eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
5.9هزار ویدیو
14 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 چه شور و حالی در مدینه برپا شده است بیا و ببین! بسیاری از مردم شادمان و پرهیجان، بار سفر حج می بندند. پیامبر خدا همه را برای حج امسال آماده کرده است. پیامبر، چند روز پیش به مردم مدینه گفت: 🌺«آنهایی که می‌توانند به حج بیایند خود را آماده کنند. » و نمایندگانی را به روستاها و بخش های دور و بر مدینه فرستاد و به آن‌ها گفت: « مردم را برای سفر حج آماده کنید» 🌺 برای شهرهای دور تر هم نوشت و به پیک‌های نام بر داد. در نامه اش نوشته بود: برای حج آماده شوید و به سوی مکه بیایید. از وقتی که پیام پیامبر را شنیده‌ایم آرام و قرار نداریم. مردم روستاها و مناطق دور و بر مدینه، همه به مدینه آمده اند. 🌺 همگی برای رسیدن روز حرکت لحظه شماری می‌کنیم. زیارت خانه‌ی خدا آن‌هم در کنار پیامبر خدا، چه سعادت بزرگی! سرانجام، فرمان حرکت اعلام می‌شود. پیامبر خدا حرکت می‌کند و همه به دنبال او راه می‌افتیم. کودکان هم، دست در دست پدر و مادر لابلای جمعیت حرکت میکنند. کودک، نوجوان پیر، سواره، پیاده... چند هزار نفر هستیم. (ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @MAGHAR98
🌺 روز سیزدهم ذی الحجه است. مراسم حج به پایان رسیده و می خواهیم با کعبه، خداحافظی کنیم. کاروان ها دسته دسته کنار کعبه می روند و با چشم های اشکبار، پرده‌اش را می بوسند. 🌺 آه! چقدر دل کندن از خانه‌ی خدا و شهر مکه سخت است! کم کم از مکه خارج می شویم تا به شهرهایمان برگردیم. اهالی مکه برای بدرقه ی پیامبر خدا از شهر بیرون آمده اند. 🌺امروز پنجشنبه، هجدهم ذی الحجه است. نزدیک ظهر است و همگی به نزدیکی سرزمین «جحفه»رسیده ایم. سرزمینی معروف بین مکه و مدینه. کمی جلوتر می رویم و به «غدیر خم» می رسیم که در شرق جحفه است. 🌺غدیر یعنی گودالی که آب در آن جمع می شود. این جا چند غدیر است و یکی از این غدیرها «غدیر خم » نام دارد. در نزدیک غدیر خم، سه راهی است و کاروان های مصر و شام و مدینه ازهم جدا می شوند. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌺اشک شوق از چشمانمان می بارد. و زیباتر از همیشه غرق تماشای چهره تابناک علی(ع) می شویم. همه او را می شناسیم و همیشه او را در کنار پیامبر خدا دیده ایم. علی(ع)، همان کسی که از کودکی در خانه پیامبر بزرگ شد. 🌺علی(ع)، همان که همراه پیامبر به غار حرا می رفت. علی(ع)، اولین کسی که به پیامبر خدا ایمان آورد. علی(ع)، اولین کسی که در کنار کعبه، پشت سر پیامبر نماز خواند. علی(ع)، همان که در شب هجرت فداکاری کرد و در بستر پیامبر خوابید. 🌺علی(ع)، همان پرچمدار قهرمان سپاه پیامبر. علی(ع)، همان که پیامبر او را برای برادری خویش انتخاب کرد. علی(ع)، همان که پیامبر به او فرمود: « تو برای من مانند هارون برای موسی هستی.» 🌺علی(ع)، همان که دریای علم است و کوه ایمان. چه کسی جز او این همه ویژگی برجسته دارد؟ بعد از پیامبر چه کسی از او داناتر، شجاع تر، با ایمان تر و مهربان تر است؟ ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌺 جبرییل، امروز نزد پیامبر خدا آمده است. و از سوی خدای دانا و مهربان این پیام را برای ایشان آورده است: «ای پیامبر آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. 