🔻اگر در حضورش در مورد کسی اظهار نظر میشد که بوی غیبت داشت؛ تمام قامت میایستاد و سعی میکرد از دوست و رفیق خودش دفاع کند. به اصطلاح زیر بارِ بدی گفتن افراد نمیرفت.
#سید_شهید_ما
#شهید_سید_علی_زنجانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
@shahid_seyed_ali_zanjani🌸
🔻اهل تظاهر نبود و نمیخواست کسی از معنویاتش باخبر شود. طوری رفتار میکرد که کسی از روی ظاهر همیشه شوخش فکر نمیکرد، او مقید به ادای تمام نافلههای روزانه و نمازشبی با چندین برابر حضور قلب است.
#سید_شهید_ما
#شهید_سید_علی_زنجانی
#فاطمیه
@shahid_seyed_ali_zanjani💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰«دغدغه»
🔻همیشه دغدغه رزمندهها را داشت و به آنها در حد توان کمک مالی میکرد. برایشان لباس و … میخرید. حتی لباسهای خودش را هم اگر کسی میخواست، هبه میکرد. 🙂
چندین بار دیدم که پیراهن، شلوار، تیشرت و کاپشنش را به رزمندهها هدیه داد.😍
#سید_شهید_ما
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani✨
🔻دنبال شهادت بود و از همان بدو ورود به منطقه برای آن برنامهریزی داشت.👌🙂
واقعاً هم روی خودش کار میکرد؛ از دقت در نماز و روزه گرفته تا حساسیت و توجه در مسائل بیتالمال و نشکستن دلِ دوست و همرزم، عجیب مراعات میکرد.🥲💔
#خاطرات_شهید
#سید_شهید_ما
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🕊
🔰«عاشق امام حسین (علیهالسلام)»
🔻سید علی یک بچه هیئتی و عاشق امام حسین (علیهالسلام) بود که برنامه روزانه برای روضه شنیدن و گریه کردن داشت. گاهی هندزفری توی گوشش بود و به شدت گریه میکرد.
#سید_شهید_ما
#خاطرات_شهید
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🌱
🔰«قرآن»
🔻از اوايل رسيدن به سن تكليف، تلاش میکرد قرآن را حفظ كند. چندين جزء از قرآن و سوره بقره را به طور كامل حفظ كرده بود. سورههای بلند ديگری مانند سوره انعام را نیز از حفظ داشت كه تا زمان شهادتش روزانه آن را يک يا دو بار قرائت میكرد.
#سید_شهید_ما
#خاطرات_شهید
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani🍃
🔰«کمک به نیازمندان»
🔻به یاد ندارم نیازمندی از پیش سید علی دستخالی برگشته باشد. حتی نیازمندان حلب هم او را میشناختند. مثل یک رفیق با آنها رفتار میکرد و نمیگذاشت عزتشان زیر سوال برود.🙂💛
#سید_شهید_ما
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سید_علی_زنجانی
#خاطرات_شهید
@shahid_seyed_ali_zanjani🌻
🔻نیمهشب از همنشینی با رزمندهها برگشته بود، گفت: «من میرم خونه. اگه میشه برای نمازشب بیدارم کن.🥺 دوست ندارم نمازشبم قضا بشه». خسته بود، حتی به سختی حرف میزد. رفت. چهل دقیقه قبل نماز زنگ زدم تا بیدارش کنم؛ اما بیدار بود.🥲 گفتم: «سید؛ چرا بیداری؟ چرا استراحت نکردی؟» گفت: «ترسیدم برای نمازشب بیدار نشم». اینقدر عشق و محبت الهی در تمام وجودش موج میزد.😍💔
#سید_شهید_ما
#خاطرات_شهید
#شهید_سید_علی_زنجانی
@shahid_seyed_ali_zanjani✨