدم به بچه هایی که جلو بودند.
بهشان گفتم: "من الان اونجا بودم. بهم گفتن جابر زخمی شده و فرستادنش عقب. اومدم عقب اما جابر اینجا نیست اشتباه شده. ببینید کجاست?"⁉️😞
گفتند: "ما همه شهدا و زخمیها را منتقل کرده ایم عقب. هیچکس اینجا نیست."
عقلم به جای قد نمی داد. نمی دانستم چه بکنم.😩
با تعدادی از بچه ها، تا شب همه آن منطقه را گشتیم و زیر و رو کردیم. اما خبری از محسن نبود.
دیگر راستی راستی داشتم دیوانه میشدم.😭
.
.
ساعت ۱۰ شب رفتم اتاق کنترل پهباد. با اصرار از بچههای آنجا خواستم تا یک پهپاد بفرستند بالای پایگاه چهارم; جایی که محسن آنجا بود; شاید از این طریق پیدا شود.😢🙏🏻
خودم هم ایستادم پایه مانیتور. استرس و اضطراب داشت و را می کشت.😔😭
یک دفعه یکی از نیروهای عراقی آمد طرفم و موبایلش را داد دستم.😰
نفسم بند آمد. چشمانم سیاهی رفت. آب دهانم خشک شد.😖
آنچه را می دیدم باور نمی کردم. یک داعشی چچنی با خنجری که توی دست داشت محسن را به اسارت گرفته بود! 😭
#ادامه_دارد💔
🍃 @dokhtaranezahraei 🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌟✨
هر شب دلت رو با خــ♡ـدا
صاف ڪن و ببخش همه کسایی رو
که دلتو شکستن ...
اینجوری هم خـــ♡ـدا
حواســش بهـت هسـت
هم بهترین آرامـش شب
نصیبـت میشـه ♥
🎗شبـــــتون بخیر و خوشی🎗
🍃 @dokhtaranezahraei 🍃
#عاشقانہ💚
در دلَمـ❤️
مهر سخنهاے تو افتاده ولۍ
من بہ دستان🤝 تــو
بیش از سخنٺ
محتاجَمـ ...💞
#کوهستانے
🌺🍃 @dokhtaranezahraei