🌺اگر این کار را انجام ندهی پیام خدا را به مردم نرسانده ای و وظیفه ات را انجام نداده ای، خداوند تو را از آسیب هایی که ممکن است از سوی مردم به تو برسد حفظ خواهد کرد.» 🌺هنگام نماز ظهر است. صدای اذان در میان سرزمین غدیر می پیچد. پیامبر خدا جلو می ایستد و همه پشت سر او می ایستیم. ده ها هزار زن و مرد و کودک، صف به صف پشت سر پیامبر، درمیان بیابان سرزمین غدیر. 🌺چه نماز زیبایی! نماز ظهر به پایان می رسد. پیامبر خدا نزدیک ترین یارانش را صدا می زند. سلمان و ابوذر و مقداد و عمار به سوی پیامبر می روند. پیامبر می فرماید: «جای بلندی را برای سخنرانی آماده کنید.» ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
💠 السلام علیک يا باب الحوائج 🌺خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر 🌺که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر 🌺عرض حاجت می‌کنم آن‌جا که صاحب‌خانه‌اش 🌺پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر 🌺گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم 🌺راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر 🌺زیر دِین چارده معصومم اما گردنم 🌺زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر 🌺گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که 🌺داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر ♻️میلاد امام کاظم علیه السلام مبارک باد (ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
⚜آن سالها فرودگاه شارل دوگل فرانسه یکی از شلوغ ترین خطوط هوایی اروپا را داشت و پاریس یکی از پر رفت و آمد ترین شهر های دنیا بود. جاییکه مسافرین یا شکم گنده های آمریکایی بودند که برای تفریح پاریس را انتخاب کرده بودند یا اروپا ندیده های آسیایی که از مدت اقامت کوتاه شان در آنجا فقط میخواستند پزش را بردارند و با خود به سرزمین های عقب افتاده شان ببرند تا باهاش قُمپُز در کنند. بعضی هم که پاریس را کارخانه تولید عشق میدانستند.... ⚜من حوالی ساعت نه شب، وقتی پایم برای اولین بار به پاریس باز شد، جزو هیچ دسته ای از این آدمها نبودم. من نه شبیه توریست ها بودم، نه دلم میخواست عمرم را مثل توریستها بگذرانم. لااقل میدانم آن قدر عوضی نبودم که به خاطر عکس گرفتن با برج ایفل یا وول خوردن توی موزه لوور، از آن لنگه دنیا گردن کج کرده باشم و رفته باشم آنجا. ⚜آمدن یا نیامدندم به پاریس چیزی نبود که من انتخابش کرده باشم و بخواهم هر طور که دوست دارم، مثل آرزوهای نوجوانی ام برایش نقشه بکشم و کِیف عالم را ببرم. بیست و یک سالم بود. سینا با من نبود و من تنها و بدون او پا در این دنیای نامعلوم گذاشته بودم. همین کافی بود که تمام آرزوهایی را که توی اتاق زیر شیروانی توی ذهنم پرورش می دادم، با نبود سینا، تبدیل کنم به یک آرزو و تمام سرمایه جوانی و استعداد را خرج مبارزه کنم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
