eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
15 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 طی گفت‌وگوها قرار شد که گروهی از اشرار بیایند اسلحه هایشان را تحویل بدهند و حاجی تضمین شان کند. آمدند، حاج قاسم را دیدند و جلسه ای صحبت هایش را شنیدند! 🌺 وقتی از جلسه بیرون آمدند، حالشان متفاوت بود، یکی شان گفت: -من سلاحم را تحویل دادم به جمهوری سلیمانی! دیگری بلند گفت: -من هم طرفدار جمهوری سلیمانی هستم. 🌺 صدایشان به گوش حاج قاسم رسید. نگاهشان کرد و در جواب همه حرف ها و نگاه ها و برداشت ها گفت: -ما جمهوری سلیمانی نداریم؛ یک جمهوری داریم؛ جمهوری اسلامی ایران! ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌺 حاجی بود و یک ماشین سمند! حاضر نبود ماشین را عوض کند، قبول نمی کرد دورش را محافظ زیاد بگیرد و یک جمله هم داشت: -من رو از مردم جدا نکنید! 🌺مردمی که گاهی پشت چراغ قرمز سرشان را که می چرخاندند؛ با ناباروری صورت حاج قاسم را می دیدند که ساکت و ساده نشسته است در سمندی و منتظر است تا چراغ سبز شود! و البته لبخند گرم حاج قاسم نثارشان میشد. 🌺ما احتیاط می کردیم و حاجی دوباره تذکر می داد: -این قدر دنبال من آدم جمع می کنی برای چیه؟ می دونی سه مرتبه هواپیماهای اسراییلی من رو تعقیب کردن و نتونستی من رو زنده بگیرن! 🌺مسئولیتش باعث نمی شد تا مرامش تغییر کند، همان قدر که ساده بود شجاع و حق گو هم بود. همان قدر که محبوب بود مقابل امامش متواضع بود. همان قدر که در کارش مهارت داشت، در مقابل مردم خاکی بود. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌺بدن حاجی دردمند از جبهه ها و رزم هایش بود‌‌. زخم هایی که یادگاری مانده بود روی بدنش و گاهی آن قدر شدت می گرفت که در صورت و حال حاج قاسم پیدا می شد. دوستان می گفتند: 🌺-حداقل گردن بند طبی را ببندید....! حاجی گاهی موقع تلاوت قرآن که تنها بود، گردن بند طبی را می بست اما می گفت: -این درد ها مال منه، عادت می کنم. بدنش را در هم می فشرد؛ شاید کمتر شود، می گفت: 🌺-من این گردن طبی رو ببندم، نیرو ببینه، چی می شه؟ نمی گه حاج قاسم چی شده....‌ بعد لبخند معروفش را می زد و می گفت: -این درد ها یادگاری رفقای شهیدمه! این ها نباشه یادم می ره کی ام! با این درد ها یاد دوستای شهیدم می افتم؛ یاد حسین یوسف الهی، احمد کاظمی...... 🌺 اصرار می کردند که بدنش را ماساژ بدهند تا شاید کمی بهتر بشود؛ نگاه آشنا و مکث دارش را می انداخت روی صورت دوستان و می گفت: -این درد خیلی مهم نیست، درد مردم و دینه که آدم رو می کشه؛ شهدا نمی دادن بدن شون رو کسی ماساژ بده! ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌺 دانشگاه امام حسین (ع) و دانشجویان چشم به راه آمدن آقا بودند! فرماندهان رده اول همه بودند، حاج قاسم هم! آقا که وارد جایگاه شدند، 🌺دستان فرماندهان کنار سرشان قرار گرفت و احترام نظامی دادند به فرمانده! اما حاج قاسم دست چپش را هم گذاشت روی قلبش، و نگاه متواضعش را دوخت به صورت آقا! 🌺بعد از مراسم گفتم: -حاجی، عرف نظامی اینه که برای احترام دست رو کنار سر می ذارن! اون دستتون رو هم روی سینه گذاشتی! قضیه چیه؟ نگاهم کرد و گفت: -حس کردم آقا نگرانند، دست گذاشتم روی سینه ام تا بگم، حاج قاسم فدات بشه آقای من! ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌺لحظاتی از زمین و زمینی ها جدا شویم… آسمانی ها عجیب اند و کمیاب، باکتاب حاج قاسم جلد دوم خانم نرجس شکوریان فرد. و از خاطرات زیبای سردار دلها لذت ببرید. 🌺حاج قاسم دائم در مأموریت خارج از کشور بود! شاید هیچ‌ کس باور نکند اما او برای هیچ کدام از این مأموریت ‌هایش حقوق نمی ‌گرفت! 