eitaa logo
🚩 یادگاه شهید قاسم سلیمانی
722 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
29 فایل
🚩 بِسْـمِ اللهِ قاٰصِـمِ الجَبّٰـاریٖݩ یادگاه شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 این‌ کانال‌ هیچگونه‌ ارتباطی‌ با خانواده‌ معظم‌ شهید و یا نیروی‌ قدس‌ سپاه‌ ندارد
مشاهده در ایتا
دانلود
#عارفانہ 💚 خـداونـــ📿ـــدا بدون نـوازشهـای تـو بدون مهــــر و محــبت تـو💕 بدون عشق تـو میان دستهاے زندگے مچالہ میشـویم 💕 خدایا نوازش ومهربانیت را ازما نگير 🌺 @dokhtaranezahraei
🥀 اگر پشت هر مرد موفقے ، یک مدیر ایستاده! پس من یقین دارم، پشت هر ، یک ایستاده...✌️❤️ 🕊 @dokhtaranezahraei 🕊
. براے ڪمتر ڪسے هم اتفاقاً پیش نمےآید ڪه اینهمه غمگین بودن خودش را بتواند تابــــــ تابـــــــ بازے ڪند... و مشتــــــ به مشتـــــــ اشڪ مشتــــــ ڪند به صورتش.. . دیشبے ڪه خستگے حڪم خوابــــــ پشتــــــ میز ڪارم را داد تا صبحش همانجا ولو بودم.. . صبحش به دیوانه بودنم فڪر مےڪردم.. و دستانم را شانه مےڪردم درون موهایم و بعد ِ دقیقه اے بیرون مےآوردم ڪه فهمیدم دو استڪان چاے ریخته‌ام.. خیره به چاے بودم... حقیقتــــــ هر چند دقیقه هم لیوان را گرمش مےڪردم، خیلے منتظر ماندم، راستے شڪر هم نزدم برایتــــــ، ضرر دارد ... مشڪلے با این گرم ڪردن‌هاے مداوم چاے ندارم‌ها .... .. نگو ڪه خواب نیستم و این دنیاے بعد از .. @dokhtaranezahraei
🌺🍃رسول خدا فرمودند: آفت زیرکی غرور است، آفت شجاعت تجاوز، آفت بخشندگی منت، آفت زیبایی تکبر، آفت عبادت سستی، آفت سخن دروغ، آفت علم فراموشی، آفت بردباری سبکسری، آفت بزرگ زاده گی فخر فروشی و آفت سخاوت، زیاده روی! 📜کنز العمال: ۴۴۰۹۱ ❤️ @Dokhtaranezahraei
🚨روایت نفس‌گیر حاج قاسم سلیمانی از نیمه شبی که پهپاد اسرائیلی بر ماشین حامل ایشان، سیدحسن نصرالله و شهید مغنیه متمرکز شده بود. 🥀🌹انتشار به مناسبت تقارن چهلمین روز عروج سردار آسمانی حاج قاسم سلیمانی با سالروز شهادت سردار حاج . 🔻شهید سلیمانی: حزب‌الله یک اتاق عملیات در قلب ضاحیه داشت که عموماً پیوسته ساختمان‌هایی در مجاور آن مورد بمباران قرار می‌گرفتند و منهدم می‌شدند. یعنی در هر شبی، دو سه ساختمان بزرگ بلندمرتبه‌ی دوازده سیزده طبقه، کمتر یا بیشتر، نقش بر زمین می‌شدند و کاملاً با خاک یکسان می‌شدند. این اتاق، اتاق عملیات زیرزمینی نبود بلکه یک اتاق عملیات معمولی بود اما بعضی از تجهیزات، اتصالات و ارتباطات در آن پیش‌بینی شده بود. 🔸 یک شب که در این اتاق عملیات بودیم و تقریباً همه‌ی مسئولان اداره‌ی جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت یازده شب، بعد از اینکه ساختمان‌های اطرافمان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم که یک خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابه‌جا بکنیم. 🔹من و عماد با هم مشورت کردیم، سید به‌سختی می‌پذیرفت که از اتاق عملیات خارج بشود. خارج شدن او هم این‌گونه نبود که از ضاحیه خارج بشود بلکه باید از یک ساختمانی که فکر می‌کردیم دشمن ممکن است به‌دلیل ترددی که در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل می‌شد. 🔹هواپیماهای اِم‌کا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز می‌کردند و بر همه‌ی رفت‌وآمدها کنترل دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد می‌کرد نمی‌گذشتند. 🔴ساعت دوازده شب، ضاحیه سوت‌وکور بود و اصلاً انگار در آنجا، در آن قلب ضاحیه که مرکز اصلی حزب‌الله بود هیچ‌کس زندگی نمی‌کرد. 