⚜سرم را بالا آوردم و به چشمانش خیره شدم. نگاهش مثل سوزن در چشمانم فرو میرفت. دستش را کرد توی جیب شلوارش و تکّه کاغذی را بیرون آورد. تابش را باز کرد و گرفت جلوی چشمانم. چند ردیف اسم و فامیل و شماره هایی شبیه کد روبروی اسم ها بود. کاغذ را تکان داد و با عصبانیت گفت: «میدونی اینها کی اند؟ میدونی چرا اسم شون اینجاست؟ » ⚜فقط نگاهش کردم. چشمهای پر غضبش حالم را بد کرد. صورتم را برگرداندم. دستش را انداخت زیر چانه ام و سرم را چرخاند جلوی صورتش. گفت: « اینها اسم دختر هاییه که انتخاب شدند برای جشن آخر سال تا سوگولی چند تا از بالا دستی ها بشن برا حال و حولِ اون چند وقت شون. هیچ اختیاری هم از خودشون ندارند. حواست هست چی دارم بهت میگم؟ » ⚜ماتم برده بود. کاغذ را از دستش قاپیدم تا نگاه کنم. قبل از اینکه نگاهم به اسمها بیفتد، دستم را گرفت. کاغذ را از دستم در آورد و گفت: « تنها دختر خوشگلی که توی اشرف هست اما اسمش تو این کاغذ نیست، تویی. اونم فقط تا الان. چون همین الان با گندی که بالا آوردی، زدی به همه اعتمادی که بهت داشتم. » ⚜سرم داغ شد. احساس ضعف کردم. ماتم برده بود از حرف های منصور. قبل از این، حرف و حدیث های از این دست بین بچه ها می شنیدم اما نه آن قدر که بخوام باور کنم. فضای اشرف جوری بود که نمی گذاشت به این راحتی در مورد بالا دستی ها قضاوت کنی. آنها همیشه طوری برخورد میکردند تا بین نیروها همیشه در هاله ای از معصومیت باشند. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
چمدان تنها یادگاری بود که اشرف به دنبالم راه انداخته بود. بلند شدم و چمدان را مثل جنازه ای دنبال خودم کشیدم و تابلوها را به مقصد توالت دنبال کردم. نزدیک درِتوالت که شدم و چشمم به تابلوی تفکیک مرد و زن افتاد، تعجب کردم. توی حرفهای منصور همه چیز بود جز اینکه توی اروپا هم گاهی به فکر تفکیک جنسیتی می افتند. مثلاً در همین توالت. ⚜منصور قبل از اینکه سوار ماشین فرامرزی شوم و راه بیفتم سمت فرودگاه گفت: «فرانسه نه ایرانه، نه اشرف. » گفت: « هفده، هجده سال خانه را تحمل کردی، چهار سال اشرف رو. حالا برو جاییکه برای خودت زندگی کنی. » ⚜میدانستم مزخرف میگوید، مثل روز روشن بود که سفر من برای زندگی خودم نیست. روزی که در هیکل عضو جدید سازمان نشستم پای صحبتهای فرامرزی. فهمیدم زندگی من و هزار نفر دیگر مثل من باید خواسته ناخواسته وقف زندگی رهبر سازمان شود. حالا اگر توانستیم این وسط با زرنگی به فکر زندگی خودمان هم باشیم، بُرد کردیم. والّا مثل فسیل شده های اشرف باید تا هزار سال هم شده، آنجا بمانیم و دم نزنیم. فرقی نمی کرد چه اسمی روی اشرف بگذاریم؛ پادگان یا کانون استراتژیک نبرد. باید خیال زندگی برای خود را از سرمان بیرون می کردیم. ⚜دلم میخواست این حرفها را به او می گفتم تا بفهمد که من مثل بقیه احمق نیستم. منصور هم میدانست من احمق نیستم. برای همین معنی لبخند تلخم بعد از شنیدن حرفش را فهمید. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