🌺یک بار مشکل مالی برایش پیش آمد. یار و همراه همیشگی دنیا و آخرتش، پورجعفری متوجه مشکل مالی حاجی شد. بدون آن ‌که ایشان متوجه شود، با سردار قاآنی قضیه را مطرح کرد. او هم به معاونت مالی دستور داد که یکی از مأموریت ‌های خارج از کشور حاج ‌قاسم را حساب کنند و هزینه را واریز کنند! 🌺وقتی که متوجه شد، اولین کارش برگرداندن پول به حساب سپاه بود، بعد هم توبیخ هر سه نفر… به آن ‌ها گفت: شما اشتباه می ‌کنید در زندگی شخصی من دخالت می‌ کنید؛ به شما ربطی ندارد که من مشکل مالی دارم یا ندارم؛ بعد از این دیگر از این‌ کارها نکنید! ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
مهم ⭕️ سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی به «روز جهانی مبارزه با تروریسم بین‌المللی» شود 📸 سیاستمدار مطرح روس خواستار نامگذاری روز شهادت سردار سلیمانی شد 👈 حاشا به غیرت سیاستمداران ایران! 🔹"سرگئی بابورین" سیاستمدار سرشناس روس و نامزد انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سال ۲۰۱۸ م. خواستار نامگذاری سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی به «روز جهانی مبارزه با تروریسم بین‌المللی» شد. 🔹با این نامگذاری می‌توانیم یاد و خاطره سلیمانی را برای همیشه حفظ کرده و از هرج و مرج و تروریسم بین‌المللی در جهان جلوگیری کنیم. 🔸صادقانه امیدوارم ایران و روسیه در این مسیر برای نامگذاری ترور سلیمانی به نام روز مبارزه با تروریسم بین‌المللی حرکت کرده و دیگر کشورها هم حمایت کنند. 🔹یاد و خاطره سلیمانی نه فقط برای ایران و جهان اسلام مهم است بلکه یاد این قهرمان برای تمام جهان مهم و خطیر است. 🔸ترور سلیمانی فقط یک قتل نبود بلکه یک ترور بین‌المللی بود و قاتل او هم آمریکاست. ✍ آقای باصطلاح دکتر ظریف یاد بگیر ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴یکی از دوستانم توی سردخانه کار میکند. شاید حسین را برده اند آنجا. او که میرود سرم را به دیوار تکیه میدهم. پیرمردی کنارم می نشیند: _ برای پسرت آمده ای؟ میگویم: _بله، پدر جان! میگوید: _پسر اول من هم شهید شده. 🌴تسلیت میدهم و می پرسم: _توی همین جنازه هاست ؟ پاسخ میدهد: نه، سه ماه پیش او را دفن کردیم. برای پسر دومم آمده ام! او هم شهید شده. پسر سومم هم زخمی شده و الان روی تخت بیمارستان خوابیده. 🌴اشکهای روانش را که روی گونه هایش میبینم، غم خودم را فراموش میکنم؛ با این حال دلداری ام میدهد: بی تابی نکن داداش! همه این شهدا پسرهای ما هستند. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴طاق آمبولانس را چند بار دید میزنم. مجتبی لجش گرفته: بس نیست ؟! چقدر طاق را دید می زنی؟ همه صافکارها یک بار رو به روی ماشین می ایستند و نگاه می کنند، بعد هم درستش می کنند و دیگر کاری ندارند که چه می شود. تو هم از بالا می بینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، رو به رو، زیر و رو.....بابا! چه خبرت است؟! 🌴حس می کنم کمی خسته شده. لبخندی حواله اش میکنم: طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی می رود توی دست انداز و بالا و پایین می افتد، صدا ندهد. 🌴آمبولانس همه اش می رود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر میکند با گلوله او را دارند می زنند. می ترسد و یک وقت برمی گردد عقب..... ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴می خواهیم ناهار بخوریم که دو نفر از برادران تصویر بردار و گزارشگر به تعمیر گاه می آیند و از چگونگی کار ما میپرسند. بچه‌ها من را به آن دو معرفی می کنند. سراغم که می آیند درباره کاری که میکنیم ، مصاحبه میکنم. از من می پرسند: به شما لقب عباس فابریک دست طلا داده اند. چرا ؟ مگر چه کار میکنید ؟ 