🔸توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل بشویم و منتقل شدیم. فاصله‌ی زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم به‌محض اینکه داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر کردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصاً ارتباط عماد قطع می‌شد. مجدداً‌ بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس می‌شد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد. 🚨در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد. لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه می‌آمد. 🔹عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید.» اگرچه محفوظ نمی‌کرد چون دوربین هواپیمای اِم‌کا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیاء تفکیک می‌کرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود. 🔸وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصه‌ی حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید. چراکه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که به‌سرعت برگشت. عماد بی‌نظیر بود؛ مخصوصاً در طراحی. 🔹تا قبل از اینکه ماشین به ما برسد، هواپیمای اِم‌کا روی ما متمرکز بود. ماشین که رسید به ما، اِم‌کا بر ماشین متمرکز شد. می‌دانید که اِم‌کا اطلاعات دوربینش را مستقیماً به تل‌آویو منتقل می‌کرد و آن‌ها این صحنه را در اتاق عملیاتشان می‌دیدند. طول کشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری که الان قابل بیان نیست منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریباً ساعت دو نیمه‌شب مجدداً به اتاق عملیات برگشتیم... ⌛️پرونده ❤️ @dokhtaranezahraei
يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْڪُرُونَ اللَّہ إِلَّا قَلِيلًا(نساء/۱۴۲) خـدایـا مـا را ببخـش‌ڪہ اینـقـدر براےچشـم‌ها و حـرفهاے دیڱران زندڱے مےڪنیم ... @dokhtaranezahraei خراب باد وجودم اڱر براے ٺو نیسٺ ...💔
هستند پسرانے💙 ڪه بوے مردانگے مے دهند در دستانشان عزت یڪ مرد واقعے لمس مے شود ☝️مے شود به آنها تڪیه کرد مے شود روے حرف و قول هایشان 👊حساب ڪرد هستند دخترانے💖 ڪه تنشان بوے🔮 محبت خالص می دهد بڪرند و ناب😌 هستند.... ! .....! .....! .....! آدم هایے از جنس فرشته 🌺پیدا مے شود نادرند ! ڪمیاب اند ! اما هستند... 💚🍃 @dokhtaranezahraei
💙 حرف تازه ای ندارم😑 آمده ام تاریخ انقضای دوستت دارم هایم👌😍 را تمدید کنم؛😉🌹 دوستت دارم...❤️ 💕🍃 💚🍃 @dokhtaranezahraei
چقدر خوبہ ڪہ هسٺے💝! چہ خوبہ ڪہ هوامو دارے و چہ خوب ٺر ڪہ دوسِٺ دارم! همیشہ باش؛ من نیاز دارم ڪہ ڪسے شبیہِ ٺو💙 را دوسٺ داشٺہ باشم و بیشٺر نیاز دارم ڪه ڪسے شبیہ بہ ٺو مرا دوسټ داشٺہ باشد..؛ ♡ @dokhtaranezahraei ♡
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹🍃 🔴 😇 🍃یه واقعیتی هست و اونم اینه که دوست دارن که از کنن😒 هر چی بیشتر اعلام نیاز کنین و ازشون در موارد مختلف بخواین که کاری واستون انجام بدن، اونها هم بیش تر بهتون توجه میکنن😊 و اون وقت شما بیش تر در موضع یه زن لطیف و خانوم قرار میگیرین.😍☺️ ✅از واژه هایی مثل😑: بلدم😒 خودم میتونم😑 نمیخوام و...☹️ به شدت دوری کنین 😕 اجازه بدین که ازتون حمایت کنن💞 چون مردها ذاتاً حمایت کننده به دنیا آمدند ...💙 نه تنها با این کار چیزی از خانوم بودنتون کم نمیشه بلکه این کار احساس خوبی رو به مردها میده و این احساس خوب به زندگی برمیگرده..... 💞 @dokhtaranezahraei 🍃🌸🍃🌸🍃🌸