⚜صحبتهای اولیه تا خوردن ناهار و گپ زدنهای بعد از آن سرجمع یک مهمانی سه ساعته ی نیمه رسمی از آب در آمد که در آن پر بود از حرف هایی درباره نقش فعالیت رسانه ای و آگاهی دهی در مقابله با اندیشه های رژیم حاکم بر ایران. ⚜همایونفر من را به قصد آشنا شدن با آنها دعوت کرده بود. احتمالا ً سفارش ها و تعریف های خوش منصور از من هم بی تأثیر نبوده. جلسه پر بود از یک مشت ایده ها و آرمانهای پیروزی که به پیاده روی مورچه میمانست برای فتح قله اورست. ⚜اینکه بنشینید از فرانسه برای ایرانیان خارج و داخل کشور برنامه تولید کنند، بعد کم کم با این کارها مردم را از ماهیت واقعی رژیم آگاه کنند و در خوش بینانه ترین حالت، ایرانیان آگاه شده علیه رهبران خود قیام کنند. ⚜حاضرم قسم بخورم همه آنهاییکه آنجا بودند، نه در صحنه مبارزه جرئت روبرو شدن با متعصب های مذهبی را داشتند و نه حتی تا به حال یک بار به آن فکر کرده اند. من معتقدم همه حرفهای آنها یک مشت حرف است. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
شهیدانه
⚜کتاب «تابِ طناب دار» نوشته مهدی پناهیان رمانی است عاشقانه و جذاب بر پایه اتفاقات واقعی در سال 1388 داستانی مملو از گره و اتفاق های گیرا که مخاطب را گاهی در فضایی سیاسی و گاهی در فضایی دور از سیاست و درگیر با احساساتی نهفته در قلب شخصیت ها پیش می برد. ⚜«تابِ طنابِ دار» رمانی است با سه شخصیت اصلی؛ شخصیت هایی متضاد در فکر و عقیده و در جناح بندی سیاسی که هر کدام از آنها روایتی خاص خود را دارند. روایت هایی که هرکدام نشان از حرف ها و درد دل های بخشی از جامعه در ابعاد گوناگون دارد. از جوان دانشجویی که درگیر به ثمر نشاندن تلاش های خود و دوستانش در ستاد سبز دانشجویی است تا شخصیت دیگری که داستان ورودش به ماجرایی خطرناک را روایت می کند. ⚜تنوع روایت و شخصیت در کتاب موجب شده تا مخاطب بدون وجود رد پایی از نویسنده، خود از بین روایت های مختلف تصمیم گیرندۀ چالش های پیش روی داستان باشد. ⚜از طرفی در میان گره ها و چالش های داستانی، هر سه شخصیت درگیر عاطفه ای شخصی به دور از فضای سیاسی می شوند و برای رسیدن به مراد عاطفی خود تلاش می کنند و در اوج هیجان داستان، هر سه شخصیت باهم تلاقی می کنند و صحنه ای عجیب و جذاب را خلق می کنند. ⚜وجود شخصیت پردازی های آرام و عمیق با خوانش افکار و همراهی روحیات آن ها، تسلط به اتفاقات و روال زندگی انسان ها، فضاسازی درست و شکیل و تسلط به وقایع آن تکه تاریخ و معما گونه در آوردن رمان از نقاط قوت آن است. ⚜داستان چند بعدی کتاب چه از لحاظ شخصیت ها و چه از نظر وقایع با قلم و ذهن نویسنده چنان خوب بر ورق ها نشسته است که خواننده مطمئن می شود با یک نویسنده و یک خبرنگار در صحنه، یا حتی یک فراری از زندان اشرف یا شاید هم با یک جوان دانشجوی بازی خورده طرف است. نگاهی که از کنه وجود سمانه؛ از مجتبی؛ از واقعیت فتنه، از اردوگاه اشرف، از طراحی چند تکه ای چشم آبی ها در داستان وجود دارد این را به خواننده القاء می کنند. ⚜وجود شخصیت پردازی های آرام و عمیق با خوانش افکار و همراهی روحیات آن ها، تسلط به اتفاقات و روال زندگی آن ها در طول داستان، فضاسازی درست و شکیل و تسلط به وقایع آن تکه تاریخ و معما گونه در آوردن رمان که تا آخرین صفحه باقی می ماند همه نقاط قوتی است که در کنار نتقطه اوج های زنده به چشم می خورد. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