🌴دوستان لطف دارند. نمیدانم چرا ، من به همراه گروهم ماشین های ترکش خورده و پر از سوراخی را که می آورند، سوراخ هایش را جوش می دهیم، بتونه میکنیم ، رنگهای استتاری می زنیم و می فرستیم برای جلو و استفاده مجدد. این است کار ما از صبح تا شب. 🌴گزارشگر با تعجب میگوید اینطور که شما تعریف کردید ، کار چندان مهمی نیست؛ در حالی که به نظر ما، دارید کار مشقت باری را انجام میدهید! 🌴لبخند می زنم: بله به حرف ساده است. بیایید از تعمیرگاه بیرون تا کارهایی که در طول ده روز قبل انجام داده ایم و آماده حرکت برای جبهه است را نشان تان دهم. 🌴چهل تا ماشینی را که درست کرده ایم و پشت سر گذاشته ایم تا راننده ها بیایند و آنها را ببرند نشانش میدهم: این کار شبانه روزی ما در عرض ده روز هست. 🌴میپرسند: اگر قرار بود این چهل تا ماشین را در تهران انجام دهید چقدر وقت تان را می‌گرفت؟ پاسخ میدهم: شش ماه؛ اینجا با تهران فرق میکند باید شلاقی کار کرد. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴آ سیّد هم به اتاق ما می آید و با هم شام می خوریم. می گوید: حاجی! هیچ وقت فکر نمی کردم روزی چهارده پانزده ساعت، بدون استراحت کار کنی! خسته نمی‌شنوی؟ 🌴جَلدی میگویم: کار به من نیرو می دهد. این چکش و آچار که می افتد توی دستم، انرژی ام را صد برابر می کند. از بچگی همین طور عادت به کار پر زحمت داشته ام. 🌴طوری نیست، با کار شادم، گرمم، پیروزم، مثل همین رزمنده ها. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴کتاب عباس دست طلا زندگی عباس علی باقری هست که حکایت از مردانگی ها و شب بیداری ها و کار شبانه روزی اوست. 🌴از ویژگی‌های خوب این کتاب، نگاه واقع بینانه حاج عباس پر تلاش و خستگی ناپذیر به جبهه و جنگ بود. بعضی جاها از حالات درونی ایشون گفته شده که جالب و خواندنی بود. و همچنین این کتاب متنی بسیار جذاب و بدون اضافه گویی دارد. 🌴باقری تیمی فنی و حرفه ای را برای تعمیر خودروها به جبهه میبرد، یافتن این نیروهای ماهر و مجاب کردن آنها بخش مهمی از کتاب هست که به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع مقدس را بیان میکند 🌴کسی که این کتاب را بخواند به سختی میتواند کارهای او و گروهش را باور کند. که آیا کاملاً یک انسان میتواند تا این حجم کار را انجام دهد. 🌴کتاب نگاهی به عملکرد بسیجیان فنی و تعمیر کار واحد پشتیبانی و تدارکات سپاه در دوران هشت سال دفاع مقدس دارد. 🌴رهبر انقلاب در مورد این کتاب فرمودند: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می‌دید. خداوند ان‌شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.» ما نیز به شما خواندن این کتاب پربار را پیشنهاد می کنیم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🐬پیرمرد آهی کشید و گفت: ممکن شده پسرم. مدتی است که قهرمانان قصه های مغرب زمین از آسمان حمله کرده اند! سندباد از روی ناباوری نگاهی به رستم و علاءالدین انداخت و گفت: چه می شنوم؟! مگر ما تن تن و یارانش را شکست ندادیم؟! 🐬علاءالدین پرسید: چطور از آسمان حمله کرده اند؟ پیرمرد آهی کشید و گفت: میگویند با ماهواره. صنعت این قرن است. آنها این بار از بالا به سرزمین قصه های مشرق زمین حمله کرده اند. می گویند قصد کرده اند با این دستگاه همه چیز ما را عوض کنند. می خواهند رنگ و رو، زندگی، حرف زدن، راه رفتن، خورد و خوراک، پوشاک و همه چیز ما را به جانبی که خودشان صلاح میدانند، ببرند. سندباد گفت: فهمیدم! پس دوباره حمله کرده اند. 🐬_بله سندباد. آنها در جام جهان بین به کوچک و بزرگ نشان میدهند که فقط خودشان قهرمان هستند. رستم پرسید: پدر؛ آیا در جام جهان بین، اثری و نام و نشانی از ما هم هست؟ پیرمرد گفت: نه پهلوان. در حقیقت کار آنها این است که نام و نشان و اسم و رسم شما را از سرزمین قصه ها پاک کنند.... ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98