تبريك كه عيد و هلهله آمده است! با "انفســنـا" معامـله آمده است فرمود رضا كه برترين فضل عـلى در مصحف حق مبـاهلـه آمده است ۲۴ ذی الحجّه روز گرامی باد🌹 🌸 ①: غسل، که نشانه پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش جان و صفای باطن است. ②: روزه، که سبب شادابی درون است؛ ③: خواندن دو ركعت نماز، كه در وقت و كيفيت و ثواب مانند نماز روز عيد غدير است، و اينكه «آية الكرسى» در نماز مباهله بايد تا«هم فيها خالدون» خوانده شود. ④: خواندن دعاى مباهله مى باشد، كه شبيه به دعاى سحر ماه رمضان است ⑤: در اين روز دادن صدقه به تهی‌دستان به خاطر پيروى از مولاى همه مردان و زنان با ايمان، و زيارت آن حضرت، شايسته است و مناسب تر زيارت جامعه کبیره است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
🕊خیلی‌ها هنوز خوابیده و مثل پرستو ها سر در بالهای خود فرو برده بودند. تقریباً تمام شب را از هیجان و دلهره گاهی می خوابیدم و گاهی از خواب می پریدم و می‌ترسیدم که همه ی اتفّاق ها فقط یک خواب باشد. 🕊اتوبوس‌ها برای بردن اسیرانی که نامشان در فهرست بود بیرون از محوطه پشت سیم های خاردار به انتظار ایستاده بودند. مأموران به هرکدام از ما یک ساک کوچک برای وسایل دادند و با همان تن پوش و لباس‌هایی که در سرما و گرما تنمان بود برای رفتن آماده شدیم. 🕊اسرا دور من را گرفتند. هر کدام درد دل و پیغامی داشت که می‌خواست به خانواده‌اش برسانم. چشم ها غرق اشک بود. پیام ها زیاد بودند و من با مهربانی سعی می‌کردم نام و پیغام شان را در حافظه حفظ کنم. 🕊یکی گفت: سلام من را به امام برسان و به اوبگو همیشه جایش در قلبم است. دیگری می گفت: سلام به خانواده ام برسان و به مردم بگو ما هنوز پشت سر اماممان ایستاده ایم و به خاطر کشورمان در مقابل همه سختی‌ها مقاومت می‌کنیم. دیگری گفت: اگر پدر و مادرم آمدند دیدنت بگو حلالم کنند. 🕊با شنیدن حرف‌های دوستانم اشک در چشمانم حلقه زد و آنها را بوسیدم و به دقت به آنها نگاه می‌کردم تا صورتشان در ذهنم بماند. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🕊پسر داییم دستم را کشید و با هم دویدیم. سر کوچه که رسیدیم، ایستادم. چشمانم از تعجب گرد شد. ماشین های مختلف، جیب و پاترول های زردرنگ کمیته کنار و روبروی خانه مان در کوچه ایستاده بودند. جمعیت زیادی هم در کوچه جمع شده بودند. صدای تکبیر و صلوات شان در کوچه طنین انداخته بود. 🕊قصابی گوسفندی را پیش پای مردی لاغر و سبزه رو که سر و صورتش بی مو بود بر زمین زد و ذبح کرد. حلقه های گل بود که به گردنش آویخته می شد.هرکس به طرفش می آمد، سر و رویش را می‌بوسید صادق گفت : این پدر است. مردم او را با سلام و صلوات داخل منزل بردند کوچک و بزرگ به دنبالش داخل رفتند. 🕊بیرون خانه ایستاده بودم و مات و مبهوت به مردم نگاه می‌کردم. تاکسی، کنار در حیاط ایستاد و مادر و دایی حبیب که به تهران رفته بودند، از آن پیاده شدند. با دیدن ماشین های به صف ایستاده و مردمی که بیرون و داخل حیاط بودند، مطمئن شدم که پدرم برگشته است. 🕊وقتی مادرم داخل اتاق رفت و در مقابلش مرد لاغر و پژمرده، با صورت استخوانی و چشمان گود افتاده بی ریش سر بی مو را دید، جیغ زد و بی حال بر زمین نشست. نزدیک بود از هوش برود شروع به گریه کرد. باورش نمی شد که پدرم برگشته است. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🕊بیشتر مأموریت ها به کشورهای حاشیه خلیج فارس و آشنایی با گروه‌های اسلامی انقلابی مستقر در آنجا بود که در پوشش تجارت میوه و تره بار انجام می‌شد. و در واقع ارتباط گیری با انقلابیون دیگر کشورهای اسلامی عراق و یمن و لبنان بود. 🕊مأموریت ما نشر اهداف انقلاب و رهنمودهای امام برای بیداری دیگر ملت مسلمان بود تا از سلطه استعمار دیکتاتورها نجات بیابند. 🕊این مأموریت‌ها در شرایطی انجام می‌شد که شهرهای مرزی همچنان در تیررس بمب‌های روزانه بعثی ها می سوختند.... ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🕊کتاب ملاصالح روایت پرشوری است از زندگی و خاطرت آزاده سرافراز، ملاصالح قاری که در سه دوره تاریخ انقلاب اسلامی، اسیر و زندانی میگردد. 🕊یکبار قبل از انقلاب که در پی مبارزات سیاسی، ساواک او را به دام می اندازد. بار دوم در دوران دفاع مقدس در مأموریتی برون مرزی، اسیر رژیم بعث عراق میشود و سرانجام پس از آزادی و بازگشت به میهن، توسط اطلاعات دستگیر و به جرم خیانت به وطن محاکمه میگردد. 🕊آری ملاصالح مردی از تبار عشق بود، پرنده ای اسیر و زخم خورده که مونس پرستوهای اسیر قفس دشمن بود، او ستاره همیشه درخشان ایران هست. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🕊تابستان ۱۳۶۹ از راه رسیده بود. علی فلاحیان دیدارش با سید ابوترابی را برایم چنین تعریف کرد: همه منتظر ورود هواپیمای حامل اسرا بودیم. هواپیما بر زمین نشست و در خروجی باز شد. اسرا از پله های هواپیما پایین آمدند. در سالن استقبال، من و مسئولان کشوری در انتظار ورود آقای ابوترابی بودیم. 🕊بعد از ورود سید به سالن اصلی، سیل خبرنگارها و عکاسها هجوم آوردند. سید در آغوش من و دیگر مسئولان جای گرفت. فرصت مناسبی بود تا صحت و سقم حرفهایت را بدانم. لحظه ی همراهی با او گفتم: سیّد! ملاصالح را که در استخبارات مترجم بود می‌شناسی؟ 🕊سید با گشاده رویی گفت: بله کاملا می شناسم! خدماتش به اسرا خیلی زیاد بود. در واقع فرشته ی نجات و همدمی  برای آنها در آن شرایط سخت و ترسناک بود. 🕊مختصری از رفتاری که با تو در دوسال گذشته شده بود، برایش گفتم و او از این ماجرا دلخور و متاسف شد. با این جواب خیالم راحت شد از اینکه نه تنها خیانت نکرده بلکه نوری در تاریکی اسارت بچه‌ها در زندان‌های رژیم بعثی بودی. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
♥️♥️ سوره ی غم می رسد ، آیات مریم می رسد عطر سیب و بوی اسپندِ محرم می رسد 🖤 دست خود را روی سینه می گذارم با ادب آه، دارد مادری با قامت خم می رسد میزبانْ زهرا که باشد، من خیالم راحت است چون که الطافش به مهمان ها دمادم می رسد 🖤 انبیا پشت سر هم یک به یک صف بسته اند حضرت خاتم برای خیر مقدم می رسد بار عام است و ضیافت خانه ی هیئت شروع نامه های دعوت از عرش معظم می رسد 🖤 زیر و رو کردن فقط کار حسین بن علی ست در محرم ارمنی هم زیر پرچم می رسد چایی روضه دوای درد بی درمان ماست بین این دارالشفا پیوسته مرهم می رسد 🖤 با لباس مشکی اَم از قبر می آیم بُرون یک نخ این پیرهن فردا به دادم می رسد  جبرئیل عرش خدا را آب و جارو می کند کاروان کربلا از راه کم کم می رسد 🖤 پیشاپیش ایام سوگواری اباعبدالله الحسین (علیه السلام) تسلیت باد. 🌑🌑 ♥️♥️ 🥀🥀 °•اَرْبٰابـْـ صِداٰۍِ قدمت می آید. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
امام حسین (ع) به کربلا رسید، دو نامه نوشت، یکی کوتاه و در حد یک خط برای مدینه، خطاب به برادرش محمد حنفیه، نامه دوم به کوفه « من الحسین بن ال عَلَی رجل فقیه الحبیب بن المظاهر الاسدی....» 💐این نامه شد سرآغاز دوباره داستان پیرمردی 85 ساله که کربلا را در آینه تشکیلات ببیند! و گام به گام در مسیر یاری حسین قدم بردارد! 💐حبیب چه دارد که وقتی زمین خورد، « بان انکسار فی وجه الحسین » آثار شکستگی در صورت حضرت نمایان شد، و لفظ انکسار فقط برای دو تن استفاده شده است که اولی حبیب بود و دومی عباس بود که وقتی رفت کمر امام شکست « الان انکسر ظهری... » حضرت ستون خیمه ی ابالفضل را کشید، خیمه خوابید!!! 💐حبیب چه دارد که شب عاشورا، دو خیمه شلوغ ترین خیمه هاست، خیمه ی عباس و خیمه ی حبیب!!! 💐حبیب چه دارد که آنگاه که وارد کربلا میشود، زینب کبری بر او سلام می فرستد! حبیب چه دارد که باعث دلگرمی حرم آل الله است! ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
💐سید علی اصغر علوی، در « الی الحبیب »، شخصیت رشد یافته حبیب را از هشت زاویه بررسی میکند: حبیب قرآنی، حبیب دین شناس، حبیب مبلغ، حبیب تشکیلاتی، حبیب رفاقت، حبیب رقابت، حبیب مهدی و حبیب ولی. 💐نگارنده ی کتاب، حبیب را قله معرفی میکند و ابعاد زندگی اش را بررسی میکند تا امکان حسینی شدن به ما بدهد. 💐موقعیت شناسی حبیب، لبیک گویی اش، ختم قرآن یک شبه، مقایسه نامه امام به او و محمد حنیفه و...... موضوعاتی است که در این کتاب مطرح میشود. 💐نویسنده سعی دارد در کتاب هایش اصول تشکیلاتی کربلا را استخراج کند. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
💐از کوفه تا کربلا یک نفس آمدن. از مرکز سیاه ظلمت ها تا آغوش نورانی حسین به تاخت آمدن، شاهکار حبیب است در رقابت به سبک حبیب. تا بهشت حسین باید یک نفس آمد. ( و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون ) ... و در این نعمت های بهشتی راغبان باید بر یکدیگر پیشی گیرند! 💐باید نفس نفس زد تا ان مقام نفیس و ارزنده را گرفت، مقام حبیب در کربلا را دیده ای؟ هنوز هم یک نفس آمدن به سمت حسین سنت است، چه پیاده چه سواره. باید هر طور شده خود را به او رساند. نفس نفس تا حسین. الحبیب ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
💐در فقه گفته میشود آب قلیل اگر به کُر متصل باشد، دیگر حکم آب کُر را دارد. اصحاب هم اینگونه بودند. خود را به اقیانوسی وصل کردند که برای همیشه حضور دارد. پس آنها هم حضورشان همیشگی است. این سرّ جاودانگی اصحاب امام حسین (ع) با خود امام حسین است..... 💐 حال چرا حبیب را گلچین کردیم؟ حبیب تمامی ندارد، چون با قرآن و حسین (ع) است. چون قرآن و حسین تمامی ندارد. پس همراهان آن دو هم تمامی ندارند. از حبیب به وسعت قرآن و حسین (ع) میشود حرف زد. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
💐یکی از خصوصیات افراد تشکیلاتی، فرصت سازی هست. خلق فرصت از دل زمانها و مکانها هنر بزرگ یک فرد تشکیلاتی است. به اصطلاح عامیانه افراد تشکیلاتی که فرصت ساز هستند از آب کره میگیرند! 💐مثلاً حبیب شب هفتم، یک حرکت خودجوش کرد برای جذب نیرو ، چون دید فرصتی مانند قبیله بنی اسد کنارش است. 💐خیلی ها فرصت خوب زندگیشان را از دست میدهند. بیان این نوع حرکتها از حبیب الهام بخش است. به برکت حبیب تشکیلاتی باید از فرصت سوزی به فرصت سازی برسیم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
حاج قاسم | ما ملت امام حسینیم ◾️تشنه‌ی شهد شهادت در قیام ◾️در مریدان حسین است این مرام پوستر شهید‌ حاج قاسم سلیمانی ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🥀پاسخ‌های زیادی به معمای تاریخی «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» داده شده است: دل‌هایی با او و شمشیرهایی بر او؟! 🥀این سطور تلاشی است برای حل این معادله عجیب تاریخ که در مورد کوفیان گفته‌اند؛ «دل‌هایی با حسین، شمشیرهایی بر حسین!» و بررسی فرضیه نداشتن «عزم» و نیز کاوشی در اطراف این مفهوم، نقشی که عزم در حرکت‌آفرینی به سمت نقطه مطلوب ایفا می‌کند و جایگاه آن برای تحقق اهداف؛ بحثی که نسبت به آن جهالت و یا غفلت اساسی می‌شود و حجابی برای رسیدن از دانایی به توانایی انسان‌ها است. 🥀این رساله به دنبال پاسخی برای یک درد تاریخی شیعه خواهد بود: چرا سرنوشت، قاتلان امام حسین را از مردمان «کوفه» انتخاب کرد؟ چرا قلم تقدیر حتی یک نفر را از «شام» به کربلا نیاورد و تماماً کوفیانی را در مقابل امام‌شان قرار داد که ادعای محبت او و انتظار آمدنش را داشتند؟» (ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🥀هر چه فاصله بین دانش و عمل انسان به واسطه کمرنگ شدن جوهره عزم، بیش‌تر شود حجاب های انسان بیشتر خواهد شد. 🥀اگر دانایی ما را از جزم به عزم نرساند، خودش حجاب خواهد شد تا جایی که به قیمت بی بهره بودن از هویت و حیات انسانی تمام خواهد شد... 🥀 هویت بشر از اندیشه‌های علمی و انگیزه‌های عملی ساخته می‌شود و کسی زنده است که اندیشه‌ی صائب و انگیزه‌ی صالح دارد.... . . . . (ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🥀حقیقت روضه این است که ما به یک حضوری برسیم و با امام حسین سلام‌الله‌علیه زندگی کنیم. نباید به روضه یک نگاه صرفا عاطفی و احساسی داشت. نباید وقتی روضه به ذهن‌مان می‌آید، کلمه‌ای که به دنبالش می‌آید، فقط گریه باشد. نباید به مجلس روضه که می‌رویم و گوش می‌دهیم، فقط به خاطر ثواب کردن و اجر بردن باشد! 🥀روضه خیلی فراتر از این است... باید نگاه‌مان را به روضه عوض کنیم. روضه کربلا یک بار بیش‌تر اتفاق نیفتاده است، اما مهم‌تر آن است که یک بار هم بیش‌تر نباید اتقاق بیفتد... . . ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🥀شما چند بار حاضرید مایه بگذارید؟! شما چه‌قدر برای ارزش‌ها ارزش قائل‌اید؟ هدف برای شما چه‌قدر مهم است؟ عزم شما، شدت جهاد شما، ایستادگی شما تا کجاست؟ 🥀اصحاب روز قبل حماسه، این اوج را برای خود ترسیم کرده بودند. شب عاشورا باید چشم‌انداز فردا را نوشت و اصلا هرکس طالب درکِ روز بزرگ است، باید شب بزرگی را پیش‌تر درک کرده باشد. روز عاشورا محصول آن شب بزرگی بود که بستر خیز هزاران رویداد بزرگ بود و این کسب آمادگی قبل حماسه، پیام بزرگ کربلاست... . ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🏴 سلام بر تو ، سلامِ کسی که قلبش از مصیبت تو جریحه دار و اشکش به هنگام یاد تو جاریست... ▪️ایام شهادت سید و آقای بهشتیان ،الگوی آزادگان ، حضرت سیدالشهدا (ع) و یاران با بصیرتش بر شما تسلیت باد